شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

1977: لحظه­ ای کلیدی در پیدایش جامعه­ شناسی زبان در فرانسه



      1977: لحظه­ ای کلیدی در پیدایش جامعه­ شناسی زبان در فرانسه
فرانسواز گادت برگردان مریم ایروانی

چکیده:در سال 1977، شماره ­ای از مجله فرانسوی زبان­شناسی زبان­ها،که در باب ماریسم بود توانست، در شرایط آکادمیک فرانسه، نقش تعیین کننده ای را در ظهور زیر رشته­ ی جدیدی از زبان­شناسی، یعنی جامعه شناسی زبان، ایفا کند. آنچه در اینجا به شکل عام مورد بررسی قرار می­گیرد، ظهور این زیر رشته( عوامل مثبت و منفی) و همچنین نقشی است که مباحث بزرگ موضوعی در این حوزه ایفا می­کنند. به گونه ­ای صریح­تر، ما برخی ازکنش وران این فرایند سال های 70 را ذکر می کنیم و در صدد فهم رابطه بین نظریه های پیشین( بویژه مخالفت با سوسوریسم) هستیم. سوالی که در اینجا مطرح است در رابطه با نزدیکی و مقایسه­ی جامعه شناسی زبان با زیر رشته ی دیگری است که تحلیل گفتمان نام گرفته است( در همان زمان به وجود آمد و بخش عظیمی از کنشوران آن را به اشتراک گذاشتند). از سوی دیگر ما در پی آنیم که مسائل در گردش را که در رابطه ای بین بازتاب زبانشناسی عمومی و مداخله ی اجتماعی شهروند-زبانشناس برقرار می شود توسط این زیر رشته جدید دریابیم.

کلمات کلیدی: مارکسیسم،زبان،زبان­شناسی،جامعه شناسی زبان،تحلیل گفتمان.

شرکت من در موضوع این گفتگو بیان کننده­ی نقطه نظری بیرونی است، چراکه من در زمینه های زبان­شناسی مار، ماریسم، زبانشناسی رژیم شوروی در سال های 20 تا 30، مناظره ای که در سال 1950 با متنی از استالین "در باب مارکسیسم در زبانشناسی" به درازا کشیده شد و یا ظهور دوباره و نوین  ماریسم در روسیه، متخصص نیستم.

آنچه من در ادامه به شرح آن خواهم پرداخت مربوط به بازتاب های مذاکرات مربوط به ماریسم در اتحاد جماهیر شوروی است که در حوزه زبان­شناسی فرانسه در طی سال های 70 می باشد. اگر این فصل از نظر من درخور بازبینی بود، با وجود برگشت به سال­های جاری (تقریبا هم زمان با مداخله ی استالین­ و انتشار شماره­ای از مجله­ی زبان­ها) به دلیل گره­ای است که به مشکلات لاینفک گسترش زبان­شناسی در فرانسه خورده است. اگرچه من معتقدم که جای نگاه کردن به بحث درباره­ی زبان در اتحاد جماهیر شوروی نیست، در آن زمان گویی قضیه راجع به یک مجادله­ی علمی محض بوده، پس بی مورد نیست که من بازگشت به بعضی از مسائل بحث شده را باور نمی کنم، مسائلی که نه تنها در پیدایش حوزه­ی زبان­شناسی فرانسه نقشی را ایفا کرده­اند، بلکه در ظهور تحلیل گفتمان هم بی تاثیر نبودند.

1.دیدگاه اصلی مجله زبان­ها درباره ی ماریسم

شماره ی 46 مجله زبان­ها در سال 1977 منتشر شد. عنوان آن زبان ها و طبقات اجتماعی : ماریسم بود. سرپرستی این شماره بر عهده ی ژان-بپتیست مارسلیسی، جامعه شناس مشهوری بود که همچنین در نزدیکی ژان دوبوآ، یکی از بنیان­گذاران تحلیل گفتمان در فرانسه بود. علاوه بر یک پایان نامه دفاع شده در سال 1970 راجع به کنگره­ی تور، اولین پایان نامه­ی تحلیل گفتمان با راهنمایی ژان دوبوآ، مارسلیسی سه سال زودتر یعنی در سال 1974 اثری با همکاری برنارد گاردن تحت عنوان مقدمه ای بر جامعه شناسی زبان نوشت. زبانشناسی اجتماعی  ، مدت ها تنها راهنمای فرانسوی جامعه شناسی زبان بود.

این اثر بر طبق طرحی تقریبا متفاوت از بقیه راهنماهای جامعه شناسی زبان ساخته شده بود. علاوه بر شایستگی اولین راهنمای فرانسوی بودن، این اثر مثل بسیاری از آثاری که تقریبا در همان زمان در کشورهای دیگر و یا چندی بعد در فرانسه منتشر می­شد نبود، بلکه فقط شامل فهرست فصل هایی می شد که معرف چندین نظریه بودند (لابوف و تغییر، برنشتاین و کدهای جامعه شناسی زبان، نظریه های دگرگونی، قوم نگاری و ارتباط...). او همچنین موضوعات تفکر زبان­شناسی (جامعه شناسی زبان) عمومی را حول محور " زبان و جامعه "، و یا " روابط بین حوادث زبان­شناسی و حوادث اجتماعی" بیان کرد. به همین صورت در اینجا بخشی از حدود پنجاه صفحه با نام موقعیت تاریخی مساله شکل گرفت: زبان یک فراساختار و یک پدیده ی طبقاتی؟( صفحات 38-87)، شرایط معرفی بین دیگر تفکرات مار و ماریست ها بر طبق نقطه نظری فلسفی و با در نظر گرفتن حوادث سیاسی.

ژان بپتیست مارسلیسی و برنارد گاردن، دو نویسنده کتاب راهنما در سال 1974، زبان­شناسان مارکسیستی هستند همانطور که بخش عظیمی از نویسندگان در زمان پیدایش در فرانسه بودند. درست مثل تحلیل گفتمان و جامعه شناسی زبان. و اگر تاریخ 1977 قادر به تداعی برخی رنگ مایه های نظری باشد، در برابر یک پس زمینه از وضعیت سیاسی( گسست اتحاد چپ در سال 1977 رخ می دهد و در سال 1981 است که میتران به عنوان رئیس جمهور برگزیده می شود)، پیوستگی موضوعات تفکرات راجع به آثار سال 1974، تفسیر های دیگری را ایجاب می کند که الزاما تضادگرا نیست. در این دوره ی تقابل شدید عقاید، مارسلیسی و گاردن همچون بسیاری از زبانشناسان، در مباحثCERM[1]  (مرکز مطالعات و تحقیقات مارکسیست) شرکت میجویند، که این مباحث حول محور مسائل اجرایی مارکسیسم سازماندهی میشوند (یک موضوع پنهانی در مذاکرات برای مثال شکل دفاع و یا حمله به تزهای  آلتوسر را به خود می گیرد.) این مذاکرات آنقدر شدید هستند که شرکت کنندگان نقطه­ی تقارب سیاسی و نظری پیدا کنند، در دوره ای که موضوعات سیاسی نزد روشنفکران بسیار جلوه گر بود. در سال 1977 حوزه ی زبانشناسی در فرانسه (که فقط در سال 1983 دوباره باعنوان علوم زبان نامگذاری شد) به شدت توسط جریان های فرم گرا (ساختارگرایی و زایشی) اداره می شد، همانطور که امروزه نیز همچنان به همین منوال است. با تنظیم شرایط کلی رشته با این واژگان، همانطور که در مقاله ای که در شماره 46 زبان ها نوشتم، من خودم را در مسیر رویکردی قرار می دهم که معرف تاریخ زبان­شناسی به عنوان یک سطح فعال و متداوم، بین دو گرایش منطق گرایی (و یا فرم گرایی) و منطق گرایی جمعی [2]باشد. جامعه شناسی زبان به طور کاملا مشخص شامل گرایش دوم می شود.

2.چرا یک بحث؟

چارچوب تضاد بین گرایشات به ما این اجازه را می دهد که مارسلیسی را فردی در نظر بگیریم که از میان تفکری حول محور ماریسم هدفش دوام بخشیدن به جامعه شناسی زبان به عنوان رشته ای است که در دوره های قبل نیز وجود داشت اما تنها به عنوان چند برنامه کمیاب دانشگاهی فرانسوی، مثل نانتر که دوبوآ در آن تدریس می­کرد و مارسلیسی عضوی از آن شده بود، برای تشکیل دپارتمان روآن که به زودی به عنوان قطب مهمی در جامعه­شناسی زبان و تحلیل­گفتمان در نطر گرفته­ می­شد.

این نوع عمل ایجاد و یا بازسازی می­تواند به طریقی منفی انجام پذیرد: از این به بعد زیر رشته جدید با چیزی مخالف است: مثال خوبی که برای جامعه شناسی زبان در حال پیدایش(در اینجا) وجود دارد، بهره برداری بیش از حد از مضمون نقد مفاهیم سوسوری[3] است. ولی حتی اگر مارسلیسی در این مورد با میانه روی پیش رفته باشد، که فقط از آن برای احاطه بر شرایط استفاده می کند، این نشان از تلاش بنیان­گذار دارد. در هر صورت او از این خیلی کمتر از دیگر نویسندگانی که درگیر ایجاد یک رشته هستند استفاده می کند، نویسندگانی که تا تخیل یک تاریخ دیگر هم پیش رفتند.( برای مثال با گزاره ی معرفت شناختی بیگانه ی"قرار ملاقات نافرجام"، اگر تنها جریان جامعه شناسی اینقدر تحت فرمان قرار نمی گرفت...)، اما یک پی ریزی حتی به روشی مثبت هم امکان شکل گیری دارد، یعنی از طریق تحقیق و تفحص از سوابق و یا اجداد درخشان و معتبر. در این اقدام دوم که توسط مارسلیسی به ثبت می انجامد این مورد بیشتر به چشم می خورد، ولی او برای انجام این کار به ارزش نهادن به ارکان جامعه شناسی حال حاضر در کارهای دوه های پیشین قناعت نمی کند( نمونه مشابه آن حکمرانی ساختارگرایی)، کارهای آنتوان میه، ژوزف واندریس و بخصوص مارسل کوآن.

از این منظر، مارکسیسم به عنوان یک نامزد ممکن ظاهر می شود که شرایط سابق مسئله ی روابط بین زبان و جامعه را با یک سنت طولانی طرح مسئله در رابطه بین زبان از یک سو، و تاریخ، سیاست(یا سیاستمدار) و جامعه از سوی دیگر بیان می کند. از طرف دیگر دو اثر دیگر در رابطه با مارکسیسم و زبان در همان سال1977 در فرانسه منتشر شد. یکی از آنها با نام مارکسیسم و زبان­شناسی متون شناخته شده ولی پراکنده ای را از سر گرفت که در انتشارات مختلف مارکس، آنژل، لفرگ و در مداخله ی استالین بودند و این اثر با مقدمه ای طولانی از ژان-لویی کلوه معرفی شد. دومین اثر متنی است از باختین-وولوشینف، مارکسیسم و فلسفه زبان، که مربوط می شود به تاریخ 1929 و برای اولین بار در آنجا با یک ترجمه ی فرانسوی ارائه شد. از سوی دیگر رجوع به این نویسنده ، که در اثر مارسلیسی-گاردن در سال 1974 معرفی شده، در مباحث CERM به وفور به چشم می­خورد.

سومین اثر کتابی است از فیلسوف ژان-لویی هودبین، زبان و مارکسیسم، ترکیب تفکر مارکسیست بر زبان. هودبین به مدت طولانی بر مشاجره بین مار و استالین متوقف شد و مسیرش را روی وولوشینف به عنوان "نسیمی از تفکر زنده" به اتمام رساند. این موضوعات مناظره در همان زمان در مجلاتی منعکس شدند که به طور خاص دانشگاهی نبودند( به هر حال روی پایه ی منظمی قرار نداشتند)، بلکه بیشتر فلسفی و سیاسی بودند (نزدیک به مارکسیسم)، مثل اندیشه ها یا جدل ها.

آیا نظریه های مار می­توانستند اصطلاحات یک مناظره روی زبان و جامعه را فراهم کنند؟ بدون توقف روی جنبه هایی که نمی توانند در طول زمان پایدار بمانند(همانند چهار عنصر)، و فرای یک معرفت­شناسی خیلی آشکار در طی قرن 19(همانطور که پافشاری روی منشا زبان نشان می دهد)، سوالاتی همیشه از اخبار روز پرسیده می شود که پیرامون شیوه ی قرار دادن زبان در رابطه با عملکرد جامعه، و در نتیجه حساسیت اجتماعی آن می باشد. ولی این سوالات واقعی به راستی در نظر گرفته نمی شوند، و بعد از  "مداخله ی استالین" جدا شدند، عموما مثل یک "بازگشت به عقل سلیم"( چشم انداز واکنش های باجونی در سال 1977 را ببینید). جایگاه اتخاذ شده توسط استالین در حقیقت آنقدر اطمینان بخش ظاهر شد که بیشتر به نظریه های زبان­شناسی حاکم بپیوندد. از جهت مارکسیست، نه تنها سوالات سیاسی و اجتماعی، بلکه چگونگی تقویت زبان­شناسی حاکم وارد می شد. کلوه[4] از "تسکین" زبان­شناسان فرانسوی حرف می زند، که استالین به تازگی آن­ها را برای به حاشیه راندن سوالات سیاسی با ارائه ی برخی از دیدگاه های زبان­شناسی به عنوان علم[5] تحت پوشش قرار می دهد. کلوه همچنین یادداشتی از ژیرارد در مجله شماره 46 زبان ها را تایید کرد، که به خاطر آن یکی از تاثیرات متن استالین رها کردن زبان­شناسان شوروی (و زبان­شناسان مارکسیست غربی) از دلمشغولی های سیاسی شد و این امر به آن­ها این اجازه را داد که از این به بعد زبان­شناسی فرم گرا و اهداف صنعت زبان­ها را، که هرچه بیشتر در این شاخه برتری میافتند، دنبال کنند.

بیست و پنج سال بعد از "مداخله ی استالین"، شرایط تقریبا مشابه بود. بخش عطیمی از زبان­شناسان در سال های 70 بین دوراهی آشتی دادن چیزی که از سوسور باقی مانده بود یعنی استقلال زبان(که عموما به شکلی اساسی بیان می شود که من بعدا آن را "نوگرایان سوسور" خواهم نامید)، با تعهد سیاسی و یا مدنی و تمایلشان برای مارکسیست ، قرار گرفتند. بنابراین برخلاف توافق فرم گرایی است که مارسلیسی به تازگی به ثبت رسانده است، که اقدام بنیان گذار در سال بعد توسط سازمانی در روآن توسط اولین سمینار بزرگ جامعه شناسی زبان که در فرانسه برگزار شد، دنبال شد و برای رشته در حال پیدایش اصل و دیدگاه ثبات نظریه و مطالبه سودمندی اجتماعی مورد سوال قرار گرفت.

مجموعه بحث های سال های 70 پیرامون ماریسم همچنین می تواند به عنوان موقعیتی برای پافشاری روی سوالات سیاسی و اجتماعی درنظر گرفته شود که هدف آن زبان­شناسی و ایجاد جایگاهی برای یک جریان جامعه شناسی است.

زبان­شناسان و مناظره های بزرگ:

اگر شماره مجله زبان ها روی ماریسم ابتکار یکسری موضوع برای بحث در مورد زبان بود، این نمونه ای از رویدادی است که در روزگار ما خفیف­تر شده، بخصوص از طریق کم­شدن مکان های راحتی خارج از دانشگاه به منظور هدایت کردن آن ها.

بحث های بزرگ در حقیقت جایگاهی ثانویه نزد زبان­شناسان دارند، حتی در زمان هایی که وفور رشته امری بدیهی و مسلم است. حتی اگر زبان­شناسان خواستار روبرو کردن نظریه ها باشند، به دنبال بحث و جدل های بزرگی نیستند که طرح مسئله ها و گزینش های بنیادی روبروی هم قرار می دهند. آن ها به حضور یک رشته علوم زبان راضی می شوند، که دلیلی ندارد که این رشته دوام نیابد. بدون پرسش های بنیادی نه در مورد توزیع دانسته ها در علوم انسانی،نه در مورد شیوه ای که علوم زبان می توانند در پایه وانمود کنند حتی از طریق عکس العمل های سیاسی و فلسفی پیرامون زبان. بنابراین در بین سوالاتی که در رابطه با زبان و یا زبان ها در سال های 20 و 30 در اتحاد جماهیر شوروی مثل بقیه جاها بحث هایی را برانگیخت که حاوی تاثیرات زبان­شناسی عمومی بود، هنگامی که سوالات جدید اجتماعی و سیاسی که مربوط به زبان اند جهان شمول می شوند به هیچ عنوان خطر ناپدید شدن را به خودشان راه نمی دهند. ولی چارچوبی که در آن چنین سوالاتی از زبان­­ها پرسیده می شود به هیچ وجه چارچوب زبان­شناسی امروز در فرانسه نیست. شاید با وجود کارهای نظری کسانی چون بلومارت(1999) و یا زبان­شناسی مردم شناسی در آمریکا که به متون و موضوعات بنیادی برمی گردد این امر به همین شکل پیش نرود؛ و یا با تنظیم مباحث عملی و شهروندانی نظیر آنهایی که در هلر(1999) معرفی شده اند.

مارسلیسی نقش بزرگی در ظهور ناگهانی و دوباره­ی بحثی در رابطه با روابط بین زبان و جامعه داراست. این بحث، انگیزه­ی به وجود آمدن حوادث پیش روست: دانشجوی دکتری اش خانم کلودین لولیور در کتابخانه ی ملی فایلی حاوی تمامی مقالات منتشر شده در زمان اتحاد جماهیر شوروی پیدا کرده بود (به زبان انگلیسی)، او همسایه­ی ژان کلود­دوپا، معلم انگلیسی بود که به کار ترجمه[6] مشغول بود. تاثیر این حادثه بدون شک حتمی است. با این حال این که او برای اولین بار ژان پیر فی و الکساندر آدلر را مورد مورد بازخواست قرار داده باشد، کسانی که پس از توافق با اصل خلوت گزیده بودند فرضیه یک هدف نظری-سیاسی را بیان می کند، بویژه برای نفر دوم، روزنامه نگار و تاریخ نگار روس که متخصص نیست و بر خلاف اولی ، به دلیل علاقه اش به رابطه بین زبان و سیاست مشهور است. مارسلیسی حدودا بیست سال بعد جمع بندی آثار خود را تحریر کرد (همچنین جمع بندی مجموعه ای به نام "مدرسه روآن") اندیشه ای که روی ماریسم است و در اینجا جایگاهی غیر قابل انکار را به خود اختصاص می دهد. آن چیزی که در اینجا مورد بررسی قرار می دهیم مربوط به چگونگی تاثیر مارکسیسم و ماریسم بر روی حوزه ی جامعه شناسی زبان در حال ظهور است، و این ارجاع در پیدایش جامعه شناسی زبان فرانسه بی تاثیر نبود، زمانی که در سال های 70 توسط امیدهای سیاسی و نظری که به سرعت تغییر می کردند (چیزی که مالدیه در سال 1990 "بازگشت به شرایط نظری 1970" نامید.) این اقدام در رابطه با تاریخ و معرفت شناسی با هدف تلفیق اندیشه مجموعه روی تاریخ جامعه شناسی زبان در فرانسه ایجاد شد، که به ویژه در پی این است که بفهمد چرا جامعه­شناسی زبان می تواند در مقایسه با شیوه پدیدار شدن این رشته در دیگر کشور های اروپایی مثل ایتالیا، آلمان و یا انگلستان، نسبتا مفرد در نظر گرفت. تفکر مارکسیست به طور قطع تنها منبع جامعه شناسی زبان در فرانسه و اصل اساسی او محسوب نمی شود، بلکه بیشتر برای پیکر­بندی دوباره گویش شناسی و یا واژه شناسی، کشف "گویش شناسی اجتماعی" و یا زبانشناسی انسان شناسی آمریکایی و یا مطالعه روابط زبان ها (بویژه توسط آفریقایی ها) به کار می آید. ولی گفتگوهای پیرامون مارکسیسم و سیاست می بایست به طور قطع وارد حسابی برای فهم یکسری از ویژگی های جامعه شناسی زبان در فرانسه شوند، مباحث مشابهی که نهایتا فقط در تعداد معدودی از کشورهای اروپایی وارد شدند، و به هیچ وجه وارد ایالات متحده آمریکا نشدند. در این زمینه ما می توانیم شهادت لودو(2003) را بخوانیم که با تفسیر خوبی از نسل جوان جامعه شناسان فرانسوی به این سرچشمه بازمی گردد: "و مبارزه ی طبقاتی رفقا؟".

مناظره ی بسیار سخت شوریده از ماریسم

مناظرات اتحاد جماهیر شوروی می توانند به عنوان حادثه ای بی همتا دیده شوند، تصویر یکی معکوس دیگری است. اگر جدا کردن این مناظرات به صورت مستقل از مضمون تاریخیشان شایسته باشد، می توان گفت که مارسلیسی برای بالا بردن مسایل تفکیک ناپذیر از این استفاده کرده به شکلی که زبان­شناسی مرزهای آن را با شاخه های در ارتباط نامحدود کرده است.آن چیزی که در فرانسه به شکلی مفرد انجام شده است. از خلال این مسایل، مبحث اصلی مربوط به شیوه ای است که جامعه با نظام زبان­شاسی ارتباط برقرار می کند. موضوعات چنین بحثی توسط سرلوت در سال 1989 مورد بازنگری قرار گرفت، در مورد رابطه بین جمله ی دو پهلو و واقعیت: او معتقد است که به رسمیت شناختن نظم خاص زبان نباید متعهد به فهمیدن باشد، مثل وقتی که در حالت استقلال باشد. مضاف بر این، واژه ی زبان، در بحثی که در سال های 50 همانند پیدایش جامعه شناسی زبان شکل گرفت، تنها هدفی که دارد بازتاب های عمقی است.

جایگاه اصلی این پرسش با تبصره ای روشن می شود که همزمان توسط کلوه در مقدمه اش در سال 1977 و باجونی در شماره مجله زبان­ها تنظیم شده است. هر دوی این ها تداعی کننده ی مونن هستند که در تاریخ زبان­شناسی، از فقدان تم مارکسیسم در تفکر زبان­شناسان فرانسوی افسوس می خورد. بنابراین مونن بر این باور است که زبان­شناسی ای وجود دارد که روی پایه های علمی و خنثی استوار است: این همان ساختارگرایی است (و برای آنچه که در رابطه با این قضیه است، نسخه ی کارکردگرای ساختارگرایی که مارتینه ارائه می دهد)، که می تواند، همان گونه که هست، در خدمت هر نوع شرح و بسط نظری یک تفکر مارکسیستی باشد. تحت چنین زاویه ای او دیگر در زبانشناسی ای که دغدغه اش فحواسازی اجتماعی بود نماند، بلکه در درجه دوم بر روی منبع مداخله ای پافشاری کرد که الزاما ایجاد ارتباط بین دو بعد مستقل خواهد بود. از یک سو، دسته ای از زبان­شناسی، ساخته و تجزیه شده بدون ارجاع به جامعه (در واقع ما در مورد زبان­شناسی "درونی" حرف می زنیم طبق اصطلاح سوسور) و از سوی دیگر دسته ی اجتماعی، تاریخی (که چارچوب "عوامل خارجی" را به ما خواهد داد) او نیز قبلا و به صورت مستقل متوجه هر اصطلاح زبانشناسی شده بود. در واقع چنین نقطه نظری است که اولین تحقیقات نظری جامعه شناسی زبان را طوری هدایت می کند که شکلی درون زاد به خود بگیرد و دیگر به این نام خوانده نشود، همچنین از کارهای  میه و کوآن مشتق شده باشد و یا به صورت "هم متغیر" باشد که اخیرا وارد ایالات متحده شده بود (ولی از سوی دیگر دو شرط بر آن وارد شدند) بنابراین به طور مشابه با پیدایش جامعه شناسی زبان در فرانسه، شیوه ی دیگری برای درک روابط بین جامعه و زبان­شناسی کشف شد. در واقع این راه باریکی است و سختی درک آن به عنوان یکی از موضوعات قابل خواندن در شماره مجله زبان­ها ظاهر می شود، حتی اگر اغلب پوچ باشد. موضوع درباره فهم سطحی متوسط بین جامعه و نظام زبان مستقل و غیر وابسته به جامعه است، همانطور که میراث زبان­شناسی نوگرایان سوسور می باشد: در واقع این همان گفتمان است. کاری بسیار سخت، از زمانی که، مثل ساختار گرایی، زبان به عنوان یک نظام آنچنان ضعیف تخریب شده توسط جامعه، باقی ماند. در فرانسه، تحلیل گفتمان نسبت به جامعه شناسی زبان بیشتر از اقداماتی که برای کشف این تفکر است پشتیبانی می کند. جامعه شناسی زبان فرانسه در حال تشکیل، در واقع به شکل وسیع، زبان را به عنوان بازتابی از جامعه در نظر می گیرد، آن چیزی که ارزش انتقادات تحلیل گفتمان را دارد و در هر صورت این نتیجه کارهای پشو می باشد. این بحث از این حد فراتر می رود و جامعه شناسی زبان و تحلیل گفتمان، در مورد زبان­شناسی عمومی در رابطه با نمای بیرونی زبان است. در مقابل بن بستی که یک گزاره­ی بی نهایت فرم گرای گفتمان به وجود می آورد، در شرایط سال های 70، بدون در نظر گرفتن حالت عادی و گفتاری، همچنین همه جوانب اجتماعی که آن ها را همراهی می کنند، تحلیل گفتمان که به سمت آرشیو گرایش داشته و تکیه بر تاریخ دارد، توانست از نظر مفهومی قوی تر به نظر برسد، چرا که او یک ماندگاری متنی و زیست محیطی ارائه می دهد ولی جامعه شناسی زبان فقط در عوامل خارجی جای می گیرد که فقط از طریق یک جامعه شناسی خودبخودی ابتدایی نظریه پردازی شده است.

به چالش کشیدن رابطه در حالی است که برنامه نویسی/رمز گشایی با موفقیت روبرو می شود (با خطر این که گویشور بین المللی را استاد تولیدات گفته هایش کنیم، و معنا را همانطور که دیگری خواسته بود دریافت کند)، که روی گفتمان به عنوان مکان یک ذهنیت دارای ساختار کار کنیم و نظم بخشیدن سوتفاهمات، تنش ها و درگیری ها، نهایتا به این ختم شود که در مورد آنچه که گویشوران گروه های مختلف جامعه اظهار می دارند، از خود سوالاتی بکنیم. آبا آنها با اینکه متفاوت می گویند، یک چیز را می گویند؟ و یا تفاوت تنظیم بندی هاست که توسط تفاوت های شرایط بیانی، به تولید معنای متفاوت می انجامد؟ یک چنین دوگانگی، تمام شاخه های زبان­شناسی را که به تفسیر متصل است، طی می کند و در تحلیل گفتمان گرایش واژه شناسی، با مسائل بهره گیری از کلمات ادامه می یابد. (برای مثال "بی طرفی ایدئولوژیک" کلمه نزد وولوشینف)

نتیجه گیری

در آثار سال 1974 آنها، مارسلیسی و گاردن(صفحه248) بحث پیرامون ماریسم را با احتیاطی آشکارا بستند، بخصوص با استفاده مکرر نفی ها، که نشان می دهد که چقدر مساله بدون پیدا کردن راه حل دوام می آورد:

"این درست نیست که زبان تا حدی توسط روبنا مشخص نشود: و این دیگر درست نیست که زبان فقط یک روبنا باشد. این غلط است که زبان چیزی نیست جز یک پدیده ی اجتماعی. در معنای عکس این درست نسیت که زبان هیچگاه از منافع طبقاتی استفاده نمی کند."

علی­رغم نقد باجونی 1977، که آنها را به خاطر احتیاطی که افراط می داند، سرزنش می کند، آیا او توانست به شکلی متفاوت پیش رود؟ با این ساختار" نه این...نه این..." ، آیا این دقیقا فضایی با دو برابر بار منفی راه باریک جامعه شناسی زبان نیست که آنها در حال شرح آن هستند (با در نظر گرفتن زبان ولی عاری از زبان­شناسی؛ با در نظر گرفتن جامعه ولی بدون حضور علوم اجتماعی)؟ زیرا در شکل خالص آنها هیچیک از دو موقعیت قابل تولید نیست و ما متوجه می شویم که این نویسندگان (بیشتر مورد گاردن و مارسلیسی مد نظر است) توانسته­اند راهی را نزد وولوشینف پیدا کنند و از او یک طلیعه جامعه­شناسی زبان بسازند.

یک مساله بحث برانگیز در بقیه موضوعات تاریخی و معرفت­شناختی توانست پشتیبان بیانیه دو مشکل جداگانه باشد:

1. مشکل برای زبانشناسانی که توسط یک معرفت شناسی ساختارگرا و نوگرای سوسور عمیقا برجسته شده اند، از درک رابطه بین دو دستوری که یکی از دیگری یکمرتبه می پرسد، و آنها را وارد رابطه می کند: نظام زبانشناسی و "حوادث اجتماعی".

2. مشکل، برای جامعه شناسی زبانی که تحت تاثیر ساختارگرایی نوگرایان سوسور ماندگار شده، از دادن مقررات به مشکلات ساختن داده ها (طبیعت و مادیت آنها)، و وارد کردن مکانیزم های اجتماعی در زبان­شناسی، نیز نظمی را وارد جامعه شناسی زبان می کند.

اگر امروزه نسبت به سال 1977 خیلی راحت­تر نسبت به این مشکلات آگاهی پیدا می­کنیم و می­بینیم که بحث پیرامون ماریسم به چه بن­بست­هایی ختم می­شود که فقط به خاطر فرصتی که می­توانست ارائه دهد، قابل ارزش بود؛ به این خاطر است که اکنون این بیشتر مورد­قبول واقع می­شود که برخورد زبان­شناسی و جامعه (جامعه شناسی زبان) بتواند از طریق گفتار، گفتگو  و کلمات روزمره درک شود، جامعه در ابتدا به گونه­ای ارتباطی و پویا خود را عرضه می­کند.

 

پاورقی ها:

[1]من مدیون فرانسیس مازیر هستم که در اینجا از او به خاطر این که توانستم به آرشیوی که جمع آوری کرده بود مراجعه کنم، تشکر می کنم: آرشیوهای خدمات مرکز مطالعات و تحقیقات مارکسیست ها(CERM ) که در طی سال های 80-1976 شامل محفل زبان­شناسی بود. تعداد کثیری لز شخصیت های برجسته ای که نامشان در اینجا به چشم می خورد و در بین عوامل پیدایش جامعه شناسی زبان و تحلیل گفتمان در فرانسه هستند، در آن سال ها اغلب در رفت و آمد و مواجهه با CERM و دانشگاه بودند، در مناظره هایی که موضوع اصلیشان توسط شماره مجله زبان ها در آن سال ها مطرح شده بود. مقاله طولانی دنیز ملدیدیه در سال 1990 به شکلی زیبا فضای ملتهب نظری و سیاسی را بازگو می کند که این دوره مشخص کرده است.

[2] . این مخالفت در کتابی که من همراه با میشل پشو در سال 1981 نوشتم، معرفی شده است. ما تنها کسانی نیستیم که به بازگویی رویکرد کلی تاریخ رشته به شکل دو نیم کردن گرایش ها پرداخته ایم، همانطور که حداقل دو نمونه دیگر نشان میدهند، راستینه در بین دیگران در سال 2001، نمونه "منطقی-دستوری" در نمونه "معنایی-هرمنوتیکی"( یا تفسیری) را بیان کرد. و سیمون در سال 1990 "نمونه دلخواه" در "نمونه ذات” را مطرح کرد. در بین نقاط بررسی شده و ارائه ی یک دوگانگی غیر قابل تقلیل و سازنده ی موتور تاریخی رشته وجود دارد، به همراه ثبات برتری تاریخی نمونه اول بر دوم در طی قرن 19.

[3] راهی که چنین دیدگاه ضد سوسوری ادامه می دهد، حتی در کارهای زبان­شناسان جوانی که به طور تخصصی در حوزه ی سوسوری کار نکرده اند، چشم اندازی جذاب از تاریخ جامعه شناسی زبان فرانسوی را به وجود می آورد. با این وجود امری واهی است اگر پیدایش جامعه شناسی زبان در فرانسه را مثل جاهای دیگر در یک انتقاد عقلانی از سوسور و ساختارگرایان قرار دهیم: این تقابل از توجیهی تک دلیل برمی ­­­­­آید. تضاد با مضامین چومسکی، که از لابوف تحت مضمونی آمریکایی گرفته شده است، از همان چیزی برمی آید که توجیه بعد از موعد میگوییم و در شرایط سال های 80-70 ثبت شده است.

[4] کلوه1977

[5] .به تفصیل، عکس العمل های زبان­شناسان مارکسیست روی ماجرای مار-استالین قابل ذکر است. همچنین مارسل کوهن در سال 1950 از استالین مدیر"درسی از مارکسیسم" حرف زده بود (هودبین1977)، ولی اثر او در سال 1956 دارای رنگ مایه ای است که بیشتر روی مار تنظیم شده (از طریق "نظریه منسوخ"، ولی مضحک نشان داده نشده) تا روی استالین (از طرف لوکرس و میه به وضوح بیان شده ولی موقعیتی است برای پرسیدن سوالات نظری که به صورت محتاطانه تنظیم شده اند نه  بیان شدید جواب ها، برای مثال صفحه 64 یا 111).

[6] از سوی دیگر نکته ای که در رابطه با این شماره از زبان ها در اینجا شایان ذکر است این است که هیچیک از نویسندگانی که در اینجا شرکت می کنندروسی بلد نیستند. این نکته از فرضیه ی موضوعات معرفت شناسی فرانسوی به نفع هدفی توصیفی،ارزیابی،دفاع می کند.
 

مقاله برگردانی است از:

Françoise GADET) 200".(51977 : sur un moment-clé de l’émergence de la sociolinguistique en France." Cahiers de l’ILSL, N°20. Université de Paris-X

 

ویژه نامه ی «هشتمین سالگرد انسان شناسی و فرهنگ» 
http://www.anthropology.ir/node/21139

ویژه نامه ی نوروز 1393 
http://www.anthropology.ir/node/22280

<