پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا

قـدرت دوگانه و انقـلاب اکتبـر از تزهای آوریل تا روزهای ژوییه



      قـدرت دوگانه و انقـلاب اکتبـر  از تزهای آوریل تا روزهای ژوییه
آلن وود برگردان کوثر عقه خلردی

تصویر: لنین و استالین
زمانی که انقلاب ماه فوریه به وقوع پیوست قریب به اتفاق چهره های راهبر حزب بلشویک یا در خارج از کشور به سر می بردند یا در تبعید و از سیر پرسرعت رخدادگی حوادث در شگفتی بودند. لنین خود در زوریخ زندگی می کرد و به تازگی ابراز داشته بود که هم نسلان انقلابی روس وی هرگز رنگ انقلاب را نخواهند دید. ..دولت آلمان در راستای خط مشی سیاست های انقلابی2 اش شرایطی را مهیا ساخت که رهبر حزب بلشویک و دیگر شخصیت های انقلابی با یک قطار مخفی و با این ضمانت که از قاره درگیر جنگ به سلامت عبور خواهند کرد به کشورشان بازگردند. که البته این عمل منوط به آن بود که تبعیدی های بازگشتی شرایط انقلابی را تشدید سازند تا نهایتا فشار نظامی ملت تضعیف شود. عملی که تحقق پذیر می نمود.

قطار لنین هم حسب الوظیفه در عصر سوم آوریل در ایستگاه فنلاند شهر پتروگراد توقف کرد و مورد استقبال خیل عظیمی از رفقای حزبی و دوستداران واقع شد. لنین که کمابیش کمیته خوشامدگویی را نادیده گرفته بود از یک نقلیه زرهی بالا رفت و با ایراد یک نطق دور از ذهن حتی نزدیکترین همکاران و حامیانش را هم غافلگیر ساخت. در چند هفته پس از انقلاب ماه فوریه سه مقوله اساسی بود که سران حزب در پتروگراد همواره بر آن تاکید داشتند: اول از همه مساله حضور مستمر روسیه با متحدانش در جنگ ؛ دوم مساله حمایت یا عدم حمایت حزب از سیاستهای دولت موقت و مساله سوم هم امکان احیای همکاری های مجدد با منشویک ها و مباحث فراموش شده ایدئولوژیکی که فرصت اتحادی دوباره را محیا می ساخت. اکثریت رهبران بلشویک (در روزهای آغازین غیبت لنین) {با اینکه} از سقوط پادشاهی به وجد آمده بودند، خود را برای یک دوره حاکمیت "بورژوازی" نامعلوم آماده می ساخته  و در مباحثی از قبیل جنگ و اتحاد دوباره با منشویک ها هم مواضع ضد و نقیضی داشتند. لنین اما در قبال سه مقوله نامبرده از مواضع سفت و سخت خود کوتاه نمی آمد. پیام وی در ایستگاه فنلاند صریح و واضح بود: هرگونه همکاری با دولت بورژوازی و هرگونه مصالحه ای با منشویک ها قدغن بوده و دولت روسیه باید هر چه سریعتر از جنگ با امپریالیسم عقب نشینی کند. و بدلیل همین احساس ناخرسندی نسبت به انقلاب بورژوازی که تنها چهار هفته پیش از آن صورت گرفته بود، لنین تصمیم گرفت سخنرانی تکان دهنده خود را با یک نطق صریح و وعده "انقلاب سوسیالیستی برای پرولتاریای جهان" به پایان رسانَد. نطقی که یحتمل شنوندگان آن هم در تحیر عمومی ناشی از آن شریک بودند. از 1905 لنین مشغول به صحبت و نگارش در باب ایجاد "یک دیکتاتوری انقلابی- دموکراتیک برای پرولتاریا و فقیرترین طبقات دهقانی" بود. وی دیگر هرگز وقتش را برای شرح و بسط تزهای آوریل تلف نمی کرد. همان تزهایی که در روزنامه خود حزب، پراودا، در هفتم ماه آوریل به چاپ رسیده بود. او معتقد بود که انقلاب اکنون در فازی تغییر پذیر به سر می برد و حزب هم موظف است که نقطه نظرات خود را بر تغییر انقلاب بورژوازی-دموکراتیک به یک خیزش پرولتاریایی و ایجاد دولت کارگران سوسیالیست تحت شعار "تمامی قدرت برای شوروی" متمرکز نماید. او حتی مفهوم "یاس انقلابی"3 را زیر سوال برد. مفهومی که مدعیانش شکست روسیه در برابر آلمان را عامل شورش داخلی و نهایتا افزایش احتمال یک انقلاب سوسیالیتی می دانستند. از نظر لنیـن ضرورت آن بود که جنگ "کاپیتالیستی-امپریالیستی" در اروپا به یک جنگ انقلابی تغییر یابد. وی همچنین خواستار آن بود که نیروی پلیس، ارتش و دیوانسالاری منسوخ شود، بانک ها ملی شوند، تمامی املاک زمینداران مصادره شود، از جمهوری پارلمانی هیچ گونه حمایتی نـشده و از نام گذاری مجدد حزب با عنوان حزب کمونیست امتناع شود.

علی رغم شعار  جدید وی که "یک دولت متشکل از کارگران" و شوروی متعلق به دهقانان را نوید می داد، نگرش خود لنین نسبت به شوروی به گونه ای دوپهلو بود. از یک طرف، خود شوروی مثالی از همان "خود انگیختگی"4 طبقه کارگری ای بود که وی همیشه به آن مشکوک بوده و در چه باید کرد؟5 منکر آن شده بود. از طرفی دیگر اما {معتقد بود} که در حال حاضر همین شوروی ظاهرا بیشتر از حاکمیت موقت "بورژوازی" مثال یک طبقه کارگر رادیکال سیاسی هستند و به همین دلیل اکنون بهترین زمان برای ارائه بهترین ابزار تاثیرگذار در تغییر انقلاب دموکراتیک- بورژوایی به یک انقلاب پرولتاریایی-سوسیالیستی است. بعدها در همان سال زمانی که به نظر می آمد رهبران پتروگراد بیش از اینکه مشغول گسترش عامل انقلابی در میان توده ها باشند جملگی تا مرز پذیرش قراردادهای اداری درگیر ادامه سیاست های حکومت موقت هستند، لنین مختصرا شعار خود را رها کرد. در نخستین کنگره شوروی در ماه ژوئن که تماما متشکل از افراد روسی بود بلشویک ها تنها مسئولیت حدود یک هشتم تمام نمایندگی ها را شامل شدند و تنها در ماه سپتامبر که آنان در پتروگراد و مسکو اکثریت را بدست آورده بودند شعار دوباره احیا شد و به حیطه عمل رسید.  

در آن برهه زمانی نه تنها  تزهای آوریل جزو سیاست های حزب محسوب نمی شد، بلکه در سرمقاله ستون های پراودا6 و نشریات دیگر رد و نقض هم می شد. درخواست لنین از حزب برای آمادگی هرچه سریعتر برای یک انقلاب کارگری از سوی کثیری از افراد، من جمله رفقای نزدیکش، به آپورتونیسم، ماجراجویی، غیر مارکسیستی و حتی منظری خطرناک از آنارشیسم باکونین مورد تفسیر واقع شد. اگرچه، علی رغم تشکیک نظریه پردازان و روشنفکران حزب، برنامه لنین که در چند هفته بعد در پیش نویس خط مشی حزب پرولتاریایی7 بسط یافته بود {توانست} مانند یک مانیفست ذائقه رادیکال روزافزون اعضای منتقد حزب و کارگران جنگ طلب و سپاهیان را منعکس و تشریح سازد. در اوایل تابستان تزهای اصلی وی دیگر به عنوان برنامه فعلی حزب پذیرفته شده بود و در برهه زمانی مابین پـیش از آن و ماه اکتبر تعداد اعضای حزب از ده هزار تن به چیزی حدود نیم میلیون نفر رسیده بود که حدود شصد درصد این تعداد نفرات افزوده را کارگران بخش صنعت تشکیل می دادند. پـیش از آوریل 1917، علی رغم سقوط رژیم تزاری، انتشار یادداشتی از سوی میلیوکف8 وزیر امور خارجه  که به متحدین ضمانت ادامه نبرد تا کسب پیروزی نهایی را می داد موجب برانگیختگی خشم و اعتراض عمومی و در نهایت استعفای دولت لووف9 شد. یک حاکمیت جدید تحت رهبری لووف شکل یافت که اینبار اما اعضایش از زمره احزاب سوسیالیست شوروی بودند. برای مثال، ویکتور شرنوف10 (1873-1952) رهبر حزب انقلابی سوسیالیست (SR) وزیر کشاورزی شد، کِرِنسکی11 از دادگستری به وزارت جنگ رفت و ایراکلی سِرِتلی12 (1881-1960( منشویک جورجین هم عهده دار وزارت پست و تلگراف شد. حال در مجموع شش سوسیالیست میانه رو در "دولت ائتلافی" جدید حضور داشتند. میلیوکوف از دولت اخراج شده و از هرگونه ایفای نقش فعال در حوزه سیاست روسیه منع شده بود. با "همدستی" منشویک ها و وزرای SR با جریان بورژوازی در دولت حامی جنگ، این بلشویک ها بودند که به عنوان تنها گروه سیاسی چپ از سیاست ضدجنگ خود اندکی هم کوتاه نـیامده و {در سویی دیگر} لنیـن هم مصرانه بر تغییر جنگ بین الملل امپریالیستی به یک سری جنگ های انقلابی درون کشورهای متخاصم پافشاری        می کرد. موضع ضدجنگ رهبری بلشویک ها به افزایش محبوبیت حزب در میان مردم منجر شد؛ موضعی که از انتظارات راسخ انقلاب قریب الوقوع جهانی در اروپا بود. انقلابی که بیش تر از هرچیزی ذهن لنین را به خود مشغول ساخته بود وقتی بلشویک ها در ماه اکتبر انقلاب خودشان را تحقق بخشیده بودند.

در ماه ژوئن، کِرِنسکی وزیر جدید جنگ دستور یک حمله جدید به رهبری ژنرال بروسیلف13 (1853-1926( علیه نیروهای اتریشی در جبهه گالیسیا14 را صادر کرد.  در ابتدای نبرد پیشروی هایی صورت گرفت اما طولی نکشید که به شکست و تلفات انسانی بی شمار برای جبهه روسیه منجر شد. در کنار این شکست نظامی فجایع تازه ای چون نافرمانی اجتماعی هم در پتروگراد صورت پذیرفت که از آن با عنوان "روزهای جولای" یاد می شود. در نتیجه خشم نشات گرفته از دستور حمله ماه ژوئن و شکست حاصل از آن و همچنین دستورات تحریک کننده ای که به جبهه صادر می شد سپاهیان سرکشِ نخستین هنگ توپ ماشینی به خیابانها ریخته و به کارگران معترضی پیوستند که از شوروی می خواستند تا قدرت را از دولت موقت بازپس گیرد. اما نقش بلشویک ها در این بلبشو همواره بحث براگیز بوده است. برخی تاریخ نگاران من جمله ریچارد پایپس15 بر این باورند که رهبران بلشویک عمدا مقدمات این خیز را فراهم ساختند. اما درعین حال از پاسخ به این سوال هم عاجزند که پس چرا  لنیـن موافق این خیزش نبوده و در رهبری انقلابی جماعت سرکشی که حاکمیت و جماهیر را به یک اندازه تهدید می کردند موفق نبود. از انقلاب اکتبر تا بحال هرگز همچین فضایی سنگینی بر شهر حاکم نبوده. هزاران شهروند و ارتشی معترض خیابانها را تسخیر کرده بودند، بیرق های بلشویکی به وفور دیده می شد و وزیر سوسیالیست کشاورزی در شُرف مجازات بود. اما سرانجام بدلیل نـبود یک هدف سیاسی شفاف و سردرگمی حاصل از احتیاط گری بلشویک ها و اکراه شوروی از پذیرش قدرتی که خود ارائه گر آن بود، مردم نهایتا متفرق شده و به کارخانجات، کشتی ها و کارگاهها بازگشتند و تلفات زیادی هم بجا ماند. درنگ و تعلـل متعجب کننده لنیـن در قامت یک جنگ طلب محبوب شاید به این خاطر بود که وی زمان را برای انتقال قدرت به شوروی که همچنان اکثریت آن با منشویک ها و SR بود مناسب نمی دید؛ همان اکثریتی که بر سر یک حاکمیت کاپیتالیستی حامی جنگ توافق کرده بوند. یا شاید هم تنها بدلیل نبود سازماندهی و برنامه کافی و یا حتی هراس از شکست بود که این تعلل صورت گرفت.

به هر حال دلیل هر چه که بود، کرنسکی که بعد از استعفای لووف اکنون به نخست وزیری منصوب شده بود نقش بلشویک ها را در خیزش جولای محکوم کرد؛ پروپاگاندای ضدجنگ بلشویک ها موجب شکست روسیه در جنگ گالیسیا اعلام شد و اتهاماتی هم که پـیشتر از آن به لنیـن نسبت داده شده بود (جاسوسی برای آلمانها) دوباره جان گرفت. بنابراین کرنسکی حزب بلشویک را غیرقانونی اعلام کرد، شروع کرد به اتهام زنی به سران آن و دستور دستگیری رهبرانش از جمله لنـین را صادر کرد. گویا بلشویک ها دیگر تمام زورشان را زده بودند.

 

انقلاب از پایین

در سال 1917 برای بالا بردن خودآگاه سیاسی اذهان توده ها دیگر به تشویق سیاسیون دست چپی یا نظریه های شورش طلبان مارکسیست نیازی نبود. علی رغم سوء ظن لنیـن نسبت به "خودانگیختگی" طبقه کارگر، تجربه بهره کشی جمعی و فردی کارگران و فقر و سرکوب نشات گرفته از سوی صاحبان کارخانه و تجار سرمایه دار، برای کارگران به وضوح مشخص ساخت که دشمن طبقاتی شان کیست. با اینکه قرار بر آن بود که کاهش خصومت های طبقاتی را شاهد باشیم، همانطور که در خیزش ماه جولای مشاهده شد انقلاب اکتبر و عواقب پس از آن تنها به  رادیکال تر شدن آن خصومت ها و دوقطبی تر شدن جامعه منجر شد.

پس از اشتیاق زاید الوصف حاصل از فروپاشی استبداد در فوریه، خیل عظیمی از کارگران به کارخانجاتشان بازگشتند تا در روح زمانه خود نهادهای دموکراتیک بنیان نهاده و در محل کارشان به تمرین دموکراسی بپردازند. واحد های تجاری و اتحادیه های کارخانه ای شروع به فعالیت هایی کردند که امکان حضور و نظارت کارگر بر {پروسه} تولیدات صنعتی را فراهم می ساخت. آن دست از واحدهای تجاری که در 1906 مشروعیت یافته بودند هم دیگر به اشکال مختلف ممانعت ها و ممنوع الکاری های رسمی سالهای استالیپـین16 دچار نشدند، بلکه در اوایل سال 1914، و حتی در فوریه 1917 با احیای دوباره صدها سازمان کارگری که برای ارضای نیازهای اعضای خود دست به تشکیل کمپین می زدند بخت به آنان رو آورد.

اما این فعالیت های اتحادیه های کارگری در حوزه های فردی بود که بی وقفه به بیان، تعیین و برآوردن خواست های کارگران می پرداخت. اولین گروهی که از کمیته ها اخراج می شدند مدیرهای میانی و ناظران بی کفایتی بودند که از ادامه کارشان امتناع به عمل آمده و دچار تنبیه فیزیکی و استهزاء جمعی هم شده بودند. اتحادیه های کارخانه ای که با رای صنعت گران منصوب شده بود خواست های گوناگونی داشت، من جمله اعلام هشت ساعت کار در روز، افزایش حقوق مطابق با نرخ تورم حاصل از جنگ، دسترسی به حسابها و اسناد ثبت شده تجاری، حضور در فرآیند عزل و نصب و امکانات اجتماعی و ایجاد نظم و امنیت و نظارت هرچه بیشتر کارگران. اما این مسائل به معنای رویدادگی یک جنبش آنارکو-سندیکالی نبود که در پی تسخیر کارخانجات و مدیریت آنها باشد. در زبان روسی واژه Kontrol به معنای نوعی دیکتاتوری و مدیریت مرکزی به عنوان فرآیند نظارت، کنترل و ارائه گزارش نیست. بلکه اتحادیه ها اصرار بر این  داشتند که فعالیت های گردانندگان کارخانجات مورد بررسی قرار گرفته و از اینکه تصمیمات اتخاذی آنان در راستای منافع کارگران است اطمینان حاصل شود. و اتفاقا کارگران هم از این مساله راضی بودند که روند تولید بازنایستد و چرخ کارخانجات بچرخد. بنابراین اتحادیه های کارخانه ای برای تمامی نیروی مردمی سیاسی شان نقش مثبتی در جبهه اقتصادی حفظ تولید صنعتی ایفا کردند. در برخی حوزه ها هم اتحادیه های کارخانه ای نقش حراست را در برابر مدیریت کارخانه ایفا می کردند که نشان دهنده مناسبات بین پتروگراد و دولت موقت بود.  

فارغ از نقش خود اتحادیه های کارخانه ای، پرواضح است که این کارگران صنعتی سرمایه بودند که جمعا نقش قطعی و رهبری را در تمامی رخدادهای انقلاب 1917 ایفا می کردند. اقداماتی من جمله تظاهرات جمعی که به بحران فوریه و کناره گیری سزار انجامید؛ اعتراضاتی که به فروپاشی اولین دولت موقت در ماه آوریل ختم شد و اغتشاشات خیابانی در "روزهای جولای" که {جمعیت یکپارچه} با پرچم های برافراشته خواستار برکناری "ده وزیر طرفدار سرمایه داری" بودند. در صف اول تمامی این شوریدگی های انقلابی کارگران جنگ طلبی بودند به نام "پتروگراد سرخ" که به آگاهی طبقاتی دست یافته بودند؛ و از سوی دیگر، در مسیر نیل به انقلاب بلشویکی در ماه اکتبر هم این گروه های نظامی کارگری مسلح "گارد سـرخ" بودند که یکبار دیگر برای انقلاب پیش قدم شدند.    

اما زمانی که پرولتاریای شهری در کانون این حوادث بود، یک عنصر دیگر با میزان اهمیت یکسان در طوفان انقلاب همان دهقانان روسی بودند. دهقانان- سوای آنان که یونیفرم به تن داشتند- در حوادث ماه فوریه نقش چندانی ایفا نکرده بودند. اما با گذشت هفته ها و ماهها که روستانشینان دوباره به جوش آمدند املاک دچار ناآرامی شد و  بی قانونی و ایجاد کمپین های آنارشیستی  برای توزیع زمین ها و املاک وسیع خصوصی از سر گرفته شد. روشن شدن اهمیت حوادث پتروگراد برای روستاییان به معنای آغاز حکومت دموکراتیک یا حق رای برای همه ملت جهان نبود. مفاهیمی از این دست برای آنان معنایی نداشت. حتی به مثابه هدف پایان جنگ هم برایشان مطرح نبود. آنچه که برای این جماعت موضوعیت داشت فرصت دستیابی به آن چیزی بود که همواره با قلب {زندگی} دهقانی ارتباطی تنگاتنگ داشت: زمـیــن. مخصوصا زمینهای وسیعی که مالک خصوصی داشته و از زمان تقسیمات نابرابر اراضی در 1861 دهقانان به آن چشم طمع دوخته و حق مسلم خویش می پنداشتند. در ابتدا، شورش ها حول مساله زمین چندان جدی و حاد نبود. گروهک های دهکده ای، مناطق روستایی، دهقانان، کنسول ها و دیگر اشکال خودمحور  {ناگهان} در استانها ظاهر شده و شروع به تصمیم گیری و انجام عملیات زدند. این تشکل ها در ابتدا به اقداماتی چون  دام چرانی و چوب بری غیر قانونی، سلب مالکیت از زمین های زراعی و گاهی هم چپاولگری های مقطعی و توسل به خشونت دست می زدند. این اقدامات کاملا خودانگیخته، هماهنگ نشده، بدون رهبر و حائز اهمیت بودند. در ماه مه، به دور از دهکده ها و زمین ها، کنگره ای متشکل از دهقانان شوروی در پتروگراد تشکیل جلسه داده بود. در این جلسه یک اتحادیه اجرایی به تصویب رسید که اعضای کلیدی آن را رهبران SR که سیاست هایشان منعکس کننده {دیدگاه های} کارگران و افسران جماهیر بود تشکیل می دادند. به عبارت دیگر یک طرح وسیع حمایتی برای حکومت موقت به تصویب رسید که شامل تداوم یافتن یک جنگ تدافعی و به تعویق انداختن مساله بازتوزیع اراضی تا {زمان برگزاری} نشست مجلس موسسان17 بود. این موضع اما ابدا بازتاب دهنده خواست های فوری و ریشه ای دهقانانی نبود؛ دهقانانی که نیرو و اقدامات رادیکالشان در تابستان و اوایل پاییز تشدید شده بود. درماندگی حاکمان در کنترل اقدامات آشوبگرانه، دهقانان را در تشدید فعالیت های خود جسورتر ساخت و همین مساله به اِعمال خشونت جمعی، ایجاد حریق، ویران گری های افراطی، غارتگری، دزدی زمین که گاها با کشتن صاحبان املاک و مقامات همراه بود منجر شد. البته هیچ یک از این اقدامات منطبق با طرح های حزب، نظریات اقتصادی و یا پروپاگاندای سوسیالیستی نبود و شعارهای پوپولیستی سابق هم مانند "زمین و آزادی" (Zemlya i volya) همواره نوعی همانگویـی (Tautology) بوده است زیرا که برای دهقان جماعت، زمین و آزادی دارای معانی یکسان اند. آنها اکنون برای صیانت از زمین هایشان آزادی نوبنیان خودشان را رقم زده بودند و از دست حاکمیت و اندک دولت های محلی باقیمانده هم کاری برنمی آمد زیرا که اکنون دهقانان خود صاحبان دولت های محلی بودند. در خط مقدم نبرد هم سربازان وظیفه ای که از جماعت دهقانی بودند مدیریت امور را به دست گرفته، دست به نافرمانی زده و به صورت گروهی از خدمت گریختند تا به ندای لنینـن که آنان را به بازگشت به دهکده هایشان و پیگیری فرآیند بازپس گیری و تقسیم اراضی فراخوانده بود لبیک گویند.

در معادلات انقلابی سال 1917، جنبش های کارگری و آشوب های دهقانی به همان اندازه حائز اهمیت بودند که کمپین های دستیابی به خودمختاری ملی یا استقلال فوری مردمان غیرروسِ امپراطوری سابق. از بالتیک تا بوریاتیا در خاور دور، مردمانی که پیش از این تحت سلطه دولت روسی "واحد" بودند خواستار کنترل اموراتشان با گرایشات ملی، مذهبی و قومی خود شدند. "مادر روسیـه" - و یا به تعبیر ناسیونالیستها "برادر بزرگ روسیه" - دیگر توان کنترل اقلیت های خود را نداشت.  

در میان تمامی مناطق و قلمروهای غیرروس، تنها لهستان و فنلاند سابقه دولت مستقل داشتند. پادشاهی کاتولیک قدیمی لهستان که در قرن هجدهم در امپراتوری روسیه به فرمانروایی کاترین کبیر هضم و تجزیه شده بود، پـیشتر در سالهای 1830 و 1863 نارضایتی خود را در دو خیزش ناسیونالیستی گسترده فریاد کرده بود که هر دو خیزش به طور بی رحمانه ای سرکوب شده و حتی در دوره "روسی سازی" الکساندر سوم در مدارس لهستان استعمال زبان لهستانی هم ممنوع شده بود. حق بازپس گیری استقلال تاریخی در لهستان در تمامی حلقه های پیشرو تصدیق شده بود و با اینکه لهستان تحت اشغال ارتش آلمان بود و استقلال آن تاثیر چندانی نداشت اما اصل مساله حق استقلال یا حداقل اصول آن در روز چهاردهم ماه مارس از جانب پتروگراد اعلام شد. تا پایان جنگ جهانی اول لهستان فرصت نیافت تا از استقلال کامل خود بهره مند شود. البته، در مورد فنلاند که در سال 1809 رسما به الحاق روسیه درآمده بود به دلیل تنوع گرایشات متعارض در میان سوسیال دموکراتهای فنلاندی که خواهان استقلال فوری بودند، اعضای غیرسوسیالیست پارلمان (Diet) که رویکردی محتاطانه تر و قانونی تر اتخاذ کرده بودند و همچنین حکومت موقت در پتروگراد، شرایط به شکلی کاملا پیچیده رقم خورد. به همین خاطر هم مساله وضعیت فنلاند تا بعد از انقلاب بلشویکی، یعنی زمانی که استقلال کشور در هفتم ماه دسامبر اعلام شد همچنان حل نـشده باقی ماند.

اما مساله اکراین از تمامی موارد پیشین پیچیده تر بود زیرا که آنجا جنبش ناسیونالیستی به دلیل روسی، لهستانی و یهودی بودن اکثریت مردم مخصوصا در شهرهای بزرگ مانند کِیف، خارکوف و اودسا، دچار از هم گسیختگی و پیچیدگی بیشتری شد. اما آنتاگونیسم طبقاتی و نارضایتی های اقتصادی عواطف ملی اوکراینی ها را تحریک ساخت. این مهم، از آنجایی که بزرگترین زمینداران و ملاکان اوکراین روسی و لهستانی تبار بودند حداقل میان دهقانان نمود داشت. البته حکومت موقت بدلیل هراس ناشی از ازدست دادن زمین های زراعی پرحاصل و معادن ارزشمند زغال سنگ دنباس18 تمایلی نداشت که به گرایشات جدایی طلبانه اوکراینی توجهی نشان دهد. اکراه حکومت از مذاکره با پارلمان اوکراین (Rada) به نارضایتی ها در پارلمان دامن زد و در نتیجه پارلمان هم استقلال اوکراین را در ماه نوامبر رسما اعلام کرد. در جای دیگری از کشور من جمله استانهای بالتیک، مخصوصا لتونی، جورجیا، ارمنستان و آذربایجان و کمتر در مناطق مسلمان نشین آسیا مبارزات طبقاتی و ناسیونالیستی دوباره ظهور یافته بود. حکومت موقت که حتی از ایجاد یک نظم نسبی در بخش مرکزی اروپایی آسیا ناتوان می نمود مسلما در مرزهایش هم از مقاومت در برابر نیروهای پرشور و تکثیرشونده جدایی طلبی و استقلال ملی عاجز بود.

به رغم تمامی سخت گیری های که حکومت بر بلشویک هایی که با ناآرامی های ماه جولای همراه بودند اِعمال می کرد،  مشکلات تازه ای سربر آورد. نظامی گری های طبقه کارگر، آشوب های روستایی، بی نظمی نظامی، از کاراُفتادگی صنایع، افزایش نرخ تورم و ناآرامی های ناشی از آن همه و همه به تسریع بخشی جریان انقلاب منجر شد؛ انقلابی که حول چکمه های کرنسکی می گشت. بدلیل ناکارآمدی در حل مساله زمین، طفره رفتن از تشکیل یک مجلس موسسان و مهم تر از همه ادامه جنگ، به وضوح نشان از ذهن شدیدا قانون زده شخص نخست وزیر متکبر و شکست روزافزون وی در دادن پاسخی موثر به احساسات انقلابی توده ها داشت و در این میان تنها بلشویک ها بودند که وعده "نان، صلح و زمین" فوری را داده بودند.

 

پیـش به سـوی اکتبـر    

 تهدیداتی که گریبان کرنسکی را گرفته بود از جانب چپـها نبود بلکه از سوی دست راستی ها اِعمال می شد. ژنرال کورنیلوف19 که دیسیپلین وی همواره شهره خاص و عام بوده و در ماه جولای به سمت فرماندهی ارشد گماشته شده بود  قول داده بود که از تمام امکانات موجود من جمله احیای حکم اعدام، چه در خط مقدم چه پشت خط، برای بازگردانی نظم لازمه در جبهه استفاده نماید. اما روابط بین نخست وزیر و فرمانده ارشدش نیز تحت الشعاع آنتاگونیسم سیاسی و بی اطمینانی شخصی بود. پیشرفت های روزمره آلمانها در منطقه بالتیک که در 21ام آگوست بر اثر سقوط ریگا به اوج خود رسیده بود راه را برای ورود دشمنان به خاک پتروگراد هموار ساخت. از سوی دیگر کورنیلوف هم چندان به موفقیت کرنسکی در اتخاذ تصمیمی سفت و سخت برای بهبودی وضعیت آشفته نظامیان امیدوار نبود. آنچه که در پی آمد، مملو از عواقب دردناک بود که تا به امروز تلخ ترین اپیزود در تاریخ انقلاب روسیه است. اگرچه مورخین هنوز هم در باب آنچه که از آن با عنوان "ماجرای کورنیلوف"20 یاد می شود به بحث و جدل می پردازند اما آنچه که اتفاق افتاد را نمی توان انکار کرد. بدلیل عدم وجود اعتماد به نفس در نخست وزیرِ وی  و انحرافی که دخالت های لابی گر منصوب خودش، مقام ارشد سابق مجمع مذهبی هالی سینود21  و. ن. لووف22 عامل آن بود، کرنیلوف اعلام کرد که {من بعد} خود عهده دار ارتش عالی و قدرت داخلی خواهد شد. کرنسکی که بوی خیانت به مشامش خورده بود تلگرافی به ژنرال فرستاده تا خود را از فرمانبری وی خلاص نماید. کورنیلوف هم محتوای تلگراف را نادیده گرفته و به سپاهیان دستور مارش در پتروگراد می دهد؛ دستوری که بی تردید در راستای کسب قدرت سیاسی و ایجاد نوعی دیکتاتوری نظامی صادر شده بود. او ضمنا  گزارش می دهد که اندیشه شلیک به اعضای جماهیر را هم در سر می پروراند. همه چیز بیانگر قریب الوقوع بودن یک توطئه نظامی ضدانقلابی بود. سپاهیان وی اما در وفاداری خود دچار تناقض شده بودند زیرا هرجا که مسئولان راه آهن و کارگران مسلح با افراد کورنیلوف مواجه می شدند تمام تلاش خود را بکار می بستند تا سپاهیان وی را قانع سازند که برنامه ژنرال خلاف مواضع انقلاب است و همین مساله هم مانعی بر پیشروی سپاهیان شد. {از این رو} در طی این حوادث حتی یک تیر هم شلیک نشد. افراد کورنیلوف متفرق شدند و خطر ضدانقلاب دفع شد و فرمانده ارشد اخراجی هم دستگیر و زندانی شد. کرنسکی پس از مواجهه با تهدید کورنیلوف مجبور شد که به منظور دفاع از شهر بلشویک های زندانی را آزاد ساخته و درهای زرادخانه ها و تجهیزات جنگی را بر کارگران پتروگراد بگشاید. جنگ افزارهایی که پس از گذشت چند هفته به سمت حکومت کرنسکی شلیک شد.

اقدام کورنیلوف چه نتیجه تمرد و سرکشی باشد چه کژفهمی، از آن رو حائز اهمیت است که موجبیت افزایش محبوبیت بلشویک ها را فراهم ساخت. کرنسکی از جنگ برگشته هم مجبور شد تا خواهش و استدعا نماید که بلشویک ها حمایتش کنند. سوسیالیست های دربند آزاد شدند و برخی سیاسیون دست راستی به زندان افتادند. در یکم ماه سپتامبر روسیه با مطالبات جمهوری خواهانه مواجه شد. شوروی هم شروع به مسلح ساختن نیروهای منفک کارگران کارخانه ها یا همان "گارد سرخ" کرد و در همان اوایل سپتامبر بلشویک ها هم در پتروگراد و هم مسکو اکثریت را کسب کردند. لنیـن هم که پس از دستور کرنسکی مبنی بر بازداشت خود در ماه جولای به فنلاند گریخته بود و از مرکز اصلی اقدامات انقلابی به دور بود  بر روی رساله نظری اش دولت و انقلاب23 من باب حکومت انقلابی تمرکز داشت. او از پناهگاه خود در فنلاند دستور بازگشت به شعار " تمامی قدرت برای شوروی" را صادر کرد و پس از گذشت چند هفته با ارسال نامه های پرشمار به کمیته مرکزی حزب خواستار یک شورش فوری از سوی پرولتاریای مسلح برای به زیر کشیدن کرنسکی و دار و دسته اش و قبضه کردن قدرت سیاسی شد. او مدعی شده بود که تنها یک حکومت بلشویکی قادر است که مطالبات یک ملت انقلابی را برآورده سازد. او تعلل رفقایش را که خواستار صبرپیشگی تا فرا رسیدن زمان انتخابات مجلس موسسان یا حداقل دومین کنگره شوروی بودند را رد کرد. لنیـن ابراز کرد که " اگر امروز قدرت را بدست نگیریم تاریخ ما را نخواهد بخشید.... اکنون تعلـل کردن جنایت است."

در زمانی که لنیـن در خفا می زیست وظیفه رهبری در فرآیند افشاگرایانه انقلابی بر دوش لئو تروتسکی24 (1879-1940) بود. او که در ماه مـه از نیویورک به پتروگراد بازگشته بود علی رغم اختلافات نظری که پـیشتر با لنیـن داشت به جرگه بلشویک ها پیوست. وقتی که کرنسکی فرمان بازداشت رهبران بلشویک ها را صادر کرد تروتسکی نامه ای اعتراضی به حاکمیت می فرستد به این مضمون که اگر قرار است رهبران بلشویکی در اسارت باشند پس او هم نباید از این قاعده مستثنی باشد که در نهایت وی را هم زندانی می کنند. زمانی که تروتسکی پس از ماجرای کورنیلوف از زندان آزاد می شود- از آنجایی که لنیـن همچنان خارج از گود نبرد است- خود را در مقام رهبری حزب و حتی رهبری انقلاب می پندارد طوری که در اوایل ماه سپتامبر او را دیگر رییس معنوی  پتروگراد می دانستند؛ جایگاهی که در هفته های آتی با ناملایمات زیادی روبرو شد.

در دهم ماه اکتبر لنیـن از پناهگاهش خارج شده و با نامی مستعار در یک گردهمآیی کمیته مرکزی حزب شرکت می کند. پس از یک بحث کشدار و خیلی تند نظر وی در باب قیام مسلحانه با ده رای موافق و دو رای مخالف پذیرفته شد. دو رای مخالف هم از سوی گریگوری زینوویف25 (1883-1936) و لئو کامنف26 (1883-1936) داده شده بود که مخالفتشان را در نامه ای سرگشاده خطاب به کمیته های حزب در قبال خشم لنیـن ابراز کرده بودند. مِن بعد، انقلاب پرولتاریایی {مثال} "نظم نوین" بود. هرچند که لنیـن بر یک اقدام فوری اصرار می ورزید اما بازگشتش به خفـا وی را از طوفان تهدیداتی که پیش رو بود در امان می داشت. تروتسکی هم که به تازگی عهده دار رهبری سازمان تازه تاسیس کمیته نظامی انقلابی جماهیر پتروگراد (MRC) شده بود نقش بسزایی ایفا کرد. سازمانی که به خوبی سپاهیان مستقر در پتروگراد را در مخالفت با حکومت موقت و شخص کرنسکی -که به اصطلاح فرمانده جنگی ارشد بود- نظارت می کرد. بلشویک ها کاملا عیان خود را برای قیامی آماده می ساختند که تروتسکی خواستار همزمانی رخداد آن با کنگره آتی شوروی بود تا که قیام جلوه ای از قدرت یابی شوروی باشد نـه یک کودتای بلشویکی. رخدادی که کرنسکی را یارای متوقف ساختن آن نبود و تمامی تلاشهایی هم که برای متوقف سازی آن صورت گرفت ازقبیل تحت پیگرد قرار دادن اعضای MRC ، بستن مطبوعات وابسته به بلشویک ها و آماده باش قرار دادن سپاهیان وفادار به حکومت موقت همه و همه بی تاثیر بود.

لنیـن و تروتسکی اما همچنان در {تعیین} زمان وقوع انقلاب اختلاف نظر داشتند اما از قضا شرایط به گونه ای پیش رفت که با استراتژی تروتسکی مطابقت داشت. اما اگر بگوییم که برنامه ریزی بلشویک ها برای انقلاب کاملا موثر، هماهنگ و همه جانبه بوده کمی تند رفته ایم بلکه این موفقیت را باید مرهون قصور و غفلت دانست تا طرح و برنامه؛ همانطور که تروتسکی در اثرش تاریخ انقلاب روسیه تصدیق می کند که حوادث روزهای 24 تا 26 اکتبر با سردرگمی، هراس،      بی اطمینانی و اپورتونیسم گره خورده اند و به هیچ وجه یک عمل جراحی آرام و آسان نبوده است. در شامگاه 24ام اکتبر لنیـن با چهره ای متفاوت در انستیتوی مولنی (Smolny) در برابر سران حزب بلشویک ظاهر شد. شب هنگام آنانی که از گارد سرخ جدا شده بودند به دستور MRC که اکنون در اختیار بلشویک ها بود و تحت فرمان "کمیسر"های حزب کنترل شریان های حیاتی شهر را به دست گرفتند. تقریبا بدون مواجهه با هیچ گونه مخالفتی آنان توانستند که ایستگاه های راه آهن را اشغال کرده، بر پل ها نفراتی گمارده و بانکها و دفاتر مرکزی پست و تلگراف را به چنگ آورند. در روز بعد کاخ وینتـر27 که محل استقرار تزار سابق و آخرین ماوای حکومت موقت بود از سوی کاگران مسلح، سربازان و ملوانان دریایی مورد حمله واقع شد و تنها انگشت شماری افسر نظامی جوان، چند ماشین مسلح و زن ارتشی برای حفاظت از کاخ حاضر بودند. بعد از ساعتها تعلل، سردرگمی و نادیده گرفتن اولتیماتوم تسلیم شدن، کاخ تحت شلیک چندین توپ بی خطر واقع شد که در نهایت در شب 26ام دسته ای از گاردهای انقلابی موفق به نفوذ به آن شده و اعضای باقیمانده حکومت موقت را دستگیر نمودند و آنان را تحت اسکورت مسلح در طول پل و بالای نـوا جمع کرده و به مارش واداشتند و در آخر هم در زندانهای دژ SS Peter and Paul حبسشان کردند. کرنسکی اما در میان دستگیرشدنگان نـبود. او توانست با ماشینی که دراختیارش بود به همراه یک مقام رسمی سفارت ایالات متحده از مهلکه بگریزد. کوتاه سخن اینکه در همان زمان که شهر کاملا در خواب بود این قبیل رخدادهای نه چندان تماشایی و قهرمانانه در انقلاب سیاسی خطیر اکتبر به وقوع پیوست. تنها تعداد انگشت شماری در طی این بحران نه چندان عمیق 48 ساعته که می رفت به گونه ای دراماتیک تاریخ سیاسی جهان را دگرگون سازد دچار تلفات جانی شدند که بیشتر آنهم تصادفی بود.

کمی پـیش از دستگیری اعضای حکومت موقت، وکلای دومین کنگره معوق جماهیر پیشاپیش رایزنی هایشان را آغاز کرده بوند. وکلای بلشویک در هر موردی که پیش می آمد دست بالا را داشتند اما تصمیم منشویک ها و اعضای راستگرای SR برای عقب نشینی در اعتراض به آنچه کودتا می خوانندش تضمینی بود بر اینکه این رخـداد صورت گرفته28 به تصویب کنگره خواهد رسید. همین که وکلای غیربلشویک پایشان را از عمارت کنگره بیرون نهادند با کنایه تروتسکی مواجه شدند که خطاب به آنان گفت: "بـروید به همانجا که بـدان تعلق دارید؛ به آشغالدان تاریخ!" جریان حوادث همچنان به کام تروتسکی بود به طوری که درظاهر اینگونه پیدا بود که گویی قبضه قدرت به دست بلشویک ها و هدایت MRC معادل قدرت یابی شوروی است. پس همان شد که لنیـن در تزهای آوریل خود خواهان آن بود: "تمامی قدرت برای شوروی"!

در نشست بعدی تمامی اعضای کنگره به طور متفق القول دو مقوله قاطع حکم صلح و حکم زمین را اتخاذ کردند که در صفحات اول روزنامه حزب ایزوِستیا29  در روزهای 27ام و 28ام اکتبر به چاپ رسید. حکم اول به ایجاد یک صلح از طریق مذاکره و متارکه جنگ اشاره داشت و دومی هم کمابیش مهر تاییدی بود بر روند بازتوزیع زمین بدون پرداخت هیچگونه غرامتی؛ که البته دهقانان خودشان پیشاپیش اقدامات لازمه را در این مورد آغاز کرده بودند. می شود اینطور گفت که بلشویک ها حداقل روی کاغذ به دو وعده اصلی خود یعنی صلح و زمین وفا کرده بودند؛ تعهداتی که برای تحقق آن تشکیل کمپین داده بودند و حمایت مردمی خود را مرهون آن بودند. ضمنا کنگره یک حکومت انقلابی نوپا تاسیس کرد  به نام کمیسرهای خلق شوروی که شکل اختصاری آن به روسی Sovnarkom می شود. حکومتی که همه اعضایش از زمره بلشویک ها بودند و لنیـن ریاست آن را برعهده داشت. دیگر نخستین حکومت شوروی پا به هستی نهاده بود. پیروزی بلشویک ها اغلب از سوی بدخواهانشان به گونه ای تصویر می شد که گویا قدرت به شکلی کلبی مسلکانه به دست گروهی متشکل از افرادی متحد، تشنه به قدرت، مسلح و متعصب اُفتاده که هیچ گونه پشتوانه مردمی ندارند. هرچند که بی تردید یک اِلِمان اپورتونیستی در رخدادگی و فهم کودتا مشهود بود اما اکثریت تحقیقاتی که اخیرا صورت گرفته حاکی از آنست که در ماه اکتبر دیگر احزاب سیاسی مشروعیت خود را پیشاپیش از دست داده بودند و تنها بلشویک ها بازتاب دهنده و اجراگر مطالبات کارگران و دهقانان انقلابی بودند. دیگر مردم در آرزوی "نان، صلح و زمین" سر نمی کردند زیرا پیشاپیش از طریق پروپاگاندا و شعارهای هوشمندانه بلشویک ها خود را در آنها غوطه ور می دیدند. آنچه که بلشویک ها انجام دادند همان تفسیر وضعیت حاکم و علایق مردم و سوق دهی آنان به سوی اقدام انقلابی بود. به تعبیر تروتسکی این مردم نبودند که {آثار} لنیـن را می خواندند، بلکه لنیـن افکار آنان را می خواند.

تنها در طی هشت ماه، امپراتوری قدرتمند روسیه که زمانی  یک اتوکرات مسلط بر آن احاطه داشت اکنون به گونه ای دراماتیک به یک جمهوری انقلابی تغییر یافته بود که از سوی حکومتی متشکل از مارکسیست هایی اداره می شد که خود را وقف ایجاد سوسیالیسم جهانی کرده بودند. لنیـن دیگر از ابهام نسبی حاصل از تبعید خودخواسته اش در سوییس که وی را در سیاست روسیه به حاشیه رانده بود عبور کرده بود و اکنون رهبری روسیه را برعهده داشت. هرچند که بلشویک ها قدرت را کسب کرده بودند اما در حقیقت باید گفت که این تازه آغاز انقلاب بود. جایگاه آنان به هیچ وجه ماندگار نبود. آنان علی رغم حمایت های مردمی که داشتند همچنان یک حزب اقلیت بودند و بخش اعظمی از جامعه یا با آنان مخالف بودند و یا بر تصمیماتشان وقعی نمی نهادند. "کمیسرهای خلق" جدید هم هیچ تجربه ای در کشورداری، ادار امور و یا کنترل اقتصاد ملی نداشت. از سویی دیگر کشاکش ها با آلمان علی رغم حکم صلح همچنان ادامه داشت و می رفت که در آینده ای نه چندان دور یک جنگ داخلی برادرکشانه مهلکی هم به راه افتد که دریایی از خون مردمان روس جاری شده و شرایط به گونه ای اسفناک و پرآشوب رقم خورد. اما علی رغم تمامی این مبارزات بی درنگ و بلاتکلیفی ها، انقلاب اکتبر 1917 فصلی جدید نه تنها در تاریخ روسیه بلکه سراسر جهان گشود.

 

 

 

  1. The Origins of Russian Revolution 1861-1917; Dual Power and the October Revolution, From the April Theses to the ‘July Days’. Alan Wood, Lancaster Pamphlets, Rutledge Publications, Third Edition 2003
  2. Revolutionierungspolitik
  3. Revolutionary Defencism
  4. Spontaneity
  5. What is to be Done
  6. Pravda
  7. Draft platform for the proletarian party
  8. Milyukov
  9. Lvov
  10. Victor Chernov
  11. Kerensky
  12. Irakli Tsereteli
  13. General Brusilov
  14. Galicia: منطقه ای در جنوب شرق لهستان و غرب اوکراین
  15. Richard Pipes
  16. Stolypin: پیوتر استالیپـین نخست وزیر روسیه و رهبر دومای سوم بین سالهای 1906 و 1911
  17. Constituent Assembly
  18. Donbas
  19. General Kornilov
  20. Kornilov Affair
  21. Holy Synod
  22. V. N. Lvov
  23. State and Revolution
  24. Lev Trotsky
  25. Grigory Zinoviev
  26. Leo Kamenev
  27. Winter Palace
  28. Fait accompli
  29. Izvestiya

صفحه مترجم: 

 http://anthropology.ir/node/25534

 

چکیده ای از زندگی نامه آلن وود

آلن وود در سال 1944 در شهر سوآنزی انگلیس دیده به جهان گشود. در سن 16 سالگی وارد گروه سوسیالیست های جوان انگلیس شد و از همان زمان بود که اعتقاد به مارکسیست پیدا کرد. وود عضو حذب کارگر انگلیس و از حامیان بزرگ نظریه انقلاب دائم تروتسکی در حذب کارگر انگلیس و رهبر گروه حامیان مارکسیسم بین الملل بود. او در سال 1970 به همراه همسر و دو فرزند خود به اسپانیا رفت و کمیته کارگران بین المللی را بنا نمود و از جمله کسانی بود که از نظریات هوگوچاوز در ونزوئلا دفاع کرد. وود صاحب مقالات: تاریخ فلسفه، بحران و روسیه، مارکسیسم در گذر زمان، چین در بحران و کتب: لنین و تروتسکی ( با همکاری تد گرانت)، مارکسیست و سؤال ملی می باشد. او به زبان های ایتالیایی، اسپانیایی، آلمانی، روسی و انگلیسی تسلط دارد.