شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

انسان شناسی محیط زیست(1)



      انسان شناسی محیط زیست(1)
سمیرا قاسمی

از آنجایی که در بسیاری از دانشکده های علوم اجتماعی و گروه انسان شناسی، شاخه ی انسان شناسی محیطی /محیط زیستی /بوم شناختی جایگاه چندان مشخصی را به خود اختصاص نداده است، در بررسیِ مفاهیم کلی و موضوع اساسی این شاخه، توافق نظری وجود ندارد ؛ اینکه بررسی های انسان شناسی محیطی متوجه چه حوزه هایی می شود، مفاهیم اساسی این شاخه کدام ها هستند، رابطه ی فرهنگ با محیط زیست چیست، آیا توسعه ی پایدار می تواند نتیجه ی چنین رویکردی باشد و ده ها سوالی که در این مجموعه قرار می گیرند و باید به آنها پاسخ داده شود. ما بر آنیم تا در انسان شناسی و فرهنگ در قالب یک مجموعه ی 10 شماره ای این رشته را معرفی کرده و پیوند میان نظریه ی فرهنگ و محیط زیست را در این رشته بررسی نماییم. منبع اصلی ما برای نیل به این هدف کتاب "حفاظت از محیط زیست و نظریه ی فرهنگ، کاوش نقش انسان شناسی در گفتمان محیط زیستی" Environmentalism and Cultural Theory, exploring the role of anthropology in environmental discourse نوشته ی خانم کی میلتون  Kay Milton است؛ این کتاب از جمله کتاب های انسان شناسی محیطی ست که با ساختاری موفق به معرفی این رشته ی تا اندازه ای "ناآشنا" پرداخته است.
 در دهه ی گذشته به دلیل بحران های محیط زیستی (گرم شدن زمین، از بین رفتن بخشی از جنگل های بارانی و غیره) گفتمان های مربوط به آن نیز شدت و حدّت ویژه ای به خود گرفت. به همین دلیل  بسیاری از رشته های علوم در بحث محیط زیستی وارد شده و آن را تبدیل به یک موضوع میان رشته ای کردند. متاسفانه تاثیر علوم اجتماعی در میان سیاستمداران و فعالان محیط زیستی با کندی و آهستگی همراه بوده است و در بین رشته های علوم اجتماعی، انسان شناسی تقریبا سکوت اختیار کرده است. این سکوت پرسش برانگیز است چراکه اتفاقا انسان شناسان آنجا که حقوق انسانی در میان بوده است درگیر مسائل محیط زیستی شده اند. به نظر می رسد که پرسمان اساسی انسان شناسی در این حوزه معطوف به  شناخت و پژوهش بر روش هایی ست که انسان از آن طریق محیط زیست پیرامونش را درک می کند و با آن وارد کنش متقابل می شود. بنابراین در این نقطه است که انسان شناسان می توانند راه حل هایی برای مسائل محیط زیستی ارائه دهند. محیط زیست متخصصان بیشماری را وارد حوزه ی کاری خود کرده است و بنابراین گفتمان های محیط زیستی دارای رویکردی "میان رشته ای" است.
انسان شناسی باید همواره " تردیدی نظام مند" را در تمام دیدگاه ها -حتی دیدگاه های خود- به کار بندد. اما ابزار انسان شناسی برای چنین تردید و شک نظام مند شده ای چیست؟ به نظر می رسد که با به کار گیری نظریه ی فرهنگ می توان به شکلی ساختارمند، نه با اطمینان بلکه با تردید، به موضوعات گوناگون نگریست. این انگاره که نظریه ی فرهنگ می تواند در فهم مسائل محیط زیستی موثر باشد بستگی به این دارد که بپذیریم فرهنگ در روابط انسان-محیط زیست نقشی بر عهده دارد. بنابراین اگر فرهنگ در رابطه ی انسان با محیط زیستش موثر باشد آنگاه می توان از نظریه ی فرهنگ برای بررسی و پیدا کردن راه حلی برای مسائل محیط زیست استفاده کرد. اما در اینجا مسئله ای مطرح می شود و آن این که انسان شناسان به هیچ وجه بر سر معنای "فرهنگ" با یکدیگر توافق نظر ندارند. این عدم توافق نه تنها در سطح معنا و تعریف "فرهنگ" مطرح است بلکه "نقش فرهنگ در روابط بوم شناختی" را نیز شامل می شود.  بنابراین، چگونه انسان شناسان می توانند از طریق نظریه ی فرهنگ تاثیری مشخص و مختص به خود را در گفتمان محیط زیستی ارائه دهند. بنا بر نظر کی میلتون می توان از پتانسیل های نظریه ی فرهنگ استفاده کرد تا ازمسائل محیط زیستی، طبیعت و درونمایه ی حفاظت از محیط زیست به مثابه راهی برای شناخت جهان، پرده برداشت. انسان شناسان محیط زیست تلاش نمی کنند تا انسان شناسی را به یک جایگاه محیط زیستی گره بزنند؛ چه بسا دیدگاه هایی که نظریه فرهنگ ارائه می دهد می تواند موافق یا مخالف بحث های محیط زیستی باشند. به نظر می رسد که با رویکرد انسان شناختی، پایه های عقلانی محیط گرایی و حفاظت از محیط زیست Environmentalism چنانچه که باید و شاید از استحکام لازم برخوردار نیستند، در واقع این بحث ها باید به سمتی حرکت کنند که از استحکام لازم برخوردار شوند. برای آنکه بتوانیم نظریه ی فرهنگ را با محیط زیست پیوند دهیم لازم است ابتدا  هریک از این مفاهیم را به روشنی بشناسیم؛ هر یک از آنها چه مفاهیم دیگری را شامل می شوند و به چه کاری می آیند. بنابراین در ابتدای امر باید بفهمیم که انسان شناسی چه بحث هایی را وارد گفتمان محیط زیستی می کند و انسان شناسی با چه رویکردی قدم به عرصه ی محیط زیست می گذارد. برای این منظور ابتدا باید ویژه گی های انسان شناسی و وجه تمایز انسان شناسی از سایر رشته های علوم اجتماعی را بشناسیم.
وجه تمایز انسان شناسی از سایر علوم :
در ظاهر امر مشخص ترین وجه تمایز انسان شناسی از سایر رشته های علوم اجتماعی در علاقه ی این رشته به شناخت جوامع بومی سنتی و غیرصنعتی  است که نخستین گامهای این شناخت نیز در جوامع مستعمره برداشته شد. اگر چه این وجه تمایز نادرست نیست اما تا حدی می تواند گمراه کننده باشد چراکه امروزه تعداد زیادی از انسان شناسان بر روی جنبه ها و تبعات گسترده ی صنعتی شدن و جوامع صنعتی پژوهش کرده و درباره ی نگرانی ها و دلواپسی های عمده ی مردم آن می نویسند. انسان شناسان سعی می کنند تا از طریق بررسی ویژگی های مربوط به جامعه ی مورد نظرشان، از قوانین کلی حاکم بر جوامع انسانی و وضعیت بشر آگاهی یابند. برای نمونه بررسی آداب و مناسک مربوط به یک جامعه ی خاص، در بافتی وسیع تر معنا و مفهوم مناسک را مشخص می کند؛ اینکه مناسک چیستند، چگونه عمل می کند، چرا انسان ها آن را به کار می بندند. بنابراین می توان گفت که دغدغه های انسان شناسان همان دغدغه های جامعه شناسان و یا دانشمندان علوم سیاسی است که هر یک قدم در مسیری متفاوت گذاشته اند. یکی از علایق انسان شناسی، گرایش این رشته به بررسی همه ی جوامع انسانی ست که اتفاقا همین ویژگی، نقش مهمی در تاثیر بخشی آن بر گفتمان محیط زیستی دارد. در نظریه های انسان شناسی مشخص ترین موضوع، بحث پیرامون مفهوم فرهنگ است و همین موضوع است که این شاخه را از سایر رشته های علوم اجتماعی متمایز می کند. البته این بدان معنا نیست که فرهنگ تنها به قلمرو انسان شناسی تعلق دارد به خصوص اینکه در سال های اخیر با شکل گرفتن  " مطالعات فرهنگی" به عنوان یک رشته ی مجزای دانشگاهی، فرهنگ در رشته های دیگر دانشگاهی نیز قرار گرفته است. اما تردیدی وجود ندارد که " فرهنگ" در اندیشه ی انسان شناسی -در مقایسه با سایر رشته های علوم اجتماعی- و دست کم تا قبل از ورود مطالعات فرهنگی به عرصه ی دانشگاه، جایگاه مرکزی ویژه ای را به خود اختصاص داده است. اکنون این پرسش مطرح می شود که انسان شناسان چگونه می توانند با استفاده از نظریه ی فرهنگ به مثابه یک پل ارتباطی، میان گفتمان محیط زیستی و گفتمان انسان شناختی پیوند ایجاد کنند.

منبع:
Environmentalism and Cultural Theory, exploring the role of anthropology in environmental discourse, Kay Milton
http://en.wikipedia.org/wiki/Environment