دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

شهرهای تاریخی جهان اسلام (12): قزوین (بخش دوم)



      شهرهای تاریخی جهان اسلام (12): قزوین (بخش دوم)
آ. لمبتون، هیلن برند برگردان ملیحه درگاهی

در اواخر دوره ی سلجوقی، بین مالک ها و امیرهای مختلف از جمله طغرل ابن محمد، که سنجر شهر را به او واگذار کرده بود، بر سر حاکمیت قزوین نزاع و درگیری بود. در زمان حکومت خوارزم شاه حملات مجددی از قزوین به جانب اسماعیلی ها شکل گرفت. در این زمان جلال الدین حسن به عنوان رئیس بزرگ اسماعیلی، در سال 1210/607  جانشین پدرش محمد شد، وی به اسلام تعهد یافت و جلال الدین نومسلمان لقب گرفت. تمامی مردم قزوین که به خوبی از تزویرها و نیرنگ های اسماعیلیان آگاه بودند، از پذیرش تعهد مسلمانی وی ناخشنود بوده و خواهان اثبات این ادعا بودند. وی برای مدت زمان طولانی تلاش کرد تا مردم را به سمت خود جذب کرده و آنان را تهییج کند که برخی از رهبران خود در قزوین را به الموت فرستاده و آثار اسماعیلیان را در زمان عدم حضورشان بسوزانند.
طی جنگ میان خوارزمشاهیان و مغولها، قدرت در قزوین چندین بار تعویض شد تا اینکه سرانجام خوارزمشاهیان شکست خوردند. گفته می شود که مغولها در سال 1220/617 مردم قزوین را قتل عام کردند. در سال 4-1253/651 منگو قاعان، افتخارالدین محمد بخاری را به حاکمیت منصوب کرد. او و برادرش امام الدین یحیی تا سال 9-1278/677 اداره ی امور را در دست داشتند. نقل است که افتخارالدین زبان مغولی را فرا گرفته و کلیله و دمنه را به این زبان ترجمه کرده است. در بی نظمی هایی که قبل از حکومت غازان خان (1304-1296/703-694) وجود داشت، قزوین نیز همچون دیگر بخشهای امپراطوری ایلخانی به دلیل اخاذی ایلچی ها و دیگران، از فساد رنج می برد. شمار زیادی از مردم شهر را ترک کردند، تا جاییکه حمدالله مستوفی بیان می کند که نمازگزاران جمعه نمی توانستند صفهای نماز را تشکیل دهند. وی همچنین به غصب زمین وقفی فشکلدره توسط مغولها اشاره می کند. در پایان حکومت الجایتو (16-1304/16-703)، حاکمیت بر قزوین به حسام الدین امیر عمر شیرازی و حاجی فخرالدین احمد مستوفی، انتقال یافت. ابوسعید بهادر (35-1316/36-716)، در ابتدای حکومتش قزوین را به مخارج اهل بیت مادرش تخصیص داد.
در زمان مغول و نه سلجوقیان بود که جمعیت استان قزوین بواسطه ی شمار قابل توجهی از قبایل ترک به طور عمیق تغییر یافت، اگرچه بدون شک برخی از این قبایل در زمان سلجوقیان ساکن منطقه شدند. با این وجود به نظر می رسد هنوز هم بسیاری از خانواده های بزرگ قزوین، هنگامیکه مستوفی مشغول نوشتن کتاب خود بوده، خاستگاهشان را در نیاکان عرب دنبال می کنند و بسیاری از آنان از دارایی های وسیعی برخوردارند. از جمله خانواده هایی که وی از آنان یاد می کند، خانواده ی شیرزادیان است که به "طبقه ی متوسط" تعلق دارد، اجداد آنها چوپان بوده اند. هرچند تغییرات قطعی اتفاق می افتاد و تعدادی از خانواده های ترکی خود را مستقر ساخته بودند. خانواده ی اول قراولان، دارایی های بسیاری آوردند، اما هنگامیکه حمدالله مستوفی در حال کتابت بود، تقریبا جایگاه خود را از دست داده بودند. خانواده ی دیگر بولاتموریان (Bulatmuriyan) بود که اولین آنها امیر تکش در زمان اگدی به عنوان شحنه به قزوین آمد. مذهب غالب شافعی بود ولی شمار کمی حنفی و شیعه نیز در قزوین حضور داشتند.
پس از تجزیه ی امپراطوری ایلخانی، قزوین که برای مدتها ویژگی خود به عنوان یک شهر مرزی را از دست داده بود، تا دوره ی صفویه نیز تاریخ بی حادثه ای را پشت سر گذاشت. در زمان حکومت شاه اسماعیل اول (24-1502/30-907)، که با مسئله ی حفظ مرزهای عثمانی و ازبک مواجه بود، قزوین که بر جاده ی اصلی از آذربایجان تا خراسان واقع شده بود، اهمیت تازه ای را کسب کرد. هنگامیکه تبریز به طور موقت و طی حاکمیت شاه طهماسب (76-1524/84-930) به دست عثمانی ها افتاد، قزوین کمتر در معرض حمله و آسیب قرار داشت و موقعیت مرکزی را بین استانهای آذربایجان و خراسان که دارای اهمیت حیاتی بودند ایجاد کرد، در سال 1555/962 پایتخت شد و از این رو لقب دارالسلطنه را گرفت. قزوین تا زمانیکه شاه عباس پایتختی جدید در اصفهان بنا ساخت، موقعیت خود را حفظ کرد. اگرچه قزوین دیگر پایتخت نبود و به استان مستقلی بدل نشد ولی بوسیله ی وزیر، داروغه، کلانتر و مستوفی که توسط حکومت مرکزی منصوب می شدند، اداره می شد. در پایان حکومت شاه سلطان حسین، قزوین تحت نظارت یک بیگلربیگی تبدیل به استان شد و طهماسب خان، یک برده ی ارتشی (غلام)، برای مبلغ تخصیص داده شده جهت پرداخت او بر مالیات نواحی اطراف و رانکوه، منصوب شد و در بازگشت از وی خواسته شد که 300 سرباز را تحت نظارت داشته باشد ( میرزا رفیع، دستور الملوک). از میزان این سهم بر می آمد که قزوین جزو استانهایی نبود که از اهمیت بیشتری برخوردار باشند.
همچون شهرهای مختلف دیگر قزوین نیز در دوره ی صفویه به دو فرقه ی حیدری و نعمتی تقسیم شد. الساندر (Alessandri) که طی حکومت شاه طهماسب از شهر دیدن کرد به این دو فرقه اشاره کرده و عنوان می کند که چهار ناحیه به یک فرقه و پنج ناحیه به فرقه ی دیگر تعلق داشت، و برای بیش از سی سال دشمنی و خونریزی دائمی بین آنها رواج داشت (حکایتی از وینسنتو دِ الساندر شریف ترین، انجمن هاکلویت، سری اول، xlix، 224). به علاوه مشارکت این فرقه ها در مراسم محرم و صفر در ابتدای قرن 20 به رشته ی تحریر درآمده است.
در دوره ی مغول و پیش از مغول، قزوین با وجود یا به دلیل مجاورت با دیلم و سپس الموت، یک مرکز ارتدوکسی بوده است. با این حال در زمان سلجوقی یک منطقه ی شیعی در شهر وجود داشت و چنانچه پیشتر گفته شد هنگامیکه حمدالله مستوفی مشغول نگارش کتاب خود بوده شماری از شیعیان در شهر زندگی می کردند. احتمالا گرایش گسترده به مذهب شیعه تا اوایل دوره ی صفوی اتفاق نیفتاد، و حتی پس از این سنی ها، به عنوان مثال، میرزا مخدوم شریفی که در تغییر مذهب شاه اسماعیل دوم به سنی شریک بود، در بین خانواده های محلی برجسته جای داشتند (اسکندر منشی،عالم آرای عباسی، اصفهان 1956، i، 148، 213، همچنین ببینید ای. ابرهارد، بحث و جدل عثمانی با صفویان در نسخ خطی عربی قرن 16، فرایبورگ 1970). طی حکومت شاه طهماسب ارتداد نقتاوی (Nuqtawi) به قزوین کشیده شد و درویش خسروی آن را هدایت کرد. طبق گفته ی اسکندر منشی (یک شاهد متخاصم) درویش خسروی " یک پیرو طبقه پایین" از منطقه ی دربِ کوشک بود. وی پیشه ی نیاکان خود که مغنی بوده اند را رها کرد و یک قلندر شد. وی پس از یک دوره مسافرت و ارتباط با نغتاوی ها به قزوین بازگشت و در این شهر پیروانی گرد او جمع شدند. علما که از افزایش محبوبیت او بیمناک بودند به وی اتهام ارتداد زده و مانع از جلوس او در مسجد که جایگاهیدر آن کسب کرده بود، شدند. درویش خسروی پس از مرگ طهماسب فعالیتهای خود را از سر گرفت و مردم مجددا گرد او جمع شدند. وی سرانجام در سال 4-1593/1002 به جرم بدعت گذاری کشته شد.
همراه با مرگ طهماسب بی نظمی و آشوب قزوین را فراگرفت. ترکمن های شورشی طهماسب میرزا، یکی از آخرین پسران جوان شاه، را دستگیر کرده و او را به عنوان دست نشانده بر سر کار گذاشتند و برای مدت کوتاهی شهر را اشغال کردند. در بهار سال 1596/994 همزه میرزا که تبریز را محاصره و تسلیم دولت عثمانی کرده بود، به قزوین حمله برد، ترکمن ها را شکست داد، طهماسب میرزا را به زندان انداخت و شورش را سرکوب کرد. به نظر می رسید شهر دچار ضرر و زیان اندکی شده باشد. دان جان که مدت زمان اندکی بعد در شهر بود، قزوین را اینگونه توصیف می کند: " حومه ی شهر حاصلخیز تر است: در این بخش باغستانها و باغهای وسیعی وجود دارد. شمار جمعیت بالغ بر 100،000 خانوار [یا 450،000 نفر] است و شاید این مورد بیانگر عظمت شهر باشد، من از روی کنجکاوی بارها مساجد شهر را شماردم، بیش از 500 مسجد در شهر وجود دارد. کاخ و ناحیه ی سلطنتی بسیار مجلل هستند و آنقدر پهناور که با قدم گذاشتن در یک خط مستقیم از این مکان گویی منطقه ای به وسعت بیش از یک لیگ (4/2 تا 6/4 میل) را طی کرده اید (دان جان در ایران، 40). شرحی که توسط یک نجیب زاده مستقر در هتل سر آنتونی شرلی که در دسامبر 1598 وارد قزوین شد که در آن زمان هنوز پایتخت بود، ارائه شده، به نسبت از مطلوبیت کمتری برخوردار است. او بیان می کند که هیچ چیز شاخصی در شهر وجود نداشت، به استثناء تعدادی کمی مسجد و دروازه یکاخ پادشاهی که خیلی خوب ساخته شده بود. طبق گفته ی وی شهر کمی کوچکتر از لندن بود (سر آنتونی شرلی و سرگذشت او در ایران، به ویراستاری ای.دی. رُز ، لندن 1933، 153). رابرت، برادر آنتونی شرلی، همچون سر دادمر کاتن در سال 1627 در قزوین از دنیا رفت.
پدر پل سیمون اولین رئیس ارشد راهبان کرملی در ایران در سال 1607 می نویسد، قزوین که دیگر در این زمان پایتخت نبود شهری بسیار بزرگ در حد و اندازه های اصفهان بود. ساختمانهای مجهزی در شهر وجود داشت و لوازم معیشتی و تفریحی فراوان بود، "همچون شهرهای ما [ایتالیایی ها] همه چیز در قزوین یافت می شد" (گاهشماری کرملیان در ایران، لندن 1939، i، 119). پیترو دلا وال  که در سال 1618 در قزوین بود در شهر "چیزی که مناسب یک اقامتگاه سلطنتی باشد را نیافته و در نظر او فقط دو مورد ارزش مشاهده کردن داشته است، دروازه ی کاخ پادشاهی و میدان باشکوه". از طرف دیگر سر توماس هربرت در سال 1627 گزارش می دهد که شهر "عظمتی برابر با هر شهر دیگر، به جز اصفهان، در امپراطوری ایران داشت. وی عنوان می کند که دیوارهای شهر هفت مایل را در بر می گرفتند و همچنین جمعیت آن را 200،000 نفر برآورد می کند. اگرچه الریوس در حدود ده سال بعد جمعیت شهر را فقط 100،000 نفر تخمین می زند، در عین حال چاردین که در سال 1674 در قزوین به سر می برد دیوارهای شهر را مخروبه توصیف می کند و بیان می کند که شهر " تمامی اکتسابات برآمده از شکوه و عظمت بارگاه مجلل را از دست داد". بر اساس گزارش وی شهر شامل 12،000 خانه و 100،000 سکنه بود، مشخصه ی اصلی شهر کاخهای اعیانی بود که طی نسلها از پدر به پسر منتقل شده بودند.
اهمیت قزوین در دوره ی صفویه نه تنها به دلیل پایتخت شدن شهر برای یک دوره بلکه به خاطر تلاشها جهت افزایش تجارت با اروپا از طریق جنوب روسیه بود. آنتونی جنکینسن  در سال 1561 به حضور بازرگانان هندی در قزوین اشاره می کند. آرتور ادوارد که از طرف شرکت روسی چندین سفر دریایی به ایران داشت در سال 1567 می نویسد که پارچه های مخملی و دیگر کالاها در قزوین تولید می شدند اما به مرغوبیت کالاهایی که در اروپا بدست می آیند، نبودند و در سال 1569 ادویه های بسیاری در قزوین یافت می شد اما از نظر کیفیت آنها "به هیچ وجه شبیه به ادویه هایی که از سایر مکانها به انگلستان صادر می شد نبودند  و همچنین قیمتها بسیار بالا بود به گونه ای که با خرید آنها سود ناچیزی کسب می شد". در گزارش هیئت اعزامی سر آنتونی شرلی آمده است که شمار بسیار زیادی بازرگان در قزوین وجود داشت اما اغلب ثروتمند نبودند، همچنین هنرمندان بسیاری همچون طلاسازان و کفاشان در شهر حضور داشتند که بهترین کفشهای چرمی در رنگهای سبز، سفید و دیگر رنگها را در کل کشور تولید می کردند. به علاوه هنرمندان چیره دستی در شهر بودند که تیر و کمانهای مطلا و رنگی برای مسابقه درست می کردند و صنعتگران دیگری که با قاش زین های رنگی و طلاکاری شده زین اسبهایی واقعا زیبا می ساختند. پدر پل سیمون شرح می دهد که قزوین بیشتر مناسب تجارت بود، زیرا در این شهر شاهد وفور پارچه های ابریشمی، فرش و پارچه های زربافت هستیم (گاهشماری راهبان کرملی در ایران ،i، 119).
بی نظمی هایی که در انتهای دوره ی صفوی به وقوع پیوست توقف زودگذری در رونق قزوین ایجاد کرد و به نظر می رسد جمعیت به میزان قابل توجهی کاهش یافت که احتمالا تا اندازه ای ناشی از رکود تجارت بود. پس از اینکه محمود افغان اصفهان را تصاحب کرد در سال 1722 حدود 6000 نفر از سربازان خود به فرماندهی امین الله خان را برای محاصره ی قزوین فرستاد. هر چند در ژانویه ی 1723 طغیان عمومی (لوتی بازار) توسط کلانترها یا بزرگان شهر بر علیه افغانها رهبری شد. افغانها در تمامی مناطق مورد حمله قرار گرفته و به اصفهان گریختند، گزارش شده است که در حدود 2000 سرباز افغانی جان باختند. در سال 1726 قزوین به شرط اینکه حاکمی که به شهر فرستاده می شود سربازی به همراه نداشته باشد، تسلیم دولت عثمانی شد. موافقت نامه اجرا نشد؛ 12،000 سرباز به فرماندهی علی پاشا به قزوین فرستاده شده و مدت کوتاهی بعد بیرون رانده شدند . قزوین سپس به اشرف واگذار شد. هانوی در سال 1744 از نقل قول یک تاجر ایرانی می نویسد که عنوان می کند در حالیکه شهر پیش از این 12000 خانه داشت ولی آن موقع فقط 1100 خانه را شامل می شد.
در آغاز قرن 19 قزوین هنوز هم مخمل، پارچه های زربافت و لباس نخی تولید می کرد (جی. موریر، سفر دوم از طریق ایران، ارمنستان و آسیای صغیر به استانبول در سالهای 1816-1810، لندن 1818، 203) و بار دیگر در حال شکوفایی بود. یکی از شاهزادگان سلطنتی، محمد علی میرزا، که هنوز کودک بود در سال 9-1798/1213 توسط فتحعلی شاه به حاکمیت منصوب شد و تا سال 7-1806/1221 این سمت را حفظ کرد. موقعیت قزوین که در تقاطع راههایی که از پایتخت جدید تهران، تبریز، دومین شهر امپراطوری، و انزلی واقع بر دریای خزر، واقع بود، اهمیت جدیدی هم به لحاظ استراتژیک و هم تجاری برای آن بوجود می آورد. فتحعلی شاه اولین مسیر را هنگامیبه رسمیت شناخت که حاکم آن را تحت فرامین عباس میرزا در سال 1818 جهت تسهیل رژه ی نظامی خود از آذربایجان به تهران به هنگام تاج گذاری اش، تعیین کرد. با این حال دلیل اصلی احیای قزوین افزایش اهمیت مسیرهای تجاری از طریق Trebizond و سرتاسر دریای خزر بود. مالکوم در سال 1801 از شکوفایی شهر به مثابه "بازار تجاری سرتاسر دریای خزر" یاد می کند (نقل قول سی. ایسوی، تاریخ اقتصادی ایران، 1914-1800،شیکاگو 1971، 262) و گزارش کنسول ابوت به سال 1841در مورد تجارت در ایران بیانگر این است که قزوین در حوزه ی تجارت هم ردیف تهران بوده و  بسیاری از بازرگانان ثروتمند و موفق از تمامی قسمتهای استان و دیگر شهرهای ایران را در خود جای داده بود.میرزا حسین فراهانی که در سال 1884 از قزوین گذر کرد عنوان می کند که شهر 600 مغازه، 8 کاروانسرا، 40 مسجد، 9 مدرسه و 12 یخچال را شامل می شد. جایگاه قزوین به عنوان یک مرکز بازرگانی با این واقعیت مشخص شده که بانک سلطنتی ایران در سال 1890 یک شعبه در این شهر راه اندازی کرد که نمایندگی شرکت بانکداری جدید شرقی را بر عهده داشت. در این زمان ارتباطات نیز گسترش یافت. در سالهای 1880 خطوط سیمی منفردی که به دولت ایران تعلق داشت قزوین را به تهران مرتبط ساخت (همان.، 4-153). جاده های آسفالته از قزوین به تهران در سال 1899 و از قزوین به همدان در 1906 تحت امتیازی که در جولای 1893 به شرکت روسی اهدا شد، ساخته شدند و در سال 1913 قراردادی جهت انجام خدمات ماشینی بر جاده ی قزوین به رشت، تهران و همدان تا پایان سال 1919 توسط یک نهاد روسی احراز گردید و تعدادی اتوموبیل وارد سرویس حمل و نقلی شدند (همان.، 201).
با وجود اهمیت سیاسی قزوین در قرن 19 رشد محسوسی در میزان جمعیت اتفاق نیفتاد، اگرچه مقایسه ی ارقام ارائه ی شده در دوره های مختلف از آنجاکه برآوردها ضرورتا مبتنی بر ملاکهای یکسانی نیستند، دشوار است. موریر همچون ویلیام اوسلی جمعیت شهر در ابتدای قرن را 25،000 نفر ارزیابی کرده است. گزراش آخر مربوط به سال 1868 رقم مشابهی را ارائه می دهد ولی آمارهایی که در سالهای 1-1880/1298 و 2-1881/ 1299 ارائه شده میزان جمعیت را 64،362 نفر تخمین زده است. میرزا حسین فراهانیاز طرف دیگر عنوان می کند که جمعیت شهر مشتمل بر 7000 خانواده یا در حدود 30،000 نفر بود. شهر به 17 ناحیه (محله) تقسیم می شد. دیوارهای شهر تا حد زیادی تخریب شده بودند ولی 12 دروازه همچنان استوار بودند. طبق نظر کرزن جمعیت شهر در سال 1889 حدودا 40،000 نفر فرض شده است، اما رقم واقعی احتمالا بیشتر از دو سوم این میزان نبوده است (ایران و پرسش ایرانی، لندن 1892، i، 35). برآوردهای مختلف در ابتدای قرن 20 نیز نظر کرزن را دنبال می کنند و جمعیت را 40،000 نفر ارزیابی می کنند.
قزوین نقش اندکی در وقایعی که منجر به تأیید قانون اساسی شد، ایفا کرد. قزوین در اولین مجلس شورای ملی دارای دو نماینده بود و یک شورای استانی (انجمن ولایتی) برای آن انتخاب شد. انجمن های عمومی نیز تشکیل شده و با انجمن های تهران اتصال یافتند، اما پس از حمله ی محمد علی شاه به مجلس در سال 1908، منحل شدند. پس از اینکه مقاومت در برابر محمد علی در تبریز و اصفهان سازماندهی شده و جنبش ملی گرا در گیلان گسترش یافته بود، در قزوین حامیان قانون اساسی در شاهبندری ترکی بست نشستند و به ملی گراهای گیلان پیوستند. ملی گراها به رهبری یپریم خان در سال 1909 قزوین را تصرف کرده و از آنجا به سمت تهران پیشروی کردند.در جولای روسیه با هدف اعمال فشار بر ملی گراها نیروهای خود را به قزوین فرستاد. بیشترین شمار این نیروها در مارس 1911 عقب نشینی کردند ولی در دسامبر سربازان روسی بیشتری به قزوین اعزام شدند. طی سالهای آشفته ی پس از توقف مجلس در سال 1911 و در طول جنگ جهانی اول، قانون شکنی و بی نظمی فراگیر استان قزوین و دیگر شهرها را در بر گرفت. در ژوئن 1918 قرارگاه فرماندهی "Dunsterforce" در قزوین پایه گذاری شد، در این بخش عملیات نظامی بر علیه جنگلی ها سازماندهی می شد.  این قرارگاره در زمان حکومت رضا شاه تضعیف شد. با گسترش ارتباطات قزوین نیز دیگر مرکز بازرگانی مهمی به شمار نمی آمد و اجتماع زیادی از بازرگانان و شمار قابل ملاحظه ای از مردم شهر به طور کلی به تهران نقل مکان کردند.
شهر مدرن قزوین یک مرکز شاخص ارتباطات که بر راه آهن و جاده ی تهران-تبریز واقع می شد، باقی ماند. به لحاظ مدیریتی این شهر بخشی از استان تهران بوده و جمعیت آن 331،500 نفر است (بر اساس ارزیابی های سال 2005).

2.بناهای یادبود
اغلب مسجدهای قزوین در قرون وسطی، از جمله مسجد قدیمی ربیع ابن خثَیم (شاید مشابه با مسجد جامع الثَور یا جامع الطوت محمد ابن حجاج )، مسجد بزرگ که توسط هارون الرشید تأسیس شده و چهار مسجد دیگری که توسط زکریای قزوینی ذکر شده است، ناپدید شده اند. قزوین در قرن 10/4 شامل یک شهر درونی و بیرونی همراه با دو مسجد جامع بود. دیوارهای شهر که از ابتدا توسط هارون الرشید پایه گذاری شدند، در نهایت 206 برج و 12 دروازه را شامل می شدند. این دیوارها در سال 1176/572 توسط وزیر صدرالدین المراغه بازسازی شدند؛ در سرتاسر دیوار به غیر از برج و باروها و دروازه های بزرگ، از خشت های گلی استفاده شد.
نخستین بنای اسلامی باقی مانده که هنوز هم در قزوین شناخته شده است، تالار گنبدی مسجد جامع است که احتمالا متکی بر ساختار پیشا اسلامی می باشد. کتیبه های طویل مربوط به اوقاف این بنا (که در معماری ایرانی کمیاب است) تاریخ آن را بین سالهای 1106/500 و 1114/508 نشان می دهد و اشاره به سرپرست ساختمان یعنی امیر ابو منصور خمرتاش ابن عبدالله العمادی دارد. این تالار گنبدی در مجاورت یک مدرسه ی قدیمی تر که در قرن 10/4 توسط صاحب اسماعیل ابن عباد ساخته شد، قرار دارد. بر طبق نظر زکریای قزوینی اندازه ی این گنبد برابر با هیچ گنبد دیگری نیست. وی بازگو می کند که چگونه بنّاها در طاقسازی برای یک چنین فضای عظیمی مأیوس بودند، تا اینکه شاگردی که از آن مکان عبور می کرد پیشنهاد داد دیوار داخلی را از کاه پر کنند. اگرچه نقشه ی دایره وار تالار گنبدی، با گشایش های دوبرابر در تمامی جوانب به استثناء قبله، همانند نقشه ی مساجد مهم سلجوقی در ایران مرکزی است، اما به لحاظ ارتفاع به طور مشخصی با یکدیگر متفاوت هستند. احتمالا شیوه ی ساخت تالار برگرفته از یک آتشکده ی بزرگ بوده است. بخش داخلی گذرگاه از سه کنج های سه تکه ای پیچیده ی ایران مرکزی به نفع یک سه کنج ساده ی وسیع با شانزده وجه منطبق با فرم مشابه، صرف نظر کرده است. نسبت عرض به طول کمتر از دیگر تالار گنبدی سلجوقی است. حمدالله مستوفی گزارش می دهد که در سال 1153/548 دو ایوان به مسجد اضافه شد؛ در صورتیکه ایوان شمالی متعلق به این تاریخ باشد (تزئینات آن کاملا سلجوقی است)، می توان انتظار داشت که ایوان جنوبی منطبق، قبل از گنبد ساخته شده باشد. احتمالا مسجد سلجوقی حتی دارای چهار ایوان بود. مسجد حال حاضر به طور معمول بزرگ است؛ در بین ساختمانهای مذهبی ایران، فقط حرم امام رضا در مشهد و مسجد جامع اصفهان وسیع تر هستند. تالار گنبدی به احتمال فراوان متعلق به دوره ی صفویه و قاجار است؛ ایوان جنوبی، برای نمونه، شامل کتیبه ای از شاه عباس دوم به تاریخ 9-1658/1069 است.
مسجد یا مدرسه ی حیدریه (کارکرد اصلی آن مشخص نیست) دارای پیوندهای ادبی با گنبد خمرتاش بوده و احتمالا چند سال بعد ساخته شده است. تالار گنبدی چهارگوش مسجد (یا مدرسه) در جنوب حیاطی قرار گرفته که توسط ساختمانهای قاجار احاطه شده است. بخش سه کنجِ تخریب شده از سه کنج گنبد خمرتاش الگو گرفته است، برای طاقهای شانزده گوشه پایه های ستونی مخروطی وجود دارد که کناره های میان طاقهای هشت وجهی را پر می کند، نوعی یکپارچگی تخیلی از دو سطح. تزئینات نفیس گنبد، بویژه در آجر و گچ، هم به دلیل نسخ کوفی که به شکل ماهرانه ای گلدار شده و هم بهره گیری بسیار قدیمی از تزئینات شیشه ای، دیدگان را به خود جلب می کند. سبک معماری و تزئینی متمایزی طی دوره ی سلجوقی در قزوین توسعه یافت و بناهای نواحی اطراف همچون مسجد قروه و سجاس را متأثر از خود ساخت.
مقبره ای موسوم به حمدالله مستوفی، که اخیرا تخریب شد، متعلق به زمان مغول است. این آرامگاه دارای یک زمینه ی مربع شکل، بخش مربعی گذرگاه با زاویه های مایل و یک سقف مخروطی بر فراز گنبد داخلی، است. برجهای مقبره ای مشابه در مازندران به وفور دیده می شود. تنها بنای یادبود صفوی در قزوین کاخ بسیار مخروبه شاه طهماسب است که حالا موزه شده است؛ یک پیشتاق تا حد زیادی ترمیم شده و یک کیوسک با دیوارهای فرسوده ی نقاشی شده باقی مانده اند. بناهای شاخص دو قرن اخیر شامل مسجد شاه، شاهزاده حسین و یک شبکه ی بسیار غنی و متنوع از بازارهای گنبدی و کاروانسراهایی هستند که حالا تخریب شده اند.

منبع:
A.K.S. Lambton & R.M. Hillenbrand, "Qazvin" in, E. Bosworth, 2007, Historic Cities of the Islamc World, Leiden, Boston, Brill: 429-437

malihedargahi@yahoo.com
 
صفحه ی ملیحه درگاهی در انسان شناسی و فرهنگ
 
http://www.anthropology.ir/node/5211
 
بخشهای پیشین:
 
قزوین (1)
http://www.anthropology.ir/node/21086
 
کربلا
http://anthropology.ir/node/20810
 
مرو (2)
http://anthropology.ir/node/20589
 
مرو (1)
http://anthropology.ir/node/20483
 
باکو
http://www.anthropology.ir/node/20424
 
تهران (5)
http://anthropology.ir/node/20183
 
تهران (4)

http://www.anthropology.ir/node/19969
 
تهران (3)

http://anthropology.ir/node/19886
 
تهران (2)
http://anthropology.ir/node/19448
 
تهران (1)

http://anthropology.ir/node/19258
 
نیشابور
http://anthropology.ir/node/19086
 
ری
http://anthropology.ir/node/18609
 
تبریز (4)

http://anthropology.ir/node/17934   
 
تبریز (3)
http://anthropology.ir/node/17696
 
تبریز (2)

http://anthropology.ir/node/17478
 
تبریز (1)
http://anthropology.ir/node/17249
 
یزد (2)
http://anthropology.ir/node/16996
 
یزد (1)

http://www.anthropology.ir/node/16757
 
شیراز (3)
http://anthropology.ir/node/20948
 
شیراز (2)
http://anthropology.ir/node/18837
 
شیراز (1)
http://www.anthropology.ir/node/16254

اصفهان (4)
http://anthropology.ir/node/21744
 
اصفهان (3)
http://anthropology.ir/node/21415
 
اصفهان (2)
http://anthropology.ir/node/21324
 
اصفهان (1)  
http://anthropology.ir/node/15822
 
مشهد (3)
http://anthropology.ir/node/18967
 
مشهد (2)
http://anthropology.ir/node/15533
 
مشهد(1)
http://anthropology.ir/node/15433
 
 
 
 
ویژه نامه ی «هشتمین سالگرد انسان شناسی و فرهنگ»
http://www.anthropology.ir/node/21139