سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

اهداف سازمانی و شخصی


اهداف سازمانی و شخصی
آنچه در یک سازمان و افراد آن سازمان مهم است نزدیکی هر چه بیشتر اهداف سازمان با نیازهای افراد است . آنچه مسلم است اینکه یک سازمان بخاطر اهدافی تشکیل می گردد و بعد افراد متناسب با این اهداف و دیدگاههای سازمانی را به استخدام در می آورد. یک سازمان قوانینی دارد که این قوانین را متناسب با هر فرد در سازمان تغییر نمی دهد . یک سازمان در بدو استخدام از پرسنلش و مخصوصا سرپرستان و مدیرانش را میخواهد که در نزدیکی شرکت سکونت داشته باشند و این مسئله را در فرمها و مصاحبه ها بیان می کند . خواسته نامعقولی نیست . سازمان می خواهد پرسنلش در دسترس باشند . آرامش خانوادگی داشته باشند . بعد از کار روزانه در کنار همسر و فرزندان به آرامش برسند . چون می داند کسی که این آرامش را نداشته باشد در محیط کار نیز آرامش ندارد . با همکارانش با عصبانیت برخورد می کند . بر سر آنها فریاد می زند . تمرکز لازم را در کار ندارد و…. حال علیرغم همه این موارد و توافقات اولیه اگر پرسنلی محل زندگی خانواده اش و محل کارش متفاوت باشد یک عدم تطابق با توافقات اولیه صورت گرفته است و شرکت نمی تواند برنامه کاریش را با این فرد تطبیق دهد و اگر در روز تعطیلی کار گذاشت یا درخواست حضور بیشتر پرسنل در محل کار را کرد متهم به این شود که به خانواده توجه نمی کند . شرکت تاکید بر جذب نیروهای بومی و مقیم و غیر پروازی را به این دلایل در برنامه کار خود و سیاستهای منابع انسانی دارد .شش روز تعطیلی کارخانه معادل ۲۰ در صد زمان کاری ماهیانه است و برنامه تولید ماه نیز بر مبنای کار کامل تنظیم شده است و برنامه باید محقق شود چون شرکت خرج دارد باید بدهیهایش را بدهد باید چند صد میلیون حقوق بدهد و… . وقتی کار کامل در کارخانه است باید افراد متناسب با نیاز که قاعدتا خیلی متفاوت با روزهای عادی نیست در کارخانه حاضر باشند .طبیعی استکه شرکت بین افراد همراه سازمان در همه حال با بقیه تفاوت قائل شود. این سیاست پنهان و گوشه و کنایه ای نیست وباید بسیار شفاف باشد.
ما باید یاد بگیریم که در محیطی شفاف و روشن با هم تعامل و گفتگو داشته باشیم . بی نام و یا با نام مستعار آمدن و در وبلاگ شبکه داخلی نوشتن مثل زنگ زدن سر ظهر درب منازل مردم است و سپس فرار کردن! اگر می خواهیم یاد بگیریم که با هم حرف بزنیم به اینطریق نمی شود . قبلا وبلاگی درست کرده بودیم بنام ارتباط که همکاری هر چقدر فحش و اتهام بود به چند نفر از همکاران دیگرنوشت. وبلاگ تعطیل شد. برای اینگونه ارتباط روش سنتی نوشتن روی در توالت وجود دارد . اکثر مشکلات و اختلافات بخاطر سوءتفاهم و یا عدم اطلاعات صحیح از موضوعات مشترک فی مابین است که با گفتگوی شفاف حل می شود. حتما برایتان پیش آمده است که بر اساس نقل قولی از کسی آنچنان رنجیده و ناراحت شده اید که تصمیم گرفته اید دیگر به رویش نگاه هم نکنید ولی در برخوردی که با هم داشته اید و سلام و علیکی که کرده اید متوجه شده اید که اصلا موضوعی برای ناراحت شدن وجود ندارد . جمله وقتی رو در رو و چشم در چشم گفته شود اثر بخشی بهتری دارد . شما می توانید با نگاه به او و فید بکهای سریعی که می گیرید لحن و محتوای کلام خودتان را تنظیم کنید .در نوشتار اینگونه نیست ولی اگر شما مخاطبتان را بشناسید کلماتی را بکار می برید که متناسب با شخصیت و فهم اوست در نوشتار ناشناس سخن گفتن هزاران مشکل بوجود می اورد . مشابه این عمل را در رانندگی خودمان ببینیم . وقتی پیاده هستیم بهم تعارف می کنیم و الفاظ زیبا و محترمانه بکار می گیریم ولی در رانندگی چون درون ماشین هستیم و خیلی چشم در چشم نمی شویم هر کاری را انجام می دهیم . فحش می دهیم .ویراژ می رویم و….ماشینی از کنارمان رد می شود و قدری بی احتیاطی می کند داد می زنیم مرتیکه الاغ این چه طریق رانندگی است. طرف شیشه را پایین می کشد و می بینی ای داد و بیداد همسایه روبروئیتان است . چه آدم محترمی است و در تعریف از شما هم به دیگر همسایگان گفته که شما چقدر با تربیت و مبادی آداب هستید. چقدر شرمنده می شوید؟ یاد بگیریم با هم گفتگو کنیم . یاد بگیریم مکاتبات مناسب داشته باشیم . یاد بگیریم قبل از قضاوت حرف طرف مقابل را بشنویم . به برخی از همکاران می گفتم که در مکانباتتان با دیگر همکاران وقتی می خواهید مشکلی را مطرح کنید ننویسید :” متاسفانه مشاهده شد….” بکار بردن همین کلمه “متاسفانه” بار منفی قضاوت پیشاپیش را بر سر همکارتان آوار می کند . او هم با خواندن اولین کلمه دیگر به آنچه نوشته اید توجه نمی کند و به فکر نوشتن یک پاسخ جانانه به شماست……در یک سازمان اختلاف سلیقه وجود دارد . بحث و جدلهای کاری وجود دارد . داد و فریاد کاری وجود دارد و همه اش طبیعی است . ولی اگر مسائل را شخصی کردیم اگر یاد نگرفتیم با هم راحت با حفظ احترام صحبت کنیم اگر یاد نگرفتیم شناسنامه دار صحبت کنیم . اگر یاد نگرفتیم که مسئولیت حرفمان را بپذیریم آنوقت بیماری سازمانی رشد می کند.
تا حال حرف زدن زبان را می شنیدم، حرف زدن قلم را می خواندم، حرف زدن اندیشیدن را، حرف زدن خیال را و حرف زدن تپش های دل را، حرف زدن بی تابی های دردناک روح را، حرف زدن نبض را در آن هنگام که صدایش از خشم در شقیقه ها می کوبد و نیز حرف زدن سکوت را می فهمیدم … ببین که چند زبان می دانم! من می دانم که چه حرف هایی را با چه زبانی باید زد، من می دانم که هریک از این زبانها برای گفتن چه حرف هایی است. حرف هایی است که باید زد، با زبان گوشتی نصب شده در دهان، و حرف هایی که باید زد اما نه به کسی، حرف های بی مخاطب، و حرف هایی که باید به کسی زد اما نباید بشنود. اشتباه نکنید، این غیر از حرف هایی است که از کسی می زنیم و نمی خواهیم که بشنود، نه، این که چیزی نیست. از اینگونه بسیار است و بسیار کم بها و همه از آن گونه دارند؛ سخن از حرف هایی است به کسی، به مخاطبی، حرف هایی که جز با او نمی توان گفت، جز با او نباید گفت، اما او نباید بداند، نباید بشنود، حرف های عالی و زیبا و خوب این ها است، حرف هایی که مخاطب نیز نا محرم است! این چگونه حرف هایی است؟این چگونه مخاطبی است؟
منبع : خاطرات یک مدیر


همچنین مشاهده کنید