شنبه, ۱۷ آذر, ۱۴۰۳ / 7 December, 2024
مجله ویستا

مسؤولیت پذیری و پذیرش اشتباه


مسؤولیت پذیری و پذیرش اشتباه
«هر انسانی مسؤول عمل خود است». این گزاره ای است كه بسیار به كار می رود و به عنوان یك كبرای منطقی در استدلال های روزمره استفاده می شود. بنابراین همه پذیرفته اند كه به عنوان انسان های خردمند نه تنها پاسخگوی اعمال خود باشند بلكه بازتاب و پیامدهای آن را نیز بپذیرند. از این رو، مسؤولیت، مسؤولیت پذیری و مسؤولیت گریزی از مفاهیم اجتماعی با ظرفیت های بالای در برگیرندگی است.
اگر رفتار اجتماعی خود را بررسی و تحلیل كنید می بینید كه تركیبی از اعمال بسیاری است كه پیامدهای مثبت و منفی ای نیز به دنبال خود دارد; و در پس هر رفتاری ـ اعم از گفتار و كردار ـ این جمله ها را در صورت اشتباه به شما می گویند: «مقصر خود شما هستید» و «باید مسؤولیت پذیر باشید و نتیجه آن را نیز بپذیرید»; و اگر خواستید كار خود را توجیه كنید و از زیر بار مسؤولیت بگریزید به شما خواهند گفت: «توجیه اشتباه خود اشتباه است». پس اشتباه نخست خود را بپذیرید و در اندیشه تكرار آن نباشید بلكه با پذیرش مسؤولیت و پیامدهای آن از تكرار اشتباه نیز جلوگیری نمایید. انسانِ مسؤولیت گریز می كوشد تا خودش را تافته ای جدا بافته ای فرض كند و معیارهای كلی و عمومی را درباره خود صادق نداند. تا زمانی كه بگویید: «حوزه ی من متفاوت است» هرگز به ارزیابی درست خود اقدام نمی كنید و اشتباهات خود را تصحیح یا كاهش نخواهید داد.
اكنون به پرسش اصلی باز گردیم تا ببینیم این «مسؤولیت چیست» و «اشتباهی» كه می گوییم بر چه پایه و معیاری است؟ آیا معیاری برای ارزیابی وجود دارد كه بر پایه آن درست از نادرست تشخیص داده شود و سپس حكم به اشتباه یا درستی و نادرستی عملی شود؟
پیش از پاسخ به این پرسش ها نیازمند به یك مقدمه تحلیلی درباره رفتار آدمی هستیم تا بر پایه آن، مسأله «مسؤولیت» و مفهوم «اشتباه» روشن شود; بنابراین می گوییم كه حركات گوناگون و متنوعی كه از ما سر می زند بر دو دسته است: دسته ای ارادی و گروهی غیر ارادی، تنها زمانی ما این حركات را «عمل» می نامیم كه به نوعی به اراده و خواست ما بستگی داشته باشد; یعنی حركات ارادی خود را «عمل» می نامیم ولی حركاتی چون سلامتی، بیماری، بلوغ و دیگر حركاتی را كه انجام می دهیم و به اراده ما بستگی ندارد، آن ها را عمل نمی شماریم.
«عمل» حركات یا كاری است كه انسان به «اراده» انجام می دهد و اختیار آن در دست اوست. این اراده كه پیش از عمل قرار دارد، خود به چیز دیگری بستگی دارد كه ما آن را «انگیزه» می نامیم. اراده یك عمل هنگامی در ما پیدا می شود كه ما آن عمل را به خاطر این كه می دانیم كمالی است و نفع و خیری برای ما دارد كه می خواهیم انجام می دهیم; یعنی فواید، نفع، خیر و كمالی كه در یك عمل است، همان ما را وادار می سازد كه به انجام آن عمل اقدام كنیم. بنابراین این امور، «سبب» در فاعلیت كننده عمل است; یعنی آن ما را به سویی می برد كه نام فاعل و عامل بر ما صدق می كند.این امور همان است كه ما آن را «غایت» و غرض فاعل از فعل می نامیم; و بحث های فلسفی به طور قطع ثابت كرده كه فعل به معنای اثری كه از فاعل صادر می شود ـ چه فعل ارادی و چه غیر ارادی ـ ممكن نیست بدون «غایت» باشد. این غایت همان چیزی است كه عقلای جهان و خردمندان آن را «مصلحت» می دانند.
بنابراین «مصلحت» عبارت از همین است كه فعلی از افعال طوری باشد كه انجام آن مشتمل بر «خیر» است و عقلا و اجتماع انسانی آن را «باعث و محرك فاعل» بداند. این مصلحت است كه باعث می شود تا فاعل فعل را متقن و بی عیب انجام دهد و خردمندان فاعل را حكیم بدانند.
ناگفته معلوم است كه «مصلحت» و«غایت» از وجوه فعل است و پیش از وجود فعل و تحقق آن، وجودی ندارد و اگر می گوییم «مصلحت» علت وجود فعل است ـ با این كه علت باید پیش از معلول موجود باشد ـ برای این است كه مقصود ما از مصلحت، وجود ذهنی و علمی آن است نه وجود خارجی; به این معنا كه وقتی می خواهیم فعلی را انجام دهیم پیش از عمل، صورتی علمی و ذهنی از نظام حاكم در خارج و قوانین كلی و جاری در آن نظام و اصول منتظم و حاكمی كه حركات را به سوی غایاتش و افعال را به سوی اغراضش می كشاند، گرفته ایم; و نیز از راه تجربه، روابطی میان اشیای عالم به دست آورده ایم، و جای هیچ تردیدی هم نیست كه این نظام علمی تابع نظام خارجی و مترتب بر آن است.
پس هر فاعل صاحب اراده، همه سعی و تلاشش این است كه حركات مخصوص خود را كه ما نام آن را فعل می گذاریم، طوری انجام دهد كه با آن نظام علمی كه صورت علمی اش را در ذهن دارد وفق دهد، و مصالح و محاسنی را كه در آن صورت علمی در نظر گرفته به وسیله فعل خود تحقق دهد، و خلاصه اراده خود را بر آن اساس پایه گذاری كند، كه اگر توانست فعل را با آن مصالح وفق دهد، و آن را تحقق بخشد حكیم است، و می گوییم عملی متقن انجام داده و اگر خطا رفت و به آن مصالح نرسید، حال چه به خاطر قصور و كوتاهی او باشد و یا تقصیرش، او را حكیم نمی خوانیم بلكه آدمی بیهوده خواه، جاهل و مانند آن می نامیم.
بنابراین وقتی حكمت صفت فعل كسی می شود كه فعل او با نظام علمی او منطبق و نظام علمی اش درست از نظام خارجی گرفته شده باشد; و معنای مشتمل بودن فعل بر او مصلحت این است كه فعل او با صورت علمی و ذهنی اش كه از خارج در ذهن ترسیم شده مطابقت كند. پس در حقیقت حكمت، صفت ذاتی خارج است; چیزی كه هست اگر فاعلی را حكیم و فعلش را مطابق حكمت می نامیم، به خاطر این است كه فعل او با وساطت علم با نظام خارج منطبق است; و هم چنین اگر فعلی را مشتمل بر مصلحت می نامیم، باز به خاطر این است كه مطابق صورت علمی، و صورت علمی مطابق با خارج است.
البته این مطلب در افعالی تمام است كه منظور از آن فعل، مطابقت با خارج باشد، مانند افعال ارادی ما; و امّا آن افعالی كه خود خارج است ـ مانند افعال خداوند ـ آن دیگر نفس حكمت و عین آن است، نه این كه در صورتی كه مطابق با چیز دیگر باشد، حكمت می شود. پس این كه می گوییم، فعل خدا مشتمل بر مصلحت است، معنایش این است كه متبوع مصلحت است، نه این كه تابع مصلحت باشد كه مصلحت خدای را بر انجام آن دعوت و وادار كرده باشد.
امّا در غیر خداوند; هر فاعل دیگری، مسؤول در فعل خود است كه چرا چنین كردی؟ برای همین موظف است فعل خود را با نظام خارجی تطبیق دهد و البته به آن طوری كه خود او فهمیده است ـ و در پاسخ كسی كه می پرسد: چرا چنین كرده ای؟ به علت و وجه مصلحت و خیری كه وی را وادار به آن كرده اشاره و استدلال نماید.
بنابراین نباید كارش را توجیه كند بلكه به اشتباهی كه كرده نیز اقرار كند و بگوید كه اشتباه موجب شد تا عملی را درست ارزیابی كند، در حالی كه چنین نبوده است. این همان مسؤولیت پذیری است كه انسان باید از خود نشان دهد خداوند می فرماید:«لایسئل عما یفعل و هم یسئلون; (انبیاء/ ۲۳) خداوند از آن چه می كند سؤال نمی شود و آنان سؤال می شوند».
امّا چرا خداوند سؤال نمی شود; زیرا برای افعال خداوند، نظامی خارجی نیست تا با آن نظام تطبیق داده شود، چون فعل خدا، همان خارجیت و خود نظام خارجی است كه هر حكیمی فعل خود را با آن تطبیق می دهد، و غیر این نظام خارجی نظام دیگری نیست تا خداوند فعل خود را با آن تطبیق دهد; و فعل خدا همان عالم خارج است كه صورت علمی و ذهنی آن هر فاعلی را وادار به عمل نموده، به سوی انجام آن به حركت در می آورد و غیر این خارج، خارجیت دیگری نیست تا صورت علمی آن خدای تعالی را به فعل «خلقت عالم» واداشته باشد.]المیزان، طباطبایی، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات اسلامی، ج ۱۴، ص ۳۸۱.[
به هر حال انسان به عنوان یك موجود دارای اراده و اختیار می بایست اعمالش را چنان انجام دهد كه با نظام اصلح و مصالح هستی هماهنگ باشد. تدبیر به معنای آن است كه پیش از عمل به پیامدهای عمل خود بیندیشد و بر پایه اهداف كلان و حوزه ی مسؤولیت خود حركت نماید و در صورت اشتباه در تطبیق یا اشتباه در ارزیابی و تدبیر، مسؤولیت عمل خویش را بپذیرد و آن را توجیه ننماید. پذیرش اشتباه او را آماده می سازد تا در عمل به سوی مسؤولیت پذیری نه مسؤولیت گریزی حركت نماید و به این باور برسد كه مسؤول عمل و نیز پیامدهای احتمالی آن باشد.
خلیل منصوری