یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
مجله ویستا
قصه آموزنده کودکانه، مهربانی کردن
یکی بود یکی نبود ، زیر گنبد کبود، خرگوش مهربانی بود که در روستای سرسبز و خوش آب و هوایی زندگی میکرد .
یک روز صبح آقای خرگوش تصمیم گرفت که به مزرعه برود و برای ناهارش چند هویج بچیند و با آن یک سوپ خوشمزه بپزد .
خرگوش مهربان چهار هویج را از زمین کند و به طرف خانه به راه افتاد .
او در مسیر برگشتن به خانه آقای موش را دید، آقای موش به خرگوش مهربان سلام کرد و گفت :
"خرگوش مهربان ، بچههایم گرسنه هستند. ممکن است یکی از هویجهایت را به من بدهی؟”
خرگوش هم یک هویج خوش رنگ را به آقای موش داد . موش از او تشکر کرد . سه هویج دیگر برای خرگوش مهربان باقی مانده بود.
سپس خرگوش به خانم خوک رسید. خانم خوک به خرگوش مهربان سلام کرد و گفت :
"خرگوش مهربان، داشتم به بازار میرفتم تا برای بچههایم هویج بخرم، خیلی خسته شدهام و هنوز هم به بازار نرسیدهام . ممکن است یکی از هویجهایت را به من بدهی ؟ ”
خرگوش یکی دیگر از هویجهایش را به خانم خوک داد. حالا دو هویج دیگر برای او باقی مانده بود .
اینبار خرگوش مهربان، اردک عینکی را دید. اردک به او سلام کرد و گفت :
"خرگوش مهربان، آیا تو میدانی که هویج برای بینایی چشم مفید است؟ آیا یکی از هویجهایت را به من می دهی؟ ”
خرگوش هم با خوشرویی یکی دیگر از هویجها را به اردک عینکی داد و به راه افتاد. حالا آقای خرگوش فقط یک هویج در دست داشت .
او از جلو خانهی مرغی خانم عبور کرد. مرغی خانم او را صدا کرد و پس از سلام گفت :
"خرگوش مهربان، زمستان در راه است. چند روز دیگر جوجههایم به دنیا میآیند و من هنوز هیچ لباسی برایشان آماده نکرده ام . ممکن است این هویج را به من بدهی ؟ اگر روی تخم هایم بنشینم حتما جوجه های بیشتری به دنیا خواهم آور”.
خرگوش مهربان هم یک هویج باقی مانده را به مرغی خانم داد و به سمت خانه به راه افتاد .
آقای خرگوش خسته و گرسنه به خانه رسید . هیچ هویجی برای او باقی نمانده بود. او با خود فکر میکرد که برای ناهار چه غذایی بپزد، که ناگهان زنگ در خانه به صدا درآمد .
خرگوش مهربان پرسید : "چه کسی پشت در است ؟”
صدایی شنید، "سلام، ما هستیم، آقای موش، خانم خوک، اردک عینکی، مرغی خانم ”
خرگوش مهربان در را باز کرد. با تعجب به دوستانش نگاه کرد. آنها گفتند :
"امروز تو هویجهایت را به ما دادی . ما هم با هویج تو غذا پختیم و برایت آورده ایم”.
خرگوش که خیلی خوشحال شده بود، دوستانش را به داخل خانه دعوت کرد و پرسید :
"چه غذایی پخته اید ؟”
همه با هم گفتند : ” سوپ هویج ”
سپس همه با هم دور میز نشستند و سوپ هویج خوردند .
مسعود پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری انتخابات انتخابات ریاست جمهوری 1403 پزشکیان سعید جلیلی انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم ایران انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ انتخابات 1403 دولت چهاردهم رئیس جمهور
تهران قتل شهرداری تهران هواشناسی سرقت پلیس راهور پلیس سازمان هواشناسی آموزش و پرورش سلامت محیط زیست گرما
خودرو قیمت دلار بانک مرکزی بورس قیمت طلا واردات خودرو حقوق بازنشستگان قیمت خودرو دلار دولت سیزدهم بازار خودرو قیمت سکه
ماه محرم سینمای ایران عاشورا تئاتر سریال تلویزیون رامبد جوان هنرمندان سینما الناز شاکردوست کتاب فیلم
کنکور ۱۴۰۳
رژیم صهیونیستی روسیه آمریکا جنگ غزه انگلیس جو بایدن فلسطین غزه دونالد ترامپ حماس ولادیمیر پوتین حزب الله لبنان
فوتبال استقلال پرسپولیس یورو 2024 تیم ملی آلمان باشگاه پرسپولیس تیم ملی اسپانیا علیرضا بیرانوند لیگ برتر کریستیانو رونالدو ترکیه خوان کارلوس گاریدو
هوش مصنوعی تبلیغات فناوری سامسونگ ناسا ایلان ماسک امنیت سایبری آیفون
سرطان رژیم غذایی کاهش وزن کمردرد دیابت