دوشنبه, ۱۱ تیر, ۱۴۰۳ / 1 July, 2024
مجله ویستا

تاثیر طلاق بر کودکان، اختلالات روانی


 متفکران وجامعه شناسان  طلاق را یکی از آسیب های عمده وبزرگ اجتماعی به شمار آورده و بالا رفتن میزان آن را نشانه بارز اختلال در اصول اخلاقی  و برهم خوردن آرامش خانوادگی  و در مجموع  هنجارهای اجتماعی می دانند.
 فروپاشی ناشی از طلاق در خانواده ها ضمن بر هم زدن تعادل روانی و عاطفی افراد در خانواده هایی که از شالوده تر بیتی مستحکم و خوبی بر خوردار نیستند موجب بروز آسیب های اجتماعی دیگراز جمله فرار فرزندان از خانواده، سرقت، قتل، جنایت و ... می شود.  
مطابق نظر برخی از جامعه شناسان  و روان شناسان، طلاق انواع مختلفی دارد از جمله: طلاق عاطفی، طلاق قانونی ، طلاق اقتصادی ، طلاق اجتماعی و طلاق روانی  اما هریک از این موارد دارای تعاریف مختلفی است که جایی برای پرداختن به همه آنها در این مقاله وجود ندارد  و ما نیز در این یادداشت مترصدیم تنها به بررسی طلاق عاطفی بپردازیم:
  منظور از طلاق عاطفی طلاقی است که زن ومرد از لحاظ قانونی از هم جدا نشده  وهنوز در کنارهم و زیر یک سقف زندگی می کنند و همه افراد بیرون آنها را به چشم یک خانواده می بینند  و شاید هیچ کس  از آنچه در کانون خانوادگی این دو نفر (زن و شو هر) رخ می دهد مطلع نیست در صورتی که واقعیت چنین نیست و چنین زن و شوهرهایی مانند دو غریبه در کنار هم زندگی می کنند و یا اینکه دائما در تنش و کشمکش با یکدیگر هستند.
  زو جینی که در زندگی زناشویی با طلاق عاطفی دست و پنجه نرم می کنند دارای ویژگی های زیر هستند: عموما از تعامل های خو شایند و شو ق انگیزی  برای زندگی مشترک برخوردار نیستند و درعین حال دارای تعامل های خشم، سر زنش و یا تنبیه فراوانی هستند. تعامل ها در طلاق عاطفی غالبا با رفتار منفی متقابل مشخص می شود. چرا که  اگر یکی از طرفین  رفتاری منفی ازخود نشان  دهد طر ف دیگر رفتاری  شبیه به آن را انجام می دهد و بدین ترتیب زنجیره تعامل منفی پیش رونده آغاز می شود. این دست از زو ج ها در طلاق عاطفی واکنش پذیر هستند  یعنی رو یدادهای مثبت یا منفی اثر قوی در باره چگونگی احساس آنها بازی می کند از طرف دیگر رو ابط نا بسامان  یا ناتوانی در حل تعارض های حل نشده  که در طی جریان ارتباط شکل گرفته اند روی هم انباشته می شوند و سابقه چنین تعارض های عمل نشده که در طی جریان ارتباطی شکل گرفته اند  روی هم انباشته می شوند . همچنین ممکن است به انتظارات منفی  در باره تعارض های آینده بیانجامد و امکان حل مسئله در رو ابط زو ج ها را حتی کمتر نیز می کند.
عدم توجه به تقویت یکدیگر از جمله ویژگی های دیگر این نوع زو جین است. یعنی رفتارهایی که زمانی خو شایند یکدیگر بودند دیگر مهم تلقی نمی شوند. طرفین ممکن است نتوانند سعی و تلاش یکدیگر را قدر دانسته و وجود یکدیگر را مهم تلقی کنند و یا ممکن است نیازهای جدید و مختلفی داشته باشند که طرف مقابل اصلا به آنها توجهی ندارد و به علاوه موارد بالا در هم ادغام شده و به صورت الگوی تخریبی بی توجهی،انتقاد، مشاجره، عیب جویی و در ارتباط با یکدیگر در آیند.
تمام آنچه که عنوان شد( یعنی اختلافات و مشکلات زن و مرد ) تنها رو ی یک سکه است. روی دیگر سکه تأثیرات و مشکلاتی است که کودکان  این نوع خانواده ها ( یعنی خانوادهایی که با طلاق عاطفی مواجهند ) تحمل می کنند. البته در مورد تأثیرات روابط ناسالم والدین بر روی کودکان صحبت ها و نظرات بسیار گوناگون و متفاوتی ارائه شده است که در اینجا سعی داریم به نکاتی تأکید کنیم  که بیشتر مشاهده شده و بیشتر کودکان وفرزندان را در گیر آن می کند. این تأثیرات عبارتند از:
استرس، رنجش و خشم:
وقتی فرجام یک ازدواج منجر به طلاق می شود نتیجه اثر آن تاحد  زیادی مشخص است اما در خانواده هایی که شکل ظاهری خود را حفظ کرده و والدین هنوز به طور صوری در کنار هم زندگی می کنند  طلاق عاطفی گاه اثرات بسیار مخرب تری از طلاق رسمی بر روی فرزندان می گذارد. بنظر می رسد که در طلاق قانونی همه اعضاء خانواده تکلیف خود را دانسته  و دچار استیصال کمتری هستند در حالیکه این گمگشتگی در طلاق عاطفی دنباله دار می شود. البته آسیب های وارده به فرزندان بستگی به شرایط سنی و از طرف دیگر به شرایط شخصیتی آنها دارد. برای مثال ممکن است در اثر اختلافات شدید والدین  و یا بی اعتنایی آنها نسبت به هم، کودکی که تادیروز خوراک خوب و مناسبی داشته عادات غذایی اش تغییر کرده مثلا غذا را رد می کند و یا آن را دور می ریزد.
درفرزندان بزرگتر ممکن است اختلافات والدین باعث ایجاد گناه گشته و آنها خودشان را مسئول این اختلافات بدانند و لذا رنجش و خشم خود را بر روی خواهر یا برادر خود تخلیه کنند. در نوجوانان این تنش ها و یابی تفاوتی ها ی والدین می تواند منجر به پناه بردن آنها به تماس های طولانی با دوستان وچت کردن ویا وب گردهای افراطی شود. در این شرایط از یک طرف مشکلات والدین  باعث غفلت آنها از فرزندان شده و از طرف دیگر فرزندان نیز از این غفلت استفاده کرده و متأسفانه هر کار غیر اخلاقی، عرفی و هنجاری را که دوست داشته باشند انجام می دهند.
شرایط تحصیلی:
در اثر اختلافات، بی توجهی ها وکو تاهی های والدین ضعف درسی بچه ها روز به روز بیشتر شده و کودکان به مرحله ای می رسند که امکان رسیدگی به ضعف های درسی شان را ندارند.نمرات درسی بچه ها نیز می تواند تحت تأثیرشرایط خانواده قرار گیرد. ازدست دادن تمرکز در نتیجه اختلافات و مشکلات خانوادگی از ساده ترین نتایجی است که طلاق عاطفی بر روی کودکان خواهد گذاشت. کودکان ممکن است احساس نگرانی کنند چون در اثر اختلالات و بی توجهی و کوتاهی والدین ضعف درسی بچه ها و فرزندان روز به روز بیشتر شده و کودکان نیز به مرحله ای می رسند که امکان رسیدگی به ضعف های درسی شان را ندارند و الدین آنقدر درگیر مشکلات خود هستند که کودکان خود را فراموش می کنند و زمان کمتری صرف آنان می شود. کودکان نیز در چنین خانواده ای سعی می کنند که خلاء های عاطفی خود را با رویاهای کودکانه غیر قابل حصول پر کنند. مطالعات نشان می دهد که بچه های این دسته از خانواده ها زمان هایی را که باید صرف مطالعه و انجام تکلیف کنند به خیال پردازی می پردازند لذا در اثر همین مسأله میزان افت تحصیلی و فاصله گرفتن شان از دوستان و گو شه گیری وانزوای شان بسیار شدید تر است. از طرف دیگر  در این ایام اختلافات و یا حتی عدم توافق و تفاهم والدین با یکدیگر بر نحوه تر بیتشان بر کودکان و فرزندان نیز تأثیر می گذارد. برای مثال آنها همواره در مورد نحوه برخورد با کودک، نحوه تربیت وی و نحوه حمایت کردن از او اختلاف نظر دارند وکودک در مواجهه با چنین مسأله ای ممکن  است دو واکنش از خود نشان دهد:
1-آنها یا در برابر این اختلاف نظر ها دچار تضاد و سر درگمی شده  وهمواره از ثبات لازم بر خوردار  نخواهند بود برای مثال کودک  نمی داند  چه کاری درست و چه کاری قانونی است؟چه رفتاری با عث جلب تشویق  و الدین  و چه رفتاری باعث تنبیه می شود چرا که واکنش والدین در این میان مشخص نیست.
2-از طرفی دیگر در برخی دیگر از کودکان طلاق عاطفی  باعث بروز سوء استفاده کودک از این وضعیت شده  و مسلما تر بیت وی  با مشکل مواجه می شود و خصایص شخصیتی و سازگاری وی  با اختلال مواجه می شود. همچنین طلاق عاطفی بر سبک زندگی پدر و مادر به عنوان والدین تأثیر منفی می گذارد. هنگامی که یک مادر در زندگی زناشویی خود دچار مشکل  باشد مسلما استرس زیادی را تحمل می کند و همین مسأله باعث می شود که رابطه اش با کودک خود نیز دچار اختلال شده مانند یک مادر معمولی  نتواند  با کودک خود کنار بیاید ودر نهایت اینکه تأثیر اختلافات و طلاق عاطفی برای دختران و پسران متفاوت است بطوریکه اثرات منفی آن بر پسرها شدید تر از دختران خواهد بود. پسرها بیشتر با رفتار بیرونی کنترل نشده (پرخاشگری،رفتار منفی، قشقرق و.......) واکنش نشان می دهند این در حالی است که دختران بیشتر دچار اختلالات روانی (اضطراب واسترس می شوند.