جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا

مقایسه Prince of Persian with God of War


مقایسه Prince of Persian with God of War

مطمئنا اگر شما طرفدار بازیهای سبک اکشن ماجراجویی باشید برای یکبار هم که شده سری بازیهای Prince of Persia را بازی کرده اید و این امر در مورد بازی خدای جنگ God of War برای اشخاصی که PS۲ دارند هم صدق میکند

مطمئنا اگر شما طرفدار بازیهای سبک اکشن ماجراجویی باشید برای یکبار هم که شده سری بازیهای Prince of Persia را بازی کرده اید و این امر در مورد بازی خدای جنگ ( God of War ) برای اشخاصی که PS۲ دارند هم صدق میکند . دو بازی که به جرات می توان گفت در نوع خود بهترین هستند و البته رقابت شدیدی هم برای پیروزی بر دیگری دارند .

ما قصد نداریم در مورد بازی و تکنیک های به کار رفته در هریک صحبت کنیم بلکه قصد داریم تا شخصیت های اول دو بازی یعنی پرنس و کراتوس را زیر ذره بین قرار دهیم و شباهت ها و تفاوت های آنها با یکدیگر و محاسن و معایب هر یک را بیان کنیم چون چه از لحاظ ساختاری و چه رفتاری این دو شخصیت شباهت ها و تفاوت های زیادی با هم دارند که به شرح زیر است .

● هدف :

اولین نکته ای که میتوان به عنوان شباهت میان دو شخصیت بیان کرد هدفی است که این دو شخصیت مد نظر دارند تا به هر صورت ممکن به آن برسند ،در صورتی که خودشان به هیچ وجه مایل به انجام آن و دردسر هایی که پیش رو دارند نیستند و این عامل دیگری است که آنها را مجبور کرده است تا به دردسر بیافتند .

در مورد شاهزاده همانطوری که اکثر شما هم میدانید او با پیدا کردن خنجر زمان و آزاد کردن شنهای زمان باعث شد تا شنها در سراسر سرزمینش پخش شوند و در جلد مردم و حتی خانواده او بروند و تبدیل به موجودات عجیبی بشوند که پیرو شنهای زمان و جادوگری بودند که پرنس را مجبور به آزاد کردن شنهای زمان کرده بود و به طور ناخواسته پرنس را به جنگ علیه مردم سرزمینش که حالا تبدیل به شن شده بودند وا داشته بود .

در حالی که خود پرنس به هیج وجه مایل به جنگ و ستیز نبود و در واقع عامل تحریک کننده او برای نبرد و رسیدن به هدف ( نابودی شنهای زمان ) آن پیرمرد جادوگر بود اما این موضوع فقط نصف گناه او را شامل می شود و در واقع نصف دیگر ماجرا تقصیر خود پرنس است و می توان گفت تا حدودی هم خود او باعث شده تا به سمت هدفش پیش برود به طوری که در قسمت دوم با خلا ای که پرنس در خط زمان به وجود آورده بود باعث آن شده بود تا داهاکا مامور زمان برای کشتن او به دنبالش بیافتد و اگر پرنس خود را تسلیم داهاکا میکرد خلا زمان نیز از بین میرفت اما وقتی پرنس داهاکا را نابود کرد این خلا نه تنها از بین نرفت بلکه وسیع تر هم شد به طوری که تا سرزمین خودش یعنی بابل هم پیشروی کرد و جنگ خونریزی به پا شد تا باز هم پرنس را به مبارزه بطلبد .

و اما در مورد کراتوس و هدفش اگر از داستان بازی مطلع باشید کراتوس به هیچ وجه برای مردم یا سرزمینش پا به عرصه جنگ نگذاشته بلکه او تنها یک هدف را پیش روی خود میبیند و آن هم نجات خانواده اش که قبلا به دست خودش کشته شدند اما او با میل باطنی این کار را انجام نداده بلکه به دستور آرس الهه جنگ این کار را به انجام رسانیده بود . اما بعد از کشتن همسر و فرزندش از کار خود پشیمان میشود و به سراغ زئوس خدای خدایان میرود و او و بقیه خدایان این قول را به کراتوس میدهند که در صورت کشتن آرس خانواده اش را به او برمیگردانند و این حرف خدایان نور امیدی را در دل کراتوس روشن میکند تا با این امید و هدف به جنگ با آرس برود اگر او آرس را میکشت نه تنها میتوانست دوباره به کنار خانواده اش برگردد بلکه آتن را نیز از دست آرس و کشت و کشتاری که به راه می انداخت نجات میداد .

خب همانطوری که دیدید در واقع هیچ کدام از دو شخصیت با میل باطنی به جنگ نمیروند و هرکدام فقط میخواهند تا به هدفشان برسند و برای انجام این ماموریت که به ناچار به آنها محول شده دست به هر کاری میزنند اما با این تفاوت که پرنس هدفش نجات سرزمین و خودش است و اصلا پایه و اساس این هدف را نجات سرزمینش قرار داده اما کراتوس به طور غیر مستقیم و بی آنکه بداند به غیر از نجات خودش سرزمینش که اصلا هم برایش مهم نیست را نیز نجات میدهد .

موضوع بعدی که میتوان از نوشته بالا نتیجه گرفت این است كه شخصیت با اینکه عاملی دیگر آنها را به مبارزه مجبور کرده بود اما یکی از عوامل اصلی نیز در این جریان خودشان بودند که به این وضع افتاده اند مثلا پرنس اگر فقط میخواست تا سرزمینش را نجات دهد میتوانست خود را تسلیم مامور زمان کند تا خلا زمان پر شود و هیچ اتفاقی هم برای سرزمینش نیافتد که البته در قسمت سوم پرنس شاهد آن خواهیم بود ولی او نمیخواست تا کشته شود و این تا حدودی خودخواهی او را نیز نشان میدهد چون به خاطر نجات جان خودش حاضر شد حتی خلا زمان بزرگ و بزرگتر شود تا جایی که به سرزمین خودش هم کشیده شد .

موضوع خودخواهی در مورد کراتوس هم صدق میکند و آن هم این بود كه ارس به او دستور داد تا همسر و فرزندش را بکشد ولی او میتوانست انتخاب کند و به جای اطاعت از دستور آرس از کشتن خانواده اش سرباز زند اما چون زندگی خود را مدیون آرس بود و خشم و نفرت وجود او را در بر گرفته بود تصمیم اشتباهی گرفت و خانواده اش را کشت البته میتوان گفت کراتوس انتخاب دیگری نداشت چون در غیر این صورت آرس بلافاصله و به دلیل سرپیچی از قرمانش کراتوس را میکشت .

● سرنوشت :

موضوع بعدی که این دو شخصیت را خیلی به هم شبیه میکند سرنوشت هریک از آنها و اتفاقاتی که در رابطه با سرنوشتشان رخ میدهد هست . در واقع این سرنوشت شخصیت هاست که پایه و اساس اولیه داستان هر دو بازی را تشکیل داده است . مطمئنا تا الان حتما شما هم آن جمله معروف ماهاراجه ( پیرمرد پیشگو ) را شنیده اید که در اوایل بازی به پرنس میگوید : You fate has been written you will die and you can not change your fate . این جمله به معنای سرنوشت تو اینطور رقم خورده که تو خواهی مرد و تو نمیتوانی سرنوشتت را عوض کنی . در واقع کل داستان روی این خط میگذرد . چون تمام واقعیت را به پرنس و سرنوشت او در مورد آینده ، می فهماند . در ادامه نیز پرنس در می یابد كه با خلائیكه که در خط زمان به وجود آمده داهاکا مامور زمان به دنبال او افتاده و در نهایت او را میکشد .

وقتی ماهاراجا این جمله را به پرنس میگوید احساس یاس و ناامیدی در چهره پرنس شکل میگیرد و تقریبا او را از ادامه زندگی ناامید میکند اما با جمله بعدی ماهاراجا تازه تمام ماجرا شروع میشود او به پرنس میگوید But one fate for you and one million way to defy it . این جمله نیز به معنای این است كه یک سرنوشت برای تو رقم زده شده و تو یک میلیون راه برای مبارزه با آن داری .

تقریبا می توان گفت اشتباه پرنس درست در همین لحظه بود چون او نگذاشت تا ماهاراجا حرفش را تمام کند و به این نتیجه رسید که به جزیره زمان سفر کند و شنهای زمان را نابود کند .

اگر او درست به حرف های ماهاراجه توجه میکرد هیچ گاه این کار را انجام نمیداد . در واقع پرنس به هیچ وجه نمی تواند سرنوشتش را تغییر بدهد بلکه فقط میتواند با آن مبارزه کند و آن را به عقب بیندازد ولی با سفر به جزیره زمان در واقع خود را به خاطر هیچ و پوچ به خطر مرگ انداخت .

البته این مساله را هم در نظر بگیریم كه اگر قرار بود این کار را نکند اصلا قسمت دوم ساخته نمیشد . :D به هر صورت او به جزیره سفر کرد تا شنهای زمان و داهاکا را نابود کند که البته موفق به انجام این کار هم شد و با نابود کردن داهاکا و شنهای زمان و با این خیال که همه چیز به روال عادی برگشته از جزیره راهی سرزمینش شد .


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.