پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

ایرج زهری, زود از میان ما رفت


ایرج زهری, زود از میان ما رفت

وقتی که مُرد تازه خبردار شدم که به واسطه سرطان خون فوت کرده است جالب این است که به من چیزی از این درد و حرمانش نگفته بود «ایرج زهری» را از سال ۸۳ و در جریان برگزاری آخرین دوره جشنواره ایران زمین دیدار کردم و این مقدمه ای شد برای دوستی و شناخت بیشتر

وقتی که مُرد تازه خبردار شدم که به واسطه سرطان خون فوت کرده است. جالب این است که به من چیزی از این درد و حرمانش نگفته بود. «ایرج زهری» را از سال ۸۳ و در جریان برگزاری آخرین دوره جشنواره ایران‌زمین دیدار کردم و این مقدمه‌ای شد برای دوستی و شناخت بیشتر. او منتقدی بود که چند دهه تجربه را پیش‌روی داشت و من هنوز در ابتدای راه بودم. برای همین دوست داشتم فوت‌و‌فن کوزه‌گری را تکمیل کنم. با چند ساعت صحبت در کنج کافی‌شاپ و قدم زدن در حاشیه کارون این خواسته عملی نمی‌شد. پس باید همچنان او را می‌دیدم یا کتاب‌ها و خاطراتش را می‌خواندم. بعد از آن در جریان برگزاری جشنواره تئاتر فجر که ما در سایت «ایران‌تئاتر» مستقر شده بودیم، این دیدارها تجدید شد. پیرمرد جوان بود. از روحیه جوان‌گرایانه‌ای برخوردار بود. با جوان‌ها می‌جوشید. می‌گفت و می‌خندید و هنر نقد کردن را در همان دیالوگ‌های چند دقیقه‌ای به نمایش می‌گذاشت، بی‌آنکه دلی را بشکند یا خواستار بالا و پایین رفتن خود یا دیگری شود. اهل دل بود و موسیقی. رفتارش با نظم و انضباط و همیشه مرتب و شیک‌پوش بود حتی مثل جوان‌ها گاهی اوقات با کوله‌ای سبک اینور و آنور می‌رفت. همیشه هم حرف‌ها برای گفتن داشت. وقتی هم تو حرف می‌زدی تا یاء آخرش را گوش می‌داد و اگر لازم بود، جوابت را می‌داد یا شرح و تفسیرش را ارایه می‌کرد. پس در گفت‌وگو با ایرج زهری همیشه به درک و دریافتی هم می‌رسیدی، چون می‌دانستی پیرمرد مویش را در آسیاب سفید نکرده است.

او مرد سفر بود و مطالعه و در تابستان ۸۸ که برای انجام دیدار و گفت‌وگویی خدمتش رسیده بودم، در این‌باره می‌گفت: «یک تئاتری متخصص نیاز به مطالعه و سفر دارد. مطالعه که از طریق کتاب‌های ترجمه‌شده یا فراگیری یک زبان خارجی ممکن می‌شود. اما سفر گروهی ‌از طریق موسسات دولتی راحت‌تر است و از سوی دیگر نیز یک تئاتری خودش مدام باید در حال سفر باشد تا با دنیا و پدیده‌هایش آشنا شود. من امسال سفری به سوریه رفتم و پس از آن سفری به تاشکند و سمرقند و بخارا داشتم. این ملانصرالدین‌ها که روی میز می‌بینی را از بخارا آورده‌ام. آنها ارادت خاصی به این شخصیت دارند. حتی از آنجا کتابی را خریدم که جوک‌های او را به چند زبان ترجمه کرده‌اند. کسی که می‌خواهد از شاهنامه اقتباس کند برای درک آن نیاز به سفر دارد تا از نزدیک در بخارا با محل کشته شدن سیاوش یا در سمرقند محل حکومت افراسیاب آشنا شود. آنجا ایران قدیم را به خوبی حفظ کرده‌اند که بخشی از ماوراء‌النهر است.»

ایرج زهری اهل ارتباط گرفتن بود و با هر نوع آدمی سریع می‌جوشید. این نکته‌ای است که پیش از انقلاب او را موفق گردانده بود چندنفر از بهترین درام‌نویسان جهان را به بهانه برگزاری «جشن هنر شیراز» به تهران دعوت کند. یکی از آن آدم‌ها، «اسلاومیر مروژک» لهستانی بود که از حکومت کمونیستی کشورش در آن زمان به فرانسه پناه برده بود. دومی هم فرناندو آرابال اسپانیایی بود که او هم از حکومت فاشیستی فرانکو به فرانسه گریخته بود؛ مردی که دوست داشت در این رفت و آمدها و مراودات چیزی دستگیر درام‌نویسان ایرانی شود. البته این مراودات هم چندان خوشایند زندگی خودش نبود چون بعد از انقلاب به دلیل همکاری با «بنیاد پهلوی» از کار برکنار و مجبور به مهاجرت از ایران شد. اما او در آلمان هم دست از کار و تلاش نکشید. دکترایش در تئاتر را گذراند و در چند دانشکده مشغول تدریس شد. در کنارش هم متون خارجی را به فارسی ترجمه می‌کرد و موفق به اجرای چند نمایش هم شد. ایرج زهری دوست داشت که تئاتر در مملکت خودش رشد کند و این خود باعث می‌شد تا از گروه‌های ایرانی برای شرکت در جشنواره‌های آلمانی دعوت کند. او در ارتباط با روبرتو چولی بود و همین خود باعث می‌شد دوجانبه به ارتباط فرهنگی ایران و آلمان کمک کند. او «قرمز و دیگران» محمد یعقوبی و «آقا لیلای» مهرداد کوروش‌نیا را به آلمانی ترجمه کرد. حتی این اواخر «خدای کشتار» یاسمینا رضا را از فرانسه به فارسی ترجمه کرد. آدم جامع‌الاطرافی بود به چند زبان خارجی علاوه بر فارسی و مازندرانی مسلط بود. عربی و فرانسه را خوب می‌دانست، به انگلیسی هم آگاه بود و آلمانی هم واقعا زبان آبا و اجدادی‌اش به شمار می‌آمد! بنابراین در ترجمه متون خارجی دقت و درایت والایی داشت. او از اولین کسانی بود که «هاینر مولر» آلمانی را ترجمه و به جامعه ایرانی معرفی کرد. او پیش از چاپ، ترجمه‌هایش را در اختیار اهل فن قرار می‌داد دوست داشت همه مدام مطالعه کنند و نبود یا کمبود متن را بهانه نکنند و واقعا هم همین‌طور بود که او می‌گفت. روشنگری بود که بی‌ادا و اطوار کارش را می‌کرد و ادعایی هم هرگز نداشت که من اولینم و من این کار را کرده‌ام و بهمان را انجام داده‌ام. نمایشنامه هم می‌نوشت. اهل طنز و کمدی بود. به ذات خودش این جنس از درام‌نویسی خیلی نزدیک بود.

رضا آشفته