جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

خانواده, عشق, استواری


خانواده, عشق, استواری

عزیز همراه, قبل از اینكه انسان به ورطه هوس شعله ور یا در معرض شعله سوزان عشق ناب قرار گیرد, مناسب است كه نشانه های هر كدام را بشناسد تا با پی جویی آن نشانه ها در خود و مدعیان كه به وی ابراز عشق می كنند, بتواند تشخیص دهد كه با عشق ناب مواجه است یا هوس شعله ور برایش دام گسترده است

عزیز همراه، قبل از اینكه انسان به ورطه هوس شعله‏ور یا در معرض شعله سوزان عشق ناب قرار گیرد، مناسب است كه نشانه‏های هر كدام را بشناسد تا با پی‏جویی آن نشانه‏ها در خود و مدعیان كه به وی ابراز عشق می‏كنند، بتواند تشخیص دهد كه با عشق ناب مواجه است یا هوس شعله‏ور برایش دام گسترده است. اگر محبتی كه در خود احساس می‏كند یا از جانب مدعی می‏شنود، از جنس و قماش عشق ناب باشد، مقدس است و سعی و تلاش در راه رسیدن به معشوق و محبوب، پسندیده و شایسته می‏باشد ولی اگر كشش و جاذبه موجود و مورد ادعا، حاصل هوس سوزان، غرایز سركش یا اوهام و تخیلات ذهنی است، باید با آن مبارزه كند و آن را مهار نماید و گرنه نتایج و عواقب وخیمی در پی خواهد داشت.

هر كدام از عشق ناب و هوس شعله‏ور را نشانه‏هایی است از جمله:

۱- عشق، برآیند و مبتنی بر آگاهی است و هوس بر وهم و خیال؛

آن كس كه فردی را به صفات كمال و جمال شناخته و كمالات وجودی وی برایش محرز شده و كاستی‏ها و نقص‏هایش را می‏داند و با توجه به رجحان نسبی یا فوق‏العاده نقاط مثبت او بر نقاط منفی‏اش به او دل بسته، عاشق واقعی است. این عشق و علاقه و وابستگی بعد از آگاهی نسبتاً كامل به شخصیت، ویژگی‏ها، كمالات و نقایص فردی، خانوادگی، جسمی و روحی او حاصل شده و مبتنی بر واقعیات است. او می‏داند مثلاً دختری كه محبوب وی گشته، دختری است مثلاً بیست ساله با قد بلند، چشم و ابروی نسبتاً متناسب، برخوردار از زیبایی جسمی و ظاهری در حد متوسط یا كمتر، متدیّن، عفیف و پاكدامن، خانه‏دار كه از لحاظ تحصیلات نیز، سوم راهنمایی خوانده و ترك تحصیل كرده است. خانواده وی از طبقه سوم اجتماع - نیمه فقیر - می‏باشند كه با عزّت، كرامت، قناعت و كوشش زندگی می‏كنند و با سختی‏های زندگی خو گرفته و به مقاومت در برابر آنها عادت یافته‏اند. علاوه بر اینها قد این دختر از متوسط بلندتر است و لاغراندام جلوه می‏كند كه از نظر این جوان، حُسن و جمال نیست و فقط خانه‏داری را در حد معمول می‏داند و كار و تخصص دیگری ندارد و با توجه به وضع خانوادگی‏اش نمی‏تواند جهیزیه چشمگیری به همراه خود بیاورد؛ ولی این جوان وجوه مثبت و منفی دختر را با هم جمع كرده و مقایسه نموده و در مجموع نمره مثبت بالایی در او دیده لذا به او علاقه‏مند گشته و شور عشق آن دختر قلبش را به تپش انداخته است.

این محبت و علاقه، عشق است نه هوس شعله‏ور. بر عكس كسی كه فقط با تلفن صدای دختری را شنیده و به او اظهار علاقه كرده و حالا بعد از چند بار صحبت تلفنی و شنیدن حرف‏ها و ایده‏ها و اوصاف آن دختر از زبان خودش یا دیگران دلبسته او شده و در خیال خود از او فرد گمشده‏اش را ساخته است. این دلبستگی را نباید و نمی‏توان عشق نامید زیرا بر تخیلات و اوهام استوار است و بنیانی كه بر آگاهی استوار نباشد، بسیار سست و بی‏دوام است و به زودی فرو می‏ریزد.

چنین افرادی بعد از صحبت تلفنی یا دریافت نامه، ایمیل، پیام الكترونیكی یا شفاهی از طرف مقابل در ذهن و خیال خود از او یك ایده‏آل می‏سازند و به محبوب ساخته ذهن خود عشق می‏ورزند و این عشق و علاقه مفرط كه روز به روز شدیدتر هم می‏شود، آنان را از درك، فهم، دیدن و شنیدن حقایق باز می‏دارد. آنچه خودش می‏خواهد در محبوبش می‏بیند و آنچه را نمی‏پسندد، در او انكار می‏كند. اینكه امام علی(ع) می‏فرماید:

«آرزوها چشم دل را نابینا می‏كند.»(۱)

«هر كس به چیزی به شدت عشق ورزد، آن محبت و عشق شدید، بینایی‏اش را معیوب و قلبش را مریض می‏كند. از این‏رو با چشم معیوب می‏نگرد و با گوش ناشنوا استماع می‏كند.»(۲)

چنین عشق و علاقه‏ای اگر مبنای تشكیل خانواده و ازدواج گردد، چون هوس شعله‏ور و محبتی توهمی و خیالی است، سراب است نه حقیقت، لذا به زودی سستی آن آشكار می‏شود و بنیان مبتنی بر آن فرو می‏ریزد و به همین جهت است كه بسیاری از ازدواج‏های بنا نهاده شده بر عشق‏های تخیلی تلفنی، نامه‏ای، پاركی، ایمیلی و امثال آن به طلاق منجر می‏گردد و چنین عاشقانی آرزو می‏كنند «كاش برای همیشه در همان مرحله عشق و دوست داشتن و آرزوی وصال می‏ماندند» و آب سرد وصال بر آتش گرم عشق‏شان نمی‏ریخت و كاخ شیشه‏ای و زیبای تخیل‏شان با تلنگر واقعیت در هم نمی‏شكست. آنان تا با عشق خیالی سرخوش و مشغولند و آرزوی وصال محبوبِ ایده‏آلِ توهمی را دارند، زندگی‏شان سراسر شور و شوق است ولی همین كه به وصال رسیدند و شعله هوس‏شان فروكش كرد و خیال و وهم رخت بربست، با واقعیت نازیبایی آشنا می‏شوند كه تا آن موقع در ذهن‏شان خطور نداشت. روز به روز زوایای بیشتری از زشتی‏های محبوب خیالی دیروز آشكار می‏شود و شیرینی دوست‏داشتن را به تلخی نفرت بدل می‏كند به حدی كه بعد از گذشت مدتی كم، جز طلاق و جدایی چاره‏ای نمی‏یابند.

دكتر وودی آلن از كارشناسان خبره خانواده می‏نویسد:

دور نیست از دیدار چهره‏ای زیبا به دمی دل ببازیم و به ستایش جمالش بپردازیم و یا از ادراك صفات معنوی موجودی، متأثر شویم و به آفرینی لب بگشاییم و یا حتی نسبت به كسی در ضمیر خود كشش كهربایی دریابیم اما اینها هیچ یك عشق نیست. عشق درخور این نام باید بنایی باشد كه بر پایه‏هایی از بصیرت و معرفت حقیقی عاشق و معشوق به صفات یكدیگر، استوار شود. پس نخست معرفت و شناخت است و از آن پس محبت و اگر این احساس قوت گیرد، به عشق بدل می‏شود. بیشتر اوقات كشش جنسی و جذبه قوی موجود میان زن و مرد را به جای عشق می‏گیرند. این درست نیست زیرا عشق وقتی پدید می‏آید كه زن و مرد یكدیگر را نیكو بشناسند و دریابند. این گونه جذبه‏ها و كشش‏ها اغلب موهوم و ناپایاست. عشق باید به تفاهم فكری، توافق اخلاقی و جذبه جسمی [هر سه‏] در آمیخته باشد.

عاشق حقیقی به دنبال شخصیت حقیقی معشوق است نه فقط لذت جسمانی او.(۳)

●محك تشخیص‏

چگونه بفهمیم كه عاشق مدعی از رهروان عشق آگاهانه است یا هوس‏بازی لذت‏جو و خوش‏خیال كه بر اساس توهم و تخیّل پیش آمده است؟

اگر مدعی عاشق آگاهانه باشد، علاوه بر زیبایی‏ها و مزایای محبوب، از معایب و نقایص او هم اطلاع دارد. وقتی از او بخواهیم علت دلبستگی و عشقش را بیان كند و ویژگی‏های مثبت و منفی محبوب را بشمارد، از تعریف و بیان او می‏توانیم حقیقی یا تخیلی بودن عشقش را تشخیص دهیم. اگر علت‏هایی كه ارائه می‏دهد منحصر در مزایای جسمی و جنسی نبود و علاوه بر آن به معنویات هم توجه داشت و توانست در جنب مزایا و محاسن، معایب چندی هم از محبوب بشمارد، و در شمارش و تبیین محاسن نیز اغراق نكرد، معلوم می‏شود كه عشق او آگاهانه است. وقتی مدعی با علم به واقعیت و حدود محاسن و آگاهی از معایب و نقایص فردی، به او علاقه‏مند گشته باشد، بعد از وصال در یافته‏هایش تخلفی نمی‏بیند و نمی‏یابد كه پشیمان گردد. او در محبوب خود محاسنی بیش از آنچه داشت تصور نكرده بود و از معایب او نیز بی‏خبر نبود تا پس از ازدواج خلاف آن را بیابد و ایده‏آل خیالی‏اش را با واقعیت مطابق نبیند بلكه چه بسا وقتی با واقع مواجه شود، او را زیباتر و والاتر از آنچه می‏دانست و معایب و نقایصش را كمتر ببیند و علاقه‏اش مستحكم‏تر شود.

اگر محبوب از مدعی عشق توصیف و تصویر خود را بخواهد و آن را همه‏جانبه و مطابق با واقع ببیند، می‏تواند به صداقت و واقع‏بینی او اطمینان یافته و به دوام زندگی با او مطمئن شود.

مطلب دیگر اینكه مدعی عشق چنانچه فقط به جنبه‏های جسمی و زیبایی‏های جنسی توجه داشته باشد، این هم عشق نیست بلكه هوس شعله‏ور است و نمی‏تواند مبنای زندگی باشد زیرا عشق و علاقه به جسمانیات كم‏دوام است چون خودِ زیبایی‏های جسمی كم‏دوامند و بعد از چند سال كمرنگ می‏شوند و از بین می‏روند و عشق مبتنی بر آنها هم به همین منوال. عاشقی می‏تواند مدعی عشق پاك باشد كه در جنب ویژگی‏های جسمی و مادی، با آنها یا بیشتر به ویژگی روحی، اخلاقی و اعتقادی محبوب توجه داشته باشد زیرا این ویژگی‏ها دائم هستند و عشق مبتنی بر آنها نیز دوام می‏یابد. كسی كه فقط به چشم و ابروی دختری یا قد و بالای جوانی دلبسته باشد، چه بسا با دیدن چشم و ابروی زیباتر و قد و بالای رساتر بدو دل می‏بندد و از اولی دل می‏كَند؛ ولی دلبسته به روحیات و معنویات، اگر با معنویت بالاتر مواجه شود، از معنویت قبلی دل نمی‏كند بلكه سعی می‏كند او را به این حد ارتقا دهد و از خداوند تعالی محبوبش را طلب می‏كند.

علاوه بر آن، دلبسته به جسم محبوب، اگر اهل ارزش‏های دینی و اخلاقی نباشد، بعد از مدتی وصال، شعله هوسش فروكش می‏كند و دیگر جاذبه و علتی برای تداوم زندگی نمی‏یابد.

اگر تصویری كه مدّعی عشق ارائه می‏كند، خیالی، موهوم، نامطابق با واقع و تك‏بُعدی بود، این عشق موهوم و خیالی است و اگر فقط به ابعاد جسمی و مادی توجه شده بود، این هوس شعله‏ور است و این مدعی را نه عاشق بلكه هوس‏بازی دلداده توهمات و تخیلات باید دانست و دست رد به سینه او زد.

●عشق‏های شیشه‏ای‏

متأسفانه عشق پاك و حقیقی در زمانه ما بسیار كم است و بسیاری از عشق‏های ادعایی، عشق‏های شیشه‏ای هستند و به كمترین تلنگری می‏شكنند و فرو می‏ریزند. عشق به مظاهر مادی و جسمانی محبوب، عشق شیشه‏ای است و مانند آتش برخاسته از هیزم‏های ترد و شكننده و خشك، شعله‏ور و كم‏دوام است در حالی كه برای زندگی به آتش عشق پایدار و ملایم نیازمندیم. عاشق جسم محبوب، هوس‏بازی است كه فقط در فكر كام گرفتن و آتش دل فرو نشاندن و دوام عشق او حداكثر به مدت دوام زیبایی جسمی محبوب است و با زوال زیبایی محبوب به زوال می‏گراید.

مولانا داستان عشقِ هوسی را بدین شرح وا می‏گوید:

روزی پادشاهی در صید، دختری را دید و صید او شد. آن دختر را به هر قیمت بود به چنگ آورد. روزی چند از وصال نگذشته بود كه دختر بیمار شد و هر چه پزشكان حاذق در مداوای او كوشیدند، كمتر نتیجه گرفتند. سلطان كه از طبابت پزشكان ناامید شده بود، به مسجد رفت و از حق‏تعالی كمك طلبید. در حال مناجات و گریه به خواب رفت و در خواب دید پیری به او می‏گوید: فردا غریبی وارد شهر می‏شود كه علاج دختر به دست اوست.

شاه در روز بعد از دریچه قصر به راه چشم دوخته بود كه ناگاه دید مسافری از دور پیدا شد. وقتی به نزدیك آمد مشخصات او را با آنچه در خواب بدو گفته بودند، مطابق یافت و او را به كاخ خواست و از وی برای معالجه همسرش كمك طلبید. طبیب بعد از معاینات دقیق فهمید كه علت مرض نه جسمی بلكه روحی است و عشق، او را به این روز انداخته است. لذا با ملایمت به گفتگو با زن پرداخت و در حال گفتگو نبض او را به دست داشت. از او پرسید: اهل كدام شهر هستی و دوستان و خویشاوندانت در آن شهر كیانند؟ زن نام شهر و دوستان و آشنایان خود را برد و طبیب مشاهده كرد كه نبض او را تغییری حاصل نیامد. پزشك نام سایر شهرها را می‏برد و نبض زن را در دست داشت تا اینكه نام سمرقند بر زبان او جاری شد و نبض زن را تندی حاصل آمد. طبیب دانست كه محبوب وی در سمرقند است. به ذكر محله‏ها، خیابان‏ها و كوچه‏ها پرداخت و وقتی نام محله و خیابان و كوچه محبوب بر زبان طبیب جاری می‏شد، نبض زن، تندی می‏گرفت و طبیب می‏فهمید. با پی بردن طبیب به نام كوچه، اسامی ساكنان كوچه را به دست آورد و به ذكر یكایك پرداخت. همین كه نام یكی از آنان بر زبانش جاری شد، نبض زن تندی گرفت. طبیب از صاحب نام پی‏جویی كرد و فهمید جوانی است زرگر. طبیب سلطان را راضی كرد و جوان را تطمیع كردند و پیش دختر آوردند و چند ماهی در صحبت با هم به سر بردند. پس از آنكه دختر سلامت خود را باز یافت، پزشك با خوراندن داروهایی سخت به پسر، سبب لاغر و رنجور شدن او شد. هر روز این رنجوری فزونی گرفت تا از آن جمال و زیبایی چیزی نماند و دختر نیز عشق خود از او بگرفت و علاقه به او از دل خویش بیرون كرد.

و

چون ز رنجوری، جمال او نماند

جان دختر در وبال او نماند

چون كه زشت و ناخوش و رخ‏زرد شد

اندك اندك در دل او سرد شد

و بعد از این داستان چنین نتیجه می‏گیرد:

عشق‏هایی كز پی رنگی بود

عشق نبوَد عاقبت ننگی بود(۴)

احمد حیدری‏

پی‏نوشت‏ها:

۱) نهج‏البلاغه، حكمت‏ها، شماره ۲۷۵.

۲) همان، خطبه ۱۰۹.

۳) آنچه هر دختر باید بداند، وودی آلن، ترجمه نصرت‏اللَّه قاسمی، انتشارات گویش، ص‏۱۷۴ - ۱۸۱ - ۱۷۸.

۴) مثنوی، رمضانی، دفتر اول، صفحه ششم.

۵) نهج‏البلاغه، حكمت ۴۷۴.

۶) فریب‏خوردگان، ص‏۲۲.

۷) مجله خانواده، شماره دوم، سال اول، آذر ۷۰، ص‏۳۶.

۸) هنر عشق ورزیدن، اریك فروم، ترجمه پوری سلطانی، ص‏۴۱.

ماهنامه پیام زن


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.