سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

برقع پوشان کابل در ایران


برقع پوشان کابل در ایران

نگاهی کوتاه به هویت زنان مهاجر افغانستانی در ایران

جسین میرزایی وقتی از مهاجر افغانستانی زن سخن می گوییم، از یک هویت واحد و مستقل سخن نمی گوییم. این زن، امروز نه یک چهره که چهره های متفاوت به خود گرفته است و به عبارت دیگر می توان گفت که این چهره ها به نحوی برای او "ایجاد" می شوند. هر چند که حضور چند ساله در ایران و همزیستی با فرهنگی وقتی از مهاجر افغانستانی زن سخن می گوییم، از یک هویت واحد و مستقل سخن نمی گوییم. این زن، امروز نه یک چهره که چهره های متفاوت به خود گرفته است و به عبارت دیگر می توان گفت که این چهره ها به نحوی برای او "ایجاد" می شوند. هر چند که حضور چند ساله در ایران و همزیستی با فرهنگیکه به دلایل عدیده، فضای باز تری را به نسبت دیار اصلی برای او ایجاد کرده است، باعث شده تفاوت های اساسی میان زنان مبداء مقصد مهاجرت مشاهده کرد اما در کل، می توان با اندکی اغماض، اذعان کرد که اصل مسئله همچنان بر قوت خود باقی است.

مسئله مهاجرت افغانستانی ها به ایران، از یک سو و حرکت کلی جهان امروز به سوی بیداری هویت های خاموش، از سوی دیگر، زنان مهاجر افغانستانی را به نسبت همجنسان خود در افغانستان، در وضعیت متفاوتی قرار داده است. نباید فراموش کرد که وقتی از زن افغانستانی سخن بر زبان می رانیم، هم چون زن ایرانی، طیف وسیعی را در بر می گیرد که در واقع نمی توان همه آن ها را با یک نگاه نگریست. اما این جا میتوان از اشتراکاتی سخن گفت که حتی برای زن به عنوان "جنس دوم" مصداق دارد.

زن افغانستانی، همچون عرصه اجتماعی، در عرصه "ایجاد" هویت خویش، نامحرم به حساب می آید. به همین خاطر سهم زیادی از هویتی که برایش ساخته می شود، در فضای ذهن مردانه شکل می گیرد. در این حالت، اولین خاصیت و ویژگی آن تاکید بر تفاوت های جنسی است. تاکید بیش از حد بر تفاوت های جنسی و جنسیتی، شباهت های زیرین و بنیادین زن و مرد را از یادها پاک می کند.اینجا است که مهاجر افغانستانی هویتی از خود برای همسر خویش می سازد، در حالی که زن افغانستانی، آن چیزی که از آن ساخته می شود، نیست. آنچه یک افغانستانی می سازد تنها یک "ایجاد" است و هویت دلبخواهی. به عبارتی زن افغانستانی دیگر یک زن و یک هویت مستقل نیست، بلکه موجودی است که جنس قوی می خواهد.

مفهوم هویت درمنابع جامعه‌شناختی امروزی تعریف دقیق‌تری پیدا کرده است. بنابه نظر بعضی از جامعه‌شناسان این مفهوم به معنی پنداشت نسبتاً پایدار فرد از کیستی و چیستی خود در ارتباط با افراد گروه‌های دیگر تعریف شده که از طریق تعاملات اجتماعی فرد با دیگران در فرایند اجتماعی شدن تکوین می‌یابد.

براساس دیدگاه‌های نظری و منابع تجری جامعه شناسی معاصر، هویت امری اجتماعی است که فرد آن را در تعامل با افراد و گروه‌های اجتماعی کسب می کند. هویت با این مفهوم دارای طبقه‌بندی‌های عدیده‌ای است که مهم‌ترین آنها دو نوع فردی و جمعی است.

هویت فردی که به واقع توانایی فرد را در به کار بردن ضمیر مفرد «من» نشان می‌دهد معرف هویت و استقلال شخصی و نقشی فرد است و معمولاً در پاسخ به این پرسش‌ها مطرح می‌شود که « من کیستم و چیستم ؟ » و « افراد دیگر کیستند و چیستند؟»

بنابراین هویت یعنی وجه اختصاصی هر کس. اما این همه هویت نیست. بخش دیگر و مهم هویت بازشناسی خود به وسیله "دیگری" است. هویت همچنانکه برساخته خود است، برساخته دیگری نیز هست.

از نخستین ویژگی هویت ها این است که ریشه های عقیدتی دارند. به این معنا که ایدئولوژی ها هویت ها را ایجاد می کنند. روند تاریخی هویت سازی ها این امر را به خوبی نشان می دهد. ایدئولوژی ها، بر حسب ماهیت و جهان بینی که دارند، با تمام توان، و تا آن جا که بتوانند، سعی می کنند، انسان های یکدست و یکسان در جامعه ایجاد کنند.

یکی دیگر از ویژگی هویت این است که گاهی درهم تنیده می گردند و انسان ها محل تلاقی هویت های گوناگون قرار می گیرند. همین امر گاهی موجبات پدیده ای به نام بحران هویت را فراهم می کند.

مشکل در همین جا بروز می کند. ایدئولوژی های غیر دینی از کمونیسم گرفته تا جریان های فمینیستی و ایدئولوژی های سنتی از تند رو ترین شان گرفته تا محافظه کار ترین جریان ها در پی ایجاد هویت برای زن افغانستانی هستند. اینجا است که او در این تلاقی بزرگ و شبکه های هویتی، تنها چیزی که از یادش می رود، خودش است. خودش به مثابه یک انسان آزاد و صاحب اختیار.

زن، گوهری در برقع یکی از مهم ترین منابع هویت برای زن افغانستانی، و برای هر افغانستانی، سنت است. سنت در کلان ترین تقسیم بندی خود به دو چیز مهم اشاره دارد. نخست، به میراث مشترک و مدون و مکتوب فرهنگ و تمدن اسلامی که به خودی خود دارای پیچیدگی های زیادی است و دوم، به ریشه های به جا مانده از رسم و رسوم و نحوه زندگی مردم افغانستان.

سنت به هر دو مفهوم در افغانستان بسیار پررنگ است. اما نکته مهم تلاقی و ترکیب مزاجی این دو در زندگی مردم افغانستان است. آموزه های بنیادین اسلامی چنان با سنت های رایج بر زندگی مردم افغانستان و سنت های محلی ترکیب یافته است که جدایی انداختن میان آنها هم از حیث نظری و هم از حیث عملی، غیرممکن شده است.

مهم ترین بازتولیدهای مفهومی و عقیدتی سنت به هر دو مفهوم در سرزمینی به نام افغانستان، نگاهی از بالا و سلطه جویانه به جنس مونث است.

بدیهی است که بازتولید و ایجاد هر مفهوم، به وسیله زبان به نمایش گذاشته می شود. به عبارت دیگر مفاهیم و عقاید بازتولید شده، پیش از آنکه به صورت قاعده در آیند خود را در زبان و ادبیات نشان میدهند. اینجا است که تئوری رابطه زبان و واقعیت یا برساختگرایی کمی به چشم می آید. بازتولید مفاهیم و در نتیجه برساختن هویتی تحقیر شده برای زن افغانی در ادبیات عامیانه که می تواند بازتاباننده سنت های محلی باشد، در واژگانی چون "سیاسر"، "ضعیفه"، "عاجزه" و مانند آن به خوبی دیده می شود. این علایم نشان می دهند که زن در افغانستان به گفته "ایروینگ گافمن" به مثابه "داغ ننگ" دانسته می شود، داغی که هویت زن افغانستانی را می سازد.

این جا است که وقتی سنت به مفهوم میراث و سنت به مفهوم آداب ورسوم محلی در سرزمینی به نام افغانستان با هم تلاقی می کنند و موجودی انضمامی به نام زن افغانی را می سازند، هردو هویت واحدی را بازتولید می کنند. هویتی بسته در برقع !

● زن و هویت تغزلی؛

یکی از هویت هایی که برای زنان ایجاد می شود و دایما در حال وسوسه است، هویت رمانتیک و تغزلی است. این گونه از هویت به وسیله شاعران و در فرایند تخیل شکل می گیرد. هویت رمانتیکی زن تنها مخصوص شعر فارسی نیست، بلکه در همه زبان ها و در تمام تاریخ و در همه فرهنگ ها وجود داشته است. اما زبان فارسی در این زمینه شیرینی و حلاوت های خاص خود را داشته است.

شاعران ما که میراث دار زبان فارسی و ده ها شاعر خیال پرداز و شاهکارهای ادب فارسی اند، همیشه نگاهی رمانتیک و تغزلی به زن داشته اند.

با یک مرور اجمالی در ادبیات امروز افغانستان می توان دریافت که سه مضمون بسیار پررنگ در آن حضور دارد و تمام شعر امروز را در مورد زن تحت تاثیر خویش قرار داده اند:

۱) شی بودگی زن: این مفهوم که در شعر فارسی القا می شود، ریشه در تاریخ، سنت و عقل عمومی دارد که بر فرهنگ فارسی حاکم بوده است. شعر فارسی همواره تحت تاثیر فرهنگ و سنت های حاکم بر شی بودگی زن پا فشرده است ولی خود در یک پژواک منطقی در نهادینه کردن شی بودگی زن، نقش مهمی داشته است.

۲) بدن های رام برای عشق ورزیدن: تغزل در شعر فارسی سابقه چنان پررنگ دارد که شاید اصلا شعری بدون تغزل و عشق ورزی کم تر بیابیم.

۳) زن موجودی قابل ترحم: یکی از وجوهی دیگری که در شعر و ادبیات فارسی برای زن افغانستانی ایجاد می شود، چهره ترحم برانگیز و در نتیجه ضعیف او است. در این صورت نیز زن، پیش از آنکه یک انسان باشد، موجودی ضعیف و قابل ترحمی است که باید به او رحم کرد و با او همنوایی کرد.

در پایان این بخش شعری از یک زن افغانستانی را می آوریم که هویت نا بسامان خود را در آن به خوبی به تصویر کشیده است. از این شعر گلایه ای شنیده می شود که ابدی است. گلایه ای که یک زن از سرنوشت محتوم و از پیش تعیین شده خود دارد. گلایه از شی شدگی و چیزبودگی، گلایه از جبر سر نوشت، گلایه از خود، گلایه از همنوع، گلایه از تاریخ. او می گوید:

من زنم

برای بوسه و هوس و دار قالی

به تارهای انگشتانم

نقش های سر نوشتم را گره می زنم

و سوزن می شوم

بر دل سپید دستمال

که گلهای سرخش حکایت شب های بی قرار است

من زنم

خشتی بر برجهای بی جان

و موجودی در شب های هم آغوشی

که صبح دیگرش او را تف می کنند

چون آنانی

که سر بر هزار بالش چرکین نهاده اند

در شروع هر فصل

می شمارم

دانه دانه موهای سپیدم را

و می فهمم

که دیگر نه دار قالی مرا

خواهد پذیرفت

نه دستمال سپید

و نه بالشهای چرکین

و از بلندی برجها

فرو خواهم ریخت

این منم زنی تنها در آستانه فصل سرد.

● سخن پایانی

زن در فرهنگ سرزمین ایران بزرگ دارای جایگاه چند گانه ای است. گاهی این فرهنگ او را به مقام شاهی می رسانده و حتی بر فراز جایگاه مردان قرار می داده، گاه برای او همان حقوقی را قایل بوده که برای مرد، و دست آخر به او به عنوان "جنس دوم" و موجودی که با جنس قوی تفاوت های اساسی دارد، نگاه کرده است.

در دنیای امروز که هر چه بیشتر به سوی آزادسازی های هویتی از هر نوع آن، اعم از سیاسی، فرهنگی، قومی، زبانی و ... پیش می رویم، هویت زنانه از جمله مسایلی است که دنیا همچنان با آن دست به گریبان است. بدیهی است که فرهنگ ها بر حسب مولفه های درونی یی که برای خود تعریف کرده اند جایگاه زن را در خود به صور مختلف می بینند.

زن مهاجر افغانستانی که در دو فرهنگ هر چند نزدیک به هم اما متفاوت، زندگی می کند، نگاهی دوگانه به هویت خویش دارد. هویتی که وامدار فرهنگ قومی قبیله ای سرزمین افغانستان است و از سوی دیگر هویتی که در این سرزمین جدید در حال شکل گرفتن است.

به احتمالی نسل دوم و به طور قطع نسل سوم زنان افغانستانی که در ایران زندگی می کنند، هویت متفاوتی را در مقایسه با مادران خود، تجربه می کنند. مرد مهاجر افغانستانی هم دچار تحولاتی شده که در هویت بخشی به زن خود مانند مرد افغانستانی ساکن افغانستان عمل نمی کند. این به آن معنا نیست که وضعیت زن مهاجر افغانستانی در ایران یک وضعیت آرمانی است اما نباید از ذهن دور کرد که همواره زیستن در دو فضای فرهنگی گوناگون، زمینه را برای نگاهی بازتر فراهم می کند. امروزه حتی نسل اول زنان افغانستانی مهاجر با زنانی که در افغانستان مانده اند و مهاجرت نکرده اند.، تفاوت های اساسی دارند. این را می توان در نوع تربیتی که به فرزندان خود می دهند، تساهلی که از خود نشان می دهند و بطور کلی، سبک زندگی متفاوتی که برای خود اختیار کرده اند، ملاحظه کرد.

فکوهی