چهارشنبه, ۶ تیر, ۱۴۰۳ / 26 June, 2024
مجله ویستا

پنجره ای برای دیدن ۲


آسیب شناسی شعر امروز ایران

۴ _ نیما به شكل های مختلفی با «عینیت» و «ذهنیت» برخورد می كند و در نهایت در متكامل ترین اشعار او گونه ای این همانی عین و ذهن را كه منجر به تاویل پذیری شعر می شود شاهدیم. با مرور چند شعر نیما این مطلب را مرور می كنیم.

- در بعضی اشعار مانند «اجاق سرد» پدیده ای عینی و حسی به گونه ای واضح، ساده، طبیعی و بدون دست بردن در منطق طبیعی تصویر توصیف می شود و در بخش دیگری از شعر پدیده ای ذهنی با آن ارتباط داده می شود.

- در بعضی اشعار مانند «ماخ اولا» پدیده ای عینی از نظر ساختار، كل شعر را پوشش داده و در لحظه لحظه شعر جریان دارد و ذهنیات مورد نظر شاعر در طول زمان بسط و توصیف پدیده عینی به شكل های مختلف آشكار و نهان خود را نشان می دهد. روی هم رفته این تقابل و ارتباط پدیده های عینی و ذهنی در اشعار نیما برجسته ترین ویژگی شعر او است.

- در بعضی اشعار مانند «ری را» به رغم اینكه منطق طبیعی تصاویر حفظ شده و پدیده های عینی به شكل كاملاً محسوسی حضور خود را به رخ می كشند، كل شعر را می توان استعاره ای دانست كه نه در زبان منتزع شده از واقعیت، بلكه در زبانی كه با واقعیت به این همانی رسیده است، اتفاق می افتد. این دسته از اشعار را می توان اشعار تاویل پذیر یا آغازی برای سرایش اشعار تاویل پذیر در حالت جدید دانست. اتفاق مهمی كه در این دسته از اشعار می افتد این است كه با فرا رفتن از مرز تقابل هایی چون «طبیعت _ ماورای طبیعت» یا «عین _ ذهن» به واحدی یكپارچه می رسیم كه می توان آن را «زندگی» دانست و هم طبیعت و هم ماورای طبیعت را در خود نهان دارد.

آسیب های بالفعل و بالقوه شعر امروز

۵ _ در شعر فارسی پس از نیما چه اتفاقی افتاد؟

ریشه آسیب را در یك جمله می توان بیان كرد: «رها كردن شناخت دوباره هستی در آغاز حالت جدید». همان گونه كه گفته شد شعر نیما آغاز حالتی جدید در عرصه زبان و اندیشه قوم بود و این قوم بیش از هر چیز نیازمند شناخت دوباره هستی در آغاز دوباره این حالت است تا در نهایت اندیشه های منحصر و مخصوص قوم شكل بگیرد. ولی از جهت های گوناگونی این روند شناخت هستی و انكشاف هستی و روند شكل گیری اندیشه مخصوص حالت جدید می تواند خدشه پذیر باشد كه در ادامه این نوشتار به همین موضوع تحت عنوان آسیب پذیری شعر امروز ایران می پردازیم. آسیب اول: كه البته آسیبی شناخته شده است و كم خطرتر از دیگر آسیب هاست از ناحیه كسانی است كه كلاً چه از نظر ساختار چه از نظر مفهوم در حال سیر در همان حالت نخست هستند. آسیب دوم: از ناحیه شاعرانی است كه همه تلاش خود را در راستای استفاده از مفاهیم جدید در قالب و ساختارهای حالت پیشین به كار می گیرند. با نگاهی این همان، هرگز نمی توان انتظار بروز تفكری تازه را در قالبی كهنه داشت. به عبارتی وسیله، هدف است و با وسیله كهنه نمی توان به هدفی جدید نائل شد. هر رسانه ای پیام خاص خود را به همراه دارد و اندیشه های قالب شعری پیشین در همان حالت به اوج خود رسیده و دیگر نمی توان انتظار بروز اندیشه های جدید در همان قالب ها را در سر پروراند. آسیب سوم: و در واقع خطرناك ترین آسیب از ناحیه كسانی است كه فرم پرداختن به ساختار و قالب های جدید را درك كرده اند ولی واقعیت تاریخی زبان و اندیشه فارسی و آغاز حالت جدید را به دلایل مختلف به فراموشی سپرده اند. در این نوشتار این آسیب بالقوه و بالفعل را مورد بررسی قرار می دهیم. گفته شد كه شرط ورود به حالت جدید و پدیدآوری دركی جدید از هستی یا انكشاف دوباره هستی مستلزم برقراری ارتباط دوباره با پدیده های عینی است. مهمترین كار نیما و راز نوآوری او در نحوه برخورد او با «عین» و «ذهن» است.نیما همان گونه كه خودش نیز اشاره كرده به دیدن دوباره هستی پرداخته است و سعی كرده آنچه را می بیند بنویسد. آنچه می تواند آغازگر این حالت و ادامه دهنده آن به شكل صحیح باشد همین نكته است: نوشتن آنچه دیده می شود یا به عبارتی ارتباط شاعرانه با آنچه دیده می شود برقرار كردن و در نهایت رسیدن به این همان عینی و ذهنی. اما شعر شدن آنچه دیده می شود كار ساده ای نیست و هر كسی بتواند آنچه را كه می بیند یا می شنود و یا حس می كند به شعر تبدیل كند حركتی پیغمبرگونه را كه همان انكشاف هستی است، انجام داده است. آسیب سوم از جهت های گوناگونی می تواند اتفاق بیفتد كه عبارتند از:

۶- جهت اول: همان كاری است كه خود نیما در بعضی اشعار خود بدان مرتكب شده است. این آسیب برآمده از تاثیر ناخودآگاه حالت پیشین و تجربیات پیشین است. همان طور كه گفته شد امكان حذف تجربیات گذشته وجود ندارد و هر حالتی بر شانه های حالت پیشین می ایستد. حتی اگر به ظاهر به نابود كردن آن حالت بپردازد. با توجه به حالت پیشین زبان فارسی هر شخص فارسی زبان روش بیان مفاهیم ذهنی با استفاده از واژه های عینی را آموخته است و در واقع این تكنیك وارد زبان معیار شده است. حال اتفاقی كه ممكن است بیفتد این است كه شاعر خواسته یا ناخواسته از این تكنیك معیار استفاده كند و شعرش را به رغم به كار گرفتن قالب های جدید به سطح ارتباط لخت و مستقیم با طبیعت كه لازمه شروع و ادامه حالت جدید است، نرساند. این اتفاق را در بعضی از شعرهای نیما از جمله «ققنوس» و «مرغ آمین» شاهدیم:

«ققنوس، مرغ خوشخوان، آوازه جهان

آواره مانده از وزش بادهای سرد

بر شاخ خیزران

بنشسته است فرد...»

یا

«مرغ آمین درآلودی است كاواره بمانده

رفته تا آن سوی این بیدادخانه

بازگشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه»

یا شعر «پنجره» از «فروغ فرخزاد»

«یك پنجره برای دیدن

یك پنجره برای شنیدن

یك پنجره كه مثل حلقه چاهی

در انتهای خود به قلب زمین می رسد...»

۷- جهت دوم: ناشی از عدم توانایی شاعر در فرا رفتن سطح عینیت و ایجاد این همانی عین _ ذهن است. در واقع كمرنگ ترین خطری كه شعر امروز ایران را تهدید می كند از این ناحیه است. چرا كه شاعرانی كه دچار این آسیب می شوند در واقع در حال حركت در مسیر درست یعنی شناخت طبیعت هستند ولی به انكشافی در راستای حالت جدید دست نمی یابند، این شعرا بیراهه نمی روند ولی در میان راه می مانند، لذا زمینه ای یا راهی خطرناك پیش روی شعر فارسی نمی گنجد. از كسانی كه دچار این آسیب شده اند، می توان به منوچهر شیبانی یا بیژن جلالی در بعضی اشعارشان اشاره كرد:

«رود

شب ها نمی خوابد

همچنان بیدار است

و همچنان زمزمه

می كند.»

«ای نوار دود آبی رنگ سیگار

رشته رشته حلقه حلقه پیچ زن درهم

به هم بر پیچ

تا شوی چون پرده های سینما یا توده های ابر كهسار

می شود بر سطح این پرده نمایان منظری تار

لحظه لحظه می شود واضح تر این منظر پدیدار...»

۸- جهت سوم: برآمده از جریان هایی است كه جایگاه تاریخی خویش را در آغاز حالت جدید فراموش می كنند و به جای شناخت دوباره هستی با مدنظر قرار دادن عناصر عینی و ملموس كه از هر جهت برای جامعه امروز ایران لازم است در دامن انتزاعیات می لغزند. در واقع این خطر بزرگترین خطری است كه شعر امروز ایران را تهدید می كند و استعدادهای زیادی را می تواند به خویش معطوف گرداند. پس از نیما تاكنون اگر از شعر سپید كه در واقع می تواند عرصه ای برای شناخت پدیده های عینی باشد، صرفنظر كنیم. جریان های شعری دیگری راه افتاده اند كه حتی اگر داعیه توجه به عینیت و عناصر عینی را دارند روال این همانی عین و ذهن را كه در اشعاری چون «ماخ اولا» و «ری را» شاهدیم فراموش كرده اند و عینیت را به ذهنیت تبدیل كرده اند و عینیت آنها هیچ چیز نیست جز فروغلتیدن در دنیایی انتزاعی كه با واژه های عینی ساخته شده است. و اگر به تجربه زندگی نشسته اند در واقع تجربه ای را حاصل می شوند كه كاری نمی كند جز ایجاد مفاهیمی كاملاً انتزاعی و بی اساس با استفاده از عناصر عینی خنثی شده در زبانی منتزع از واقعیت. در شعر نیمایی زبان انتزاعی نمی شود و اگر در شعری چون «ری را» استعاره اتفاق می افتد این استعاره چیزی نیست جز خود «زندگی»، یعنی استعاره ای است كه در زندگی اتفاق افتاده و زبان همان زندگی است. این در حالی است كه در بسیاری از جریان های شعری اخیر زبان به صورت منتزع و جدا از زندگی به حیات مستقل و خیالی خویش ادامه می دهد. شعر نیما شعر زندگی است آن هم زندگی ای كه طبیعت و ماورای طبیعت را در خود نهان دارد. جهت روش شدن فرآیندی كه در شعر نیما اتفاق می افتد به چند تجربه تاریخی- فلسفی اشاره می كنیم:فلسفه كلاسیك غربی فلسفه ماورای طبیعت و فلسفه مدرن فلسفه طبیعت ولی فلسفه پست مدرن فلسفه زندگی است، زندگی ای كه طبیعت و ماورای طبیعت را در خود نهان دارد.در هركدام از دو گزاره ای كه بیان شد گونه ای گذار از تقابل های دوتایی به یگانه ای را شاهدیم كه هر دوی آنها را در دل خود نهان دارد و این گریز از دوالیته حاصل نمی شود مگر پس از تجربه دوالیته در حالت های پیشین.شعر نیما شعر زندگی است بدین ترتیب كه از عرصه تقابل دوگانه عینی- ذهنی فرا رفته است.

۹- راه گریز از آسیب هایی كه ذكر شد این است كه با نگاه دقیق و هوشمندانه به تاریخ قوم خود و تجربیات زبانی پیشین، این نكته را درك كنیم كه شعر نیما شعری است كه با هدف قراردادن عینیت (به معنی پدیده های طبیعی و ملموس پیرامون كه می تواند دیداری، شنیداری یا... باشد) آغازگر حالتی جدید است در فهم و زبان فارسی. گریز از انتزاعیات و مفاهیم ذهنی و تجربه كردن عینیت وپدیده های عینی پیرامون راهی است كه جهت شناخت دوباره هستی در این برهه از زبان و فهم فارسی باید پیمود تا فكر منحصر قوم در حالت جدید شكل بگیرد.

شعر نیما شعر زندگی است و پناه بردن به زندگی به معنی گریز از تقابل عین و ذهن در قالب زبانی عینی و استعاره هایی كه از زندگی ناشی می شوند نه از زبانی منتزع از زندگی، پیام نیما است در آغاز حالت جدید فهم و زبان فارسی.