دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

یک زندگی مه آلود


یک زندگی مه آلود

نگاهی به نمایش سیر طولانی روز در شب

«یوجین اونیل»، یکی از نظریه پردازان بنام در زمینه تئاتر اکسپرسیونیسم امریکا است که در روند نویسندگی خود مکتب های متفاوتی را تجربه کرده است. او در آغاز تحت تأثیر نویسندگانی چون ایبسن و چخوف به نگارش آثار رئالیستی و ناتورالیستی روی آورد و پس از آن متأثر از استریندبرگ آثاری اکسپرسیونیستی خلق کرد. اما نکته حائز اهمیت این است که با وجود قالب های مختلف آثار وی نمی توان به آسانی مرزی مشخص برای آنها قائل شد. چرا که این آثار به گونه ای به نگارش در آمده اند که می توان از دیدگاه ها و مکاتب مختلف، آنها را واکاوی کرد. «سیر طولانی روز در شب» در شمار بهترین و عمیق ترین آثار اونیل قرار دارد. این نمایش زندگی چهار انسان شکست خورده را در اجتماع خانواده به تصویر می کشد. حاصل اثر گونه ای روایت داستانی از زندگی فردی اوست که به واسطه وجود عناصری چون وراثت، جبرگرایی، مشکلات اجتماعی و بیش از آن «خود زیست نامه» بودن این اثر، در زمره کارهای رئالیستی او طبقه بندی شده است. با این وجود پرداختن اونیل به تجربه های ذهنی و روانی شخصیت ها، آن را اثری یکسره روانشناختی می سازد که واکاوی لایه های ذهنی این شخصیت ها بن مایه اثر را شکل می دهد. از سوی دیگر شیوه شخصیت پردازی این نمایشنامه به گونه ای است که مخاطب بیش از آنکه در روند شکل گیری وقایع از زندگی شخصیت ها و ویژگی های وجودیشان آگاهی یابد، از طریق تک گویی های بلند و سیر آنها در گذشته به روند داستان پی می برد. به گونه ای که وقایع داستان و کنش ها و واکنش های شخصیت ها بیش از آنکه ریشه در رویدادهای اجتماعی داشته باشد، ریشه در تضادهای فکری و روانی آنها و اکنونی که سایه ای کمرنگ از گذشته به شمار می آید، دارد. اما روانشناختی ترین عنصر این نمایشنامه که آن را اثری روانشناسانه می سازد سیر طولانی شخصیت ها در گذشته از دست رفته شان است.

شخصیت های این نمایشنامه که از زخم های روحی و روانی بیش از زخم های زیستی و اجتماعی رنج برده اند، تنها راه برتافتن اکنون دهشتناک خود را پناه بردن به گذشته ای که در حقیقت نمود آرزوهای از دست رفته شان است، می یابند. اما این گذشته نیز به نوبه خود توهمی بیش نیست. چرا که یوجین اونیل هستی این شخصیت ها را تماماً بی معنا و از دست رفته می داند. پس بازگشت به گذشته که خود نیز پاره ای از همین هستی تباه شده است دردی را درمان نمی کند و تنها به دروغ زندگی این شخصیت ها دامن می زند. در راستای همین باور است که تمامی شخصیت ها گونه ای تضاد روانی را به واسطه نوسان میان اکنون، گذشته و آینده تجربه می کنند. همین ویژگی قابلیت روانشناختی فراوانی را به اثر می بخشد که اجرایی اکسپرسیونیستی از آن به مخاطب در درک بیشتر لایه های ذهنی شخصیت ها و در نتیجه روند داستان کمک می کند. یکی از عواملی که در اجرای اکسپرسیونیستی اثر ما را بیش از هر چیز دیگر با حالات ذهنی شخصیت های نمایش آشنا می سازد عامل نور است. مواد مخدر کلیدی است که قفل در های گذشته را به روی شخصیت ها می گشایند و آن ها را به وادی توهم می کشانند. در این میان نور عاملی است که می تواند بیننده را با حالات ذهنی و جسمی شخصیت ها آشنا کند و به فضای رؤیاگونه و کابوس وار اثر نمود بخشد. علاوه بر این، از آنجایی که اکنون شخصیت ها با گذشته آنها عمیقاً پیوند خورده است و سایه سنگین آن همواره احساس می شود، ارتباط پایاپای عوامل اکسپرسیونیستی و رئالیستی در همراهی مخاطب با شخصیت ها در بازگشت به گذشته مؤثر است. برای نمونه ایجاد سایه های ناموزون و ناهماهنگ با به کارگیری نورهایی به رنگ آبی، خاکستری و زرد می تواند در القای فضای مه آلودی که شخصیت ها در آن گرفتار آمده اند، تأثیرگذار باشد.

از آنجایی که این فضای مه آلود کانون اصلی نمایشنامه به شمار می رود، نورپردازی نه چندان شایسته زنجان پور قادر به ارائه مناسب درون مایه اثر نیست. از سویی دیگر، در این اجرا، روند سیر مری تایرون (مادر خانواده) و جیمز تایرون (پدر خانواده) در وادی توهم، تنها از طریق دیالوگ و حالات فیزیکی بازیگران انتقال می یابد. در حالی که استفاده از نور می تواند نقش مؤثری در القای فضایی رؤیاگونه داشته باشد که سیر اکنون در گذشته را نشان می دهد. از سویی دیگر صحنه پردازی نمایش به گونه ای است که در ذهن بیننده خانه ای معمولی را شکل می دهد. در حالی که مری دائماً به سردی خانه در دیالوگ های خود اشاره می کند و آن را چیزی جز یک مسافرخانه نمی داند. شاید بتوان گفت صحنه پردازی این نمایش بیش از آنکه در خدمت ارائه درونمایه اثر باشد، چون دیگر آثار رئالیستی سعی در خلق فضایی دارد که به مخاطب حس خانه ای معمولی را می دهد. موسیقی نوستالژیک عامل دیگری است که در پرده پایانی و در تک گویی بلند جیمز تایرون می تواند یاریگر بیننده در درک متقابل فضای تراژیکی باشد که اونیل در پی انتقال آن است. اما در این اجرا موسیقی نقش کم رنگی دارد. با این همه، می توان گفت، اجرای زنجان پور، اجرایی نسبتا موفق از گونه رئالیستی این اثر است و حتی در پاره ای موارد خلاقیت های کارگردان سعی در گریز از یکنواختی اجرای رئالیستی دارد ‎/ برای مثال کیسه بوکس در پشت صحنه و نور قرمزی که بر آن تابیده می شود شاید بیانگر خشونتی نهادینه در جیمی پسر بزرگ خانواده باشد که پی در پی به آن ضربه می زند. افزون بر آن، نور بنفشی که در آغاز نمایش بر صندلی مری تابیده می شود می تواند نمایانگر روح گناهکاری باشد که او با شرمی کودکانه سعی در پنهان کردنش دارد.

گناهی که او در گذشته خود را بدان آلوده است ریشه در خیانتی دارد که وی در حق رؤیاها و امید های خود مرتکب شده است. او با ازدواج با جیمز به رؤیای راهبه شدن و با اعتیاد، به خانواده خود خیانت کرده است. در واقع اونیل نیز با مه آلود ساختن روزی تابستانی و با یاری گرفتن از تضاد میان روز و شب، در پی نمایش گذشته ای روشن است که در فرآیند گذر از گذشته به آینده به اکنونی مه آلود تبدیل شده است. در پایان نمایشنامه نیز مری خود را در دروغ زندگی اش که همان گذشته بی معناست پنهان می سازد و در آن غرق می شود. پایان نمایش در شب نیز بر این امر صحه می گذارد و مخاطب را به این اطمینان می رساند که شخصیت ها توان قبول اکنون و رهایی از توهم گذشته را ندارند. در نهایت می توان گفت اگر چه«سیر طولانی روز در شب» نمایشنامه ای رئالیستی شمرده می شود، اما به واسطه دارابودن ویژگی های روانشناختی فراوان، می توان با اجرایی اکسپرسیونیتی از این اثر رئال بیننده را در این سفر تا دورترین گذشته ها با شخصیت ها همراه ساخت وحس همدردی او را برانگیخت تا او نیز بتواند در دارازنای این سفر تراژیک غم و هیجان را توأمان تجربه کند.