شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

نازک,مثل کاغذ


نازک,مثل کاغذ

زندگی انسان معاصر تبدیل به حجم عظیمی از اطلاعات شده است داده هایی که برای پردازش به ذهن ما فرو می روند و بخشهای گسترده ای را به خود اختصاص می دهند انسان امروزین هر از گاه به خود می آید و تلاش می کند از پس درگیریها و روزمرگیهایش سر بر آورده و ذات پاک خویش را دوباره پیدا کند

زندگی انسان معاصر تبدیل به حجم عظیمی از اطلاعات شده است. داده‌هایی که برای پردازش به ذهن ما فرو می‌روند و بخشهای گسترده‌ای را به خود اختصاص می‌دهند. انسان امروزین هر از گاه به خود می‌آید و تلاش می‌کند از پس درگیریها و روزمرگیهایش سر بر آورده و ذات پاک خویش را دوباره پیدا کند. اما افسوس که فطرت، همیشه پایدار نیست و انگار زیر غبار تیر‌گیهای عصر حاضر، دیگر قادر به نفس کشیدن نخواهد بود.

نمایش «کاغذ بازی» را از این منظر می‌توان مورد بررسی قرار داد که انسان را به اصل خویشتن فرا می‌خواند. آنچه در شالوده این نمایش به تماشاگر عرضه می‌شود، پیامی ساده است. شاید در یک کلمه بتوان دلیل همة این سقوطها را خلاصه کرد. «فراموشی!» ما انسانها، گذشته و اصل خویش را به سادگی به باد فراموشی می‌سپاریم و در مناسبات و دامهای خودساخته هر چه بیشتر فرو می‌رویم. زایش انسان از کجا بوده است؟ چگونه انسان خویش را می‌شناسد و از قابلیتهایش آگاهی پیدا می‌کند؟ رسیدن به آگاهی و درک واقعی از محیط، در چه شرایطی میسر می‌شود؟

این نمایش در پی این سؤالها به روز اول دو انسان می‌پردازد و سپس قصة زندگی آنها را خلاصه‌وار تا مرگ یا رهایی دنبال می‌کند.

آنچه روی صحنه می‌بینیم، تحول این آدمهاست. هر لحظه که زمان می‌گذرد، شناخت، شکل کامل‌تری به خود می‌گیرد و آگاهی آزاردهنده‌ای بر پیکر این انسانهای سرگشته سایه می‌اندازد. انسان، خود، خویشتن را به نابودی می‌کشاند. مسائلی که در این نمایش مطرح می‌شوند، تا حدودی قابل پیگیری و توجه هستند، اما نکته مهم اینجاست که این مسائل به چه شیوه‌ای به تماشاگر عرضه شده‌اند و آیا کارکردی را که قرار است داشته باشند (تا حدودی هم در سطور بالا به آنها پرداختیم) دارند یا خیر؟ موضوع مورد بحث در این نمایش، جذابیت لازم را دارد، اما به شیوه‌ای بیان شده است که تلنگری به احساس انسان بودن تماشاگر وارد نمی‌کند.

در واقع روابط و مناسبات و نشانه‌ها به شکل حاضر و آماده به تماشاگر خورانده می‌شوند و دیگر جایی برای جذب عناصر ماورای اثر باقی نمی‌ماند.

پرداختن به مفهوم‌سازی برای رسیدن به اشکال متفاوت ارائه موضوع در این گونه نمایشها که بیشتر با تکیه بر موسیقی و حرکت، سعی در برقراری ارتباط، با مخاطب دارند، نکته بسیار حائز اهمیتی است که در این نمایش توجه چندانی به آن نمی‌شود.

در واقع استفاده از استانداردهای موجود برای نشان دادن درون آشفته اعصار زندگی انسانی، نمی‌تواند جوابگوی تمامی زوایای مسئله مورد نظر باشد. در این صورت تماشاگر با ب‍ُعدی از قضیه مواجه می‌شود که کارگردان می‌خواسته است بر اساس آنچه خود او از این نشانه‌ها و سمبلها درک می‌کند و آنچه به نوعی به صورت شناخته‌شده در آمده است، به تماشاگر نشان دهد.

موضوع اصلی اینجاست که راه برای کشف در این نمایش چندان باز نیست. به نظر می‌رسد که مفاهیم مورد بحث در این نمایش از نگاه کارگردان برای تماشاگر تفسیر شده‌اند و از این نظر این نمایش نمی‌تواند دیدگاههای متفاوت و فراوانی را بر انگیزد.

هماهنگی مورد نیاز نمایشهای تصویرگر در نوع بازیها و شیوه ارائه نقشها، میان بازیگران این نمایش کم‌رنگ است. در مقایسة اجرای نقشهای زن و مرد یا فرشته و شیطان با بازیهایی قابل قبول، در مقابل بازیهایی ضعیف‌تر مواجه می‌شویم. این امر از یک‌دستی نمایش می‌کاهد و باعث می‌شود به طور مثال در صحنه‌های رویارویی زن و مرد، توازن لازم میان این دو شخصیت که می‌بایستی از قدرتی متوازن برخوردار باشند، برقرار نشود. انتقال احساساتی که مد‌ّ نظر کارگردان بوده است، ساخت میزانسنها و نحوه حرکت روی صحنه، همه از مواردی هستند که بازیگر زن این نمایش آنها را هماهنگ‌تر از بازیگر مرد به تصویر می‌کشد.

عدم هماهنگی موسیقی و میزانسنها در بسیاری از لحظات نمایش باعث افت مشخص ریتم کلی نمایش و قطع ارتباط تماشاگر با آن می‌شود. یکی از عناصری که به بهترین نحوه می‌تواند به این گونه نمایشها کمک برساند و در فضاسازی مؤثر و قدرتمند و در مسیر خط فکری نمایش تأثیرگذار باشد، استفاده از افکتهای صوتی مناسب است. به اعتقاد من رفتن به سوی ساخت افکتهای مخصوص برای اجرای صحنه‌ها و ایجاد فضاهای صوتی که بازیگران بتوانند حرکت خویش را در آن غوطه‌ور سازند، می‌تواند به هر چه بهتر شدن این نمایش کمک کند. از این نکته نیز نبایستی غافل شد که ریتم موسیقی در نمایشهای تصویری به ریتم صحنه و بازی می‌انجامد و در نتیجه این موسیقی و افکت هستند که ریتم کلی نمایش را می‌سازند و تماشاگر را از لحاظ ریتم و تمپو با خود همراه می‌سازند.

صحنه نمایش جوابگوی احتیاجات این نمایش هست و تا حدودی می‌تواند، آنچه را مد‌ّ نظر گروه اجرایی بوده است به ما نشان دهد. استفاده از کاغذ برای ساختن اکثر اشیاء مورد استفاده به اندیشه‌ مد‌ّ نظر کارگردان باز می‌گردد و حتی شاید بتوان آن را به نازک و فانی بودن روابط و مناسبات انسانی نیز تشبیه کرد.

نمایش «کاغذبازی» از ایده‌های اولیه مناسبی برای شروع استفاده کرده است، اما این ایده‌ها پختگی و رشد لازم برای ارائه به تماشاگر را در برخی لحظات نمایش ندارند. اما می‌توان امیدوار بود که این گروه جوان و باانرژی، حرکت خویش را با تجربه بیشتر و همچنین استفاده آگاهانه و دقیق از ابزار هنر نمایش در آینده نزدیک به ثمر برسانند.

مشهود محسنیان



همچنین مشاهده کنید