شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
مجله ویستا

نوروز و فراخوان طنز سیما


نوروز و فراخوان طنز سیما

و بالا خره بهار رسید و نرم نرمک پای برخانه های ما گذاشت, پای سفره هفت سین نشستیم, به رقص ماهی های تنگ نگریستیم با سنجد و سماق و سمنو و سیر و همراه شدیم,دعای مقلب القلوب را به آرامی نجوا کرده و با توپ شادی سال نو, نشاط را حس کردیم, آغاز سال ۱۳۸۹

و بالا خره بهار رسید و نرم نرمک پای برخانه های ما گذاشت، پای سفره هفت سین نشستیم، به رقص ماهی های تنگ نگریستیم با سنجد و سماق و سمنو و سیر و... همراه شدیم،دعای مقلب القلوب را به آرامی نجوا کرده و با توپ شادی سال نو، نشاط را حس کردیم، آغاز سال ۱۳۸۹. سال نو آغاز شد، شکل گرفت با رفت و آمدها و دید و بازدیدهای نوروزی جان گرفت، همچون طفلی نو از جای برخاست و با ما همراه شد و ما هستیم و دقایق و لحظات وآنات سال ۱۳۸۹ تا پایان آن، و بازطپش و غوغای اسفند ماه و سال دیگر همچون سال های پیشین بازهم سیمای جمهوری اسلا می مهمان خانه ها و سفره ها بود و مجموعه ای از سریا ل های طنز از دارا و ندار تا چاردیواری و زن بابا مجموعه ای از فیلم های فارسی و خارجی، مستندهای علمی و... که در ساعات مختلف ما را به تماشا فرا می خواندند، وسوسه سیما و سینما و فیلم که حتی علی رغم بی خاصیت بودن بعضی فیلم ها و تکراری بودن بیش از حد پاره ای از آنها بازهم وسوسه ای اجتناب ناپذیر است.

به همین جهت با سریال ها از پیش ازتحویل سال نو همراه شدم، عشق به تحویل سال وراز و رمزهای نهفته در آن به قدری قوی است که نگارنده از برنامه های سفر به خیر سیما به تماشا می نشینم تا سریال های ویژه با دقت در تمامی جوانب آنها تامل می کنم، چه به هر حال تاثیرگذاری رسانه ملی در فرهنگسازی بسیار قوی است. سریال دارا و ندار تحفه سیما از شبکه تهران با کارگردانی (مسعودده نمکی) با تبلیغات گسترده و واژه هایی دل انگیز و پرنشاط از پیش از حلول سال نو ما را به تماشا دعوت می کرد.

به همین جهت تصوراین بود که با سریالی قوی، خوش ساخت و در عین حال طنز مواجه می شویم اما آن چه دیدیم، قصه تکراری دارا و فقیر این شعار بومی کهن فیلم های فارسی بود با الفاظ و واژه های جدید. سریال داراو ندار از نقطه نظر سناریو بسیار رنجور بود. گپ و گفت ها گرچه به طنزو شوخی و حتی کلمات قصار موزیکال آراسته شده بود، اما بسیار سطحی و دم و دستی بود، و شاید حداکثر لبخند محوی را بر روی لبها می نشاند. تصور این بود با وجود خیل عظیم بازیگران تقریبا کار بلد چرا سریال جذابیت چندانی برای پیگیری نداشت (این نکته حتی در مصاحبه های تکراری و کلیشه ای سیما با مردم نیز مشهود بود) صرف نظر از پاره ای دیالوگها که به هر جهت در یک سریال ۱۳ قسمتی چندان هم وجود آن عجیب نیست، سریال چیزی برای گفتن نداشت. علی رغم آن که کارگردان قصد طرح مساله فقر و غنا و از رهگذر طنز داشت و از طریق بازی های نه چندان دلچسب معضلا ت برج سازی و رانت خواری و یارانه ها ونوکیسگان اقتصادی(ای وای به روزی که گدا معتبر شود چون معتبرشود و...) را به تصویر درآورده بود اما همچنان اخلا ق موعظه و اندرز اغنیا و تشویق آنها به کمک و فرهنگ کمیته امدادی را به ذهن تماشاگر تزریق می کرد. پرسش فقر، علل وجود آن، کم وکیف و بالا و پایین آن که اظهر من الشمس است و همگان آن را درک کرده و با گوشت و پوست آن را لمس می کنیم، طرح این سوال به دراز نای تاریخ زندگی ما ایرانیان است. پس بایستی منتظر می ماندیم تا این سوال را از رهگذر بازی ها و هنرنمایی های بازیگران کاربلد به نحو نوتر و دلچسب تری حس کنیم.

یعنی بروز خلاقیت هنری در بازگفت این سوال همیشگی انسانی، اما خیل بازیگران با بازی های نه چندان دلچسب و تقریبا تکراری تنها حوصله تماشاگر را سر می بردند. انتخاب پاره ای از بازیگران و گویش و واژه های طنز آنها در پاره ای موارد کاملا ناپخته و وصله ای ناجور بود، گویش رضا رویگری و تظاهر او به طنز و شوخی اصلا تلفیق و ترکیب جالبی با شخصیت این بازیگر نداشت و تقریبا ایشان در خنداندن کاملا رفوزه بود، رضا توکلی و شوخی های آبکی او، خواهران جناب تیمور و ژست های همیشگی اویسی هم همچون سریال های پیشین بود و بازی بکر و بدیعی از جناب آقای اویسی ارائه نشده بود.

بازی های اغراق آمیز زنان سریال در تظاهر به نوکیسگی اقتصادی و اخلاق بالاشهری نیز ناپخته بود و مهمان پر از لطف و صفای ناداران هم چندان با واقعیت زمانه جور نیست. در خانه فقرا نیز امروز سر و صدا و کشمکش و دعوا و نزاع و دختران فراری و اعتیاد و واقعیت های تلخ دیگری است و بالاخره دل نرم دارای سریال که به راحتی تغییر شخصیت داد و بکلی گرم و لحنی نرم پیدا کرده بود هم دور از واقع، گرچه سریال قالب طنز دارد و مجبور نیست منطبق کامل با واقعیت بیرونی باشد و جبر تصویر نیز تخیل و واقعیت گریزی را تا حدودی تحمیل می کند اما نه تا این حد، گرچه سینمای ده نمکی تحفه ای جز لودگی و خنده ندارد (البته به زعم ایشان طرح معضلات مهم زندگی اجتماعی از طریق طنز) اما طنز اخراجی های ۱ و ۲ نیز در سریال «دارا و ندار» به چشم نمی خورد. کارگردان گرچه بر این باور است که معضلات مهم را از رهگذر طنز بیان می کند، اما متاسفانه مسائل مهم و امهات زندگی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را بسیار سطحی و دم دستی می کند و با پرهیز از طرح پیچیدگی های جامعه انسانی با پاسخ های کلیشه ای و ایدئولوژیک به یک طنز سطحی و عوام زده سقوط می کند.

و اما بشنویم حکایت سریال های دیگر سیما را. چار دیواری از شبکه ۱ و «زن بابا» از شبکه ۳ سیما. در خصوص سریال چاردیواری نیز نمی توان سخن زیادی گفت. حوادث و رویدادهایی که به همت و قدرت یک لشکر بازیگر که از خانه ای به خانه دیگر می رفتند، داستان نه چندان جذاب یک ازدواج مصلحتی که مطابق رسم فیلم های هندی به ازدواجی واقعی منجر شد. در سریال چاردیواری نیز خبری از سناریوی قوی، گپ و گفت های جذاب و بازی های قدر نبود، عده ای بازیگر در پلاتوهای مختلف جمع شده و با گپ و گفت های بسیار عادی ۱۳ شب ما را پر کردند بدون یک هیجان حادثه ای، بدون یک کشش دراماتیک، بدون یک قصه جذاب که آدمی را به پیگیری علاقمند کند. گرچه وظیفه هنر بیان روزمرگی های انسانی نیز هست، اما البته بیان هنرمندان و خلاقانه والا جمع شدن مردم دور سفره هفت سین و گپ زدن و تخمه شکستن و آجیل خوردن و آش رشته بار کردن که در زندگی اکثر ایرانیان نیز صبح تا شام تکرار می شود و با یک عدد دوربین هندی هم می شود این لحظات را ثبت کرد و با ارائه به یک تدوینگر، سریال ساخت.

اما سریال طنز «زن بابا» که طوری متفاوت بود و بنا بر نظر تماشاگر این نیز تنها سریالی بود که افراد خانواده را گرد هم جمع می کرد. بازی روان سیروس گرجستانی و شوخ طبعی علی صادقی و مهران غفوریان، تا حدی لحظات را خنده دار می کرد و البته نقش موذیانه علی کاسبی. مجموعا سریال زن بابا از حیث بازی ها، دیالوگ ها و جذابیت سناریو قوی تر از دو سر یال دیگر بود به ویژه آنکه تیتراژ آن نیز بدیع و ابتکاری بود (بدیع و ابتکاری بود) و موسیقی تقریبا مرتبط با متن سریال.

به هر حال با تشکر از زحمات سیما در نوروز ۱۳۸۹ با این جعبه جادویی همراه می شویم تا پایان سال و با ورود به دهه ۹۰ امیدواریم صدا و سیما تدارک بهتری ببیند و ما را دریابند. به امید زندگی، سرسبزی و یکبار دگر گرد سفره هفت سین جمع شده و البته تلویزیون و برنامه های بهتری دیدن!

نویسنده : سهیلا صفایی