پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تجربه عرفانی چیست


تجربه عرفانی چیست

معمولا عرفان در ذهن بسیاری از افراد تصاویر راهبانی را تداعی می کند که در غارها مشغول مراقبه اند این پدیده عموما پدیده ای باطنی, آن جهانی, غیرعقلانی و در خوشبینانه ترین حالت بی ارتباط با زندگی روزمره آدمیان را تصویر می شود

معمولا عرفان در ذهن بسیاری از افراد تصاویر راهبانی را تداعی می‌کند که در غارها مشغول مراقبه‌اند؛ این پدیده عموما پدیده‌ای باطنی، آن جهانی، غیرعقلانی و در خوشبینانه‌ترین حالت بی‌ارتباط با زندگی روزمره آدمیان را تصویر می‌شود. ما در ادامه می‌خواهیم بگوییم که عرفان هیچ‌کدام از این موارد نیست، بلکه تجربه بشری فوق‌العاده‌ای است که بر شالوده‌های تمدن استوار است. عرفان در بدو امر نوعی شیوه نگریستن به عالم است. تصویر یا توصیفی که عرفا از جهان به دست می‌دهند عموما دربردارنده این ادعاهاست که زمان و شر اموری وهمی‌اند و واقعیت یکی است به این معنا که همه دوگانگی‌ها، تناقضات و تضادها توهمند. به نظر می‌رسد این ادعاها تناقض‌نما هستند؛ چرا که آنها با تجربه هر روزه ما از شرور موجود در عالم، گذر زمان و دوگانگی‌های بی‌شماری مانند زندگی، مرگ، روح و ماده که فراروی ماست در تعارضند.

ما قصد داریم نشان دهیم که ادعاهای مابعدالطبیعی عارف نه تنها تجربه بشری متناقضی نیستند، بلکه نتایج منطقی واضح‌ترین و ساده‌ترین حقایق به شمار می‌آیند. برای انجام چنین کاری باید بدانیم تجربه عرفانی چیست و متعلق آن کدام است. در این فرآیند توضیح و تبیین خواهیم دید که این توصیفات آشکارا متناقض از جهان چگونه به طور طبیعی و منطقی از این تجربه ناشی می‌شوند. پیش از اینکه بحث‌مان را درباره خود تجربه آغاز کنیم، لازم است اندکی در باب تلقی‌مان از تجربه عرفانی و ادعاهای مابعدالطبیعی مبتنی بر آن سخن بگوییم. مساله ادراک یک مساله عقلانی به مفهوم به‌کارگیری منطق یا قوای تعقل نیست؛ در واقع این مساله به معنای بررسی علمی نیست. از آنجا که عرفان یک نوع شیوه نگریستن است، ادراک به معنای دستیابی به یک شیوه جدید نگریستن است. چنین اموری مشروط به دلیل نیستند. هیچ‌کس نمی‌تواند با دلیل منطقی شیوه نگریستن یک فرد به عالم را تغییر دهد و نیز کسی قادر نیست با انجام برخی تشریفات چنین تغییری را پدید آورد، زیرا این امر کاملا ورای قوه آگاهی و ادراک آدمی است. این تغییر بینش مانند شکست خوردن در عشق است هنگامی که این امور برای انسان رخ می‌دهند، تابع اراده یا عقل او نیستند. حتی واضح‌تر اینکه این تجربه شبیه تغییر نگاهی است که هنگام فهمیدن ناگهانی مساله‌ای که پیشتر قادر نبودیم آن را حل کنیم، اتفاق می‌افتد، در این حالت فرد به صورت ناگهانی معمولا با تعجب و خوشحالی یا حتی بهت و حیرت به یک شیوه جدید به این مساله می‌نگرد. تفاوت میان شیوه نگریستن یک عارف و شیوه عادی نگریستن ما همانند تفاوت میان کسی است که در یک اثر هنری یک نوع وحدت، انسجام و هماهنگی می‌بیند و فرد دیگری که تنها مشتی خطوط و کلمات در آن مشاهده می‌کند. اما متعلق تجربه عرفانی یک شی نیست، بلکه این «جهان» است.

اما از آنجا که نمی‌توان صرفا با روش‌های مرسومی چون خواندن کتاب یا به حافظه سپردن یا استدلال و منطق این تجربه و تغییر در نگریستن را به دیگری منتقل کرد یا آموخت، لازم نیست مانند پیشینیان تصور کنیم که نمی‌توان چیزی درباره این تجربه دانست. همچنین لازم نیست این تجربه را صرفا به این خاطر که علمی، عینی و عقلانی نیست، تجربه‌ای من درآوردی، غیرعقلانی، ذهنی یا سری قلمداد کنیم. تجربه عرفانی تجربه‌ای فراتر از اینهاست. اگر این تجربه هیچ معنایی ندارد و اگر واژه «عرفان» فاقد معناست، باید معیارهایی همگانی و عینی برای کاربرد این واژه در نظر بگیریم. این نکته به این معناست که یک وجه شناختاری برای تجربه عرفانی و شیوه نگریستنی که از دل آن برمی‌آید وجود دارد. این وجه به معنای توصیف این تجربه و جهان بینی یا شیوه نگریستنی است که از آن ناشی می‌شود.

با وجود ادعاهای عرفا مبنی بر اینکه حقیقت را نمی‌توان بیان کرد، تمام کتاب‌ها پر است از سخنان و نوشته‌های آنهایی که این تجربه‌ها را از سر گذرانده‌اند. ما با مطالعه این سخنان به این مطلب پی می‌بریم که نمودها و تظاهرات این تجربه متغیر عبارت است از لذت و بهجت فوق‌العاده که با مفاهیمی چون شفقت، محبت به انسان‌ها، هیبت، حیرت و احساس صلح کل همراه است. عرفا این عالم را مکانی مقدس می‌دانند. جهان از دیدگاه ایشان جهان پاکی، انسجام و زیبایی است، البته نه زیبایی معمولی، بلکه زیبایی هیبت‌انگیز، حیرت‌انگیز و زمان وجود ندارد. این تجربه فی‌نفسه تغییری ناگهانی در طرز نگرش انسان به وجود می‌آورد که به او اجازه می‌دهد جهان را به این شیوه نظاره کند. این تغییر نگرش به اشکال مختلف و با عباراتی چون «تولد دوباره یا بیداری در بهشت»، «آگاهی انسان از خویشتن حقیقی‌اش» و «درست دیدن جهان» توصیف می‌شود. آنچه درباره این تجربه گفته شده بیشتر از اینهاست. اما عرفایی مانند هراکلیتوس، اسپینوزا و ویتگنشتاین که از گرایش مابعدالطبیعی سطح بالایی برخوردارند، فراوان درباره هدف این تغییر نگرش سخن گفته‌اند. می‌توان گفت کار فلسفه از این نقطه آغاز می‌شود.

چارلزکاکس

ترجمه:محمدحسین محمدپور