شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

کارنامه ۸ ساله رایس


کارنامه ۸ ساله رایس

خانم کاندولیزا رایس طی مقاله ای در شماره جولای و آگوست ۲۰۰۸ نشریه تخصصی «شورای روابط خارجی ایالات متحده foreign Affairs تجربه و یافته های خویش در حوزه سیاست خارجی آمریکا را طی دو دوره حضور در دولت جورج بوش یک دوره به عنوان مشاور امنیت ملی و دور دوم به عنوان وزیر امور خارجه بیان کرده است

خانم کاندولیزا رایس طی مقاله‌ای در شماره جولای و آگوست ۲۰۰۸ نشریه تخصصی «شورای روابط خارجی ایالات متحده (foreign Affairs) تجربه و یافته‌های خویش در حوزه سیاست خارجی آمریکا را طی دو دوره حضور در دولت جورج بوش (یک دوره به عنوان مشاور امنیت ملی و دور دوم به عنوان وزیر امور خارجه) بیان کرده است. فارغ از میزان صحت و سقم مطالب ذکر شده، با توجه به نکات مهم و قابل توجهی که در این مقاله به آنها اشاره شده است، تلاش شد تا بخش‌های مهم آن برای بهره‌برداری خوانندگان محترم و تجزیه و تحلیل آن توسط کارشناسان و تحلیلگران ارزشمند کشورمان، به فارسی برگردان شود. «منافع ملی» چیست؟ این سوالی است که من در سال ۲۰۰۰ به آن علاقه داشتم. آن زمانی بود که به عنوان یک ملت به صورت آشکارا آن را «دوره پساجنگ سرد» نام نهادیم. نیک می‌دانستیم که در کجا قرار داریم، تا اینکه قصد داشته باشیم چه کار کنیم. با این حال تغییرات بزرگی در حال وقوع بود؛ تغییراتی که بعدا به رسمیت شناخته شد؛ اما تاثیرات آن به صورت عمیقی مبهم ماند. پس از آن حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اتفاق افتاد. پس از حمله به «پرل‌ هاربر»، ایالات متحده در سال ۱۹۴۱ یک جهان متفاوت را کنار زد. ما فراخوانده شدیم تا با اضطرار و چشم‌اندازی نو، عوامل شکل‌دهنده تهدیدات و ایجاد‌کننده فرصت‌ها را رهبری کنیم. از زمان شوک‌های راهبردی گذشته، و از زمان حملات ۱۱ سپتامبر تاکنون، می‌توان «استمرار و تغییر» را در سیاست خارجی آمریکا مشاهده کرد. آنچه تغییر نکرده، روابط ایالات متحده با قدرت‌های بزرگ سنتی و در حال ظهور، برای هدایت و رهبری موفقیت‌آمیز سیاست است.

بنابراین، هشدار من در سال ۲۰۰۰ این بود که ما باید به دنبال تقویت و سرعت بخشیدن به «روابط خود با قدرت‌های بزرگ»، شامل روسیه و چین و قدرت‌های در حال ظهور همچون هند و برزیل باشیم. همانند گذشته، اتحادها در قاره آمریکا، اروپا و آسیا، ستون‌های نظام بین‌المللی باقی می‌مانند و ما هم‌اکنون در حال تغییر و تحول آنها به منظور مواجه شدن با چالش‌های دوران جدید هستیم. آنچه به شکل گسترده تغییر کرده اینکه ما چگونه به رابطه بین پویش‌ها در درون دولت‌ها و توزیع قدرت در میان آنها نگاه می‌کنیم؟ همان‌طور که «جهانی شدن» برخی کشورها را تقویت می‌کند، کمبودها و نقاط ضعف بسیاری از دولت‌ها را نیز نشان داده و تشدید خواهد کرد. در این محیط راهبردی برای امنیت ملی ایالات متحده بسیار مهم و حیاتی است که دولت‌ها بخواهند و قادر باشند که با طیف وسیعی از مسوولیت‌ها در درون مرزهای خود مواجه شوند. اذعان می‌کنیم که «ساختار دولت دموکراتیک» هم اینک جزء بخش حیاتی منافع ملی ایالات متحده است. در خاورمیانه بزرگ‌تر، اذعان می‌کنیم که «آزادی و دموکراسی» تنها عقایدی هستند که می‌توانند در طول زمان منجر به عدالت و ثبات پایدار، به‌ویژه در افغانستان و عراق شوند. چون گذشته، سیاست ما نه فقط با «قدرت» بلکه به وسیله «ارزش‌های» آمریکایی حفظ و پیگیری شده است. ایالات متحده در مورد اهمیت حقوق بشر با برتری دموکراسی به عنوان شکلی از حکومت، هم در اصل و هم در عمل بی‌طرف نبوده است. این واقع‌گرایی منحصر به فرد آمریکایی، طی هشت سال گذشته ما را راهنمایی کرده و باید در سال‌های آتی نیز راهنمای عمل ما باشند.

● قدرت بزرگ، قدیمی و جدید

بنا بر ضرورت؛ روابط ما با روسیه و چین بیشتر ریشه در منافع مشترک دارد، تا در ارزش‌های مشترک، با روسیه، زمینه مشترکی یافته‌ایم و نشانه آن موافقتنامه «چارچوب استراتژیکی» است که رئیس‌جمهور جورج دبلیو بوش و رئیس‌جمهور سابق روسیه ولادیمیر پوتین در سوشی در مارس ۲۰۰۸ امضا کردند. رابطه ما با روسیه به شدت به وسیله لحن مسکو مورد آزمایش قرار گرفت: به واسطه تمایل آن به رفتار با همسایگانش همچون «حوزه‌های نفوذ» از دست داده و به واسطه سیاست‌های انرژی‌اش که یک اثر ضعیف سیاسی مشخصی دارد. با این وجود، لازم است یادآوری کنم که روسیه، اتحاد شوروی نیست. آنها دیگر نه یک «دشمن همیشگی» هستند و نه یک «تهدید راهبردی». روس‌ها هم اینک از فرصت بیشتری برخوردارند؛ و آزادی فردی بیشتر از هر زمان دیگری در تاریخ کشورشان وجود دارد، اما این موضوع به تنهایی معیاری نیست که روس‌ها خودشان بخواهند با آن، مورد داوری قرار بگیرند. هشت‌ سال گذشته ما را در برخورد با نفوذ در حال ظهور چین با چالش مواجه کرد. ما به پکن تاکید کرده‌ایم که عضویت کامل چین در جامعه بین‌المللی مسوولیت‌هایی را نیز با خود به همراه دارد و فرقی نمی‌کند که در هدایت و اداره سیاست اقتصادی و تجاری آن، رویکردش در قبال انرژی و محیط زیست باشد، یا سیاست‌هایش در قبال جهان در حال توسعه.

چین برای ایفای نقش بیشتر باید به مسائلی همچون دارفور، برمه و تبت توجه کند. سیاست ایالات‌متحده،‌ گفت‌وگوی فعال و صریح با رهبران چین در این چالش‌ها خواهد بود. ایالات متحده به همراه بسیاری از کشورهای دیگر، در مورد توسعه سریع سیستم‌های تسلیحاتی با فناوری بالای چین نگران است. درک می‌کنیم که از زمانی که کشورها توسعه پیدا می‌کنند، آنها نیروهای مسلح خود را نوسازی می‌کنند. اما عدم شفافیت چین در مورد هزینه‌ها و دکترین نظامی و اهداف راهبردی‌اش، عدم اعتماد را افزایش می‌دهد. ایالات متحده بایستی حوزه‌های همکاری و موافقت راهبردی با روسیه و چین را حتی در شرایطی که اختلافات مهم و عمده‌ای وجود دارد، بیابد. بدیهی است که روسیه و چین وظایف ویژه‌ای انجام می‌دهند و اعضای دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد هستند، اما آن تنها مرجعی نیست که ما در آنجا با یکدیگر کار می‌کنیم. مسئله هسته‌ای کره شمالی می‌توانست به جنگ و منازعه بین‌ کشورهای شمال شرقی آسیا یا انزوای ایالات‌متحده آن هم با توجه به منافع گوناگون و حیاتی چین، ژاپن، روسیه، کره‌جنوبی و ایالات متحده در این منطقه، منتهی شود. در حالی که آن موضوع به شکل فرصتی برای همکاری درآمد. اهمیت روابط قوی با بازیگران جهانی به آن دسته از بازیگرانی که در حال ظهور هستند، نیز گسترش می‌یابد. ایالات متحده با این کشورها به‌ویژه هند و برزیل، مناسبات عمیق و گسترده‌تری ایجاد کرده است.

هند در خط مقدم جهانی شدن قرار می‌گیرد. این کشور دموکراتیک تبدیل به یک قدرت جهانی و یک متحد در شکل‌گیری یک نظام بین‌المللی می‌شود که ریشه در آزادی و حاکمیت قانون دارد. موفقیت برزیل در به کار‌گیری دموکراسی و بازار، قرن‌ها نابرابری ویرانگری که طنین جهانی دارد، را نشان می‌دهد. امروزه هند و برزیل به جهان خارج می‌نگرنند، اقدامی که در گذشته هرگز چنین کاری نکرده بودند و توانایی‌شان برای رقابت و موفقیت در اقتصاد جهانی را تامین و حفظ می‌کنند. در هر دو کشور، منافع ملی در حال بازتعریف است؛ به‌گونه‌ای که هند و برزیل مسیر مستقیم خویش را در یک نظام بین‌المللی دموکراتیک، ایمن و باز، به همراه مسوولیت‌هایشان، تشخیص می‌دهند. ما منافع حیاتی در موفقیت و شکوفایی این کشورها و دیگر دموکراسی‌های چند قومی بزرگ با برد و دامنه جهانی، همچون اندونزی و آفریقای جنوبی داریم. از آنجا که این قدرت‌های در حال ظهور چشم‌انداز ژئوپلیتیکی را تغییر می‌دهند، مهم خواهد بود که نهادهای بین‌المللی برای انعکاس این واقعیت تغییر کنند. این به آن دلیل است که چرا رئیس‌جمهور بوش حمایت خود از گسترش معقول شورای امنیت سازمان ملل متحد را آشکار کرده است.

● ارزش‌ها و مسوولیت مشترک

همکاری با متحدان دموکراتیک، نباید به آسانی به واسطه اینکه چگونه ما با یکدیگر ارتباط داریم، مورد قضاوت قرار گیرد. این همکاری باید به واسطه اقدامات مشترک که برای شکست تروریسم و افراط‌گرایی انجام می‌دهیم، مورد قضاوت قرار گیرد. متحدان ما باید براساس مسوولیت مشترک‌شان با چالش‌های جهانی مقابله و از حقوق بشر و دموکراسی‌های نوپا حمایت کنند. در قاره آمریکا، این به معنای تقویت مناسبات ما با دموکراسی‌های راهبردی همچون کانادا، مکزیک، کلمبیا، برزیل و شیلی، به منظور کمک به توسعه دموکراتیک نیم کره غربی است. در حال دفاع از خودمان در برابر قاچاقچیان مواد مخدر، باندها و تبهکاران جنایتکار و تعداد کمی حکومت‌های منزوی و خودکامه در نیم‌کره دموکراتیک خویش هستیم. این منطقه هنوز با چالش‌هایی از جمله گذار آتی کوبا و نیاز به پشتیبانی آن و حق مردم کوبا برای یک آینده دموکراتیک مواجه است. شکی وجود ندارد که قرن‌ها بدگمانی نسبت به ایالات متحده در این منطقه وجود دارد و باقیمانده است. اما ما نگارش داستان جدیدی را آغاز کرده‌ایم که نه تنها از توسعه اقتصاد کلان و تجارت صحبت نمی‌کند، بلکه از نیاز به رهبران دموکراتیک برای مورد توجه و ملاحظه قرار دادن مسائل عدالت اجتماعی و نابرابری، سخن می‌گوید. معتقدم یکی از الزام‌آورترین داستان‌های زمان ما، رابطه با متحدان قدیمی است.

هدف یک اروپایی واحد، آزاد و صلح، خیلی ضروری است که اجرا شود. ایالات متحده از یک اروپای قوی، متحد و منسجم استقبال می‌کند. شکی وجود ندارد که اتحادیه اروپایی، وسیله ثبات بسیار عالی برای سیر تکاملی دموکراتیک اروپایی شرقی پس از جنگ سرد بوده است، با امید به اینکه روزی بیاید که ترکیه جایگاهش را در اتحادیه اروپایی به دست آورد. عضویت در اتحادیه اروپایی و ناتو به اندازه کافی برای رهبری کشورهایی که اصلاحات مورد نیاز را انجام می‌دهند و به دنبال حل و فصل مسالمت‌آمیز منازعات دیرین با همسایگان می‌باشند، به اندازه کافی جذاب است. طی سال‌های اخیر، ماموریت و هدف اتحاد دچار تغییر و تحول شده است. در واقع بسیاری می‌توانند عضو شوند.

اگر کسی در سال ۲۰۰۰ می‌گفت ناتو امروز در حال ریشه‌کن کردن تروریست‌ها در قندهار، آموزش نیروهای امنیتی عراق آزاد، تدارک پشتیبانی خیلی مهم از صلح‌بانان در دارفور و حرکت به سوی دفاع موشکی، و امیدوار به مشارکت با روسیه است، چه کسی او را باور می‌کرد؟‌پایداری و برگشت‌پذیری اتحاد فراآتلانتیک یک دلیلی است که عقیده دارم «لرد پالمرستون» اشتباه کرد، زمانی که گفت «کشورها، متحدان دائمی و پایدار ندارند.» ایالات متحده، متحدان دائمی دارد و آن کشورهایی هستند که با آنها ارزش‌های مشترک داریم. فرآیند دموکراتیزه کردن در سرتاسر منطقه آسیا- پاسیفیک (منطقه اقیانوس آرام) در حال تعمیق و گسترش است. این روند، حلقه و دایره متحدان ما را گسترش داده و اهداف مشترک‌مان را نیز به پیش می‌برد. در واقع، اگرچه بسیاری فرض می‌کنند که ظهور چین، آینده آسیا را تعیین خواهد کرد، و شاید حتی تا درجه بیشتری ظهور گسترده‌تر یک جامعه دموکراتیک فزاینده از دولت‌های آسیایی خواهد بود. این رویداد ژئوپلیتیکی، مشخص‌کننده قرن بیست و یکم است و ایالات متحده در مرکز آن قرار گرفته است.

ما از یک اتحاد قوی دموکراتیک با استرالیا، کشورهای کلیدی در آسیای جنوب شرقی و ژاپن- یک غول اقتصادی که در حال ظهور به عنوان دولت بهنجار که قادر به تامین و گسترش ارزش‌هایمان در آسیا و فراتر از آن است- برخوردار هستیم. کره جنوبی، به صورت یک شریک جهانی درآمده است؛ تاریخ می‌تواند به یک سفر الهام‌بخش از فقر و دیکتاتوری به دموکراسی و شکوفایی به خود ببالد. در نهایت اینکه ایالات متحده یک سرمایه حیاتی در ظهور هند به سوی قدرت و رونق جهانی دارد؛ و روابط بین این دو کشور هیچ وقت تا این اندازه قوی و گسترده نبوده است. این موضوع مستلزم کار پیوسته است، اما این یک پیشرفت شگرف هم برای منافع راهبردی و ارزش‌های‌مان است. هم اینک می‌توانیم از متحدان دموکراتیک در حال ظهور خویش در آفریقا صحبت کنیم. اغلب اوقات به آفریقا تنها به‌عنوان یک نگرانی بشردوستانه یا منطقه منازعه نگریسته و فکر می‌شد. اما این قاره‌ گذارهای موفقیت‌آمیزی به سمت دموکراسی در چندین کشور را شاهد بوده است؛ که از بین آنها، غنا، لیبریا، مالی و موزامبیک قابل ذکر است.

● الگوی دموکراتیک توسعه

اگرچه توانایی ایالات متحده برای تحت نفوذ قرار دادن دولت‌های قوی محدود است، اما توانایی ما برای افزایش توسعه سیاسی و اقتصادی مسالمت‌آمیز دولت‌های ضعیف و فقیر می‌تواند قابل توجه باشد. می‌باید برای استفاده از قدرت‌مان به‌ این منظور مشتاق باشیم، نه تنها به خاطر اینکه ضروری است، بلکه به خاطر اینکه درست است. خیلی وقت‌ها، گسترس دموکراسی و ترویج توسعه به عنوان اهداف جداگانه‌ای تصور می‌شدند. در واقع، به‌صورت زیادی روشن است که شیوه‌ها و نهادهای دموکراسی برای ایجاد توسعه اقتصادی پایدار و گسترده، ضروری هستند؛ و توسعه مبتنی بر بازار آزاد برای تحکیم دموکراسی ضروری و اساسی است. توسعه دموکراتیک، الگوی سیاسی- اقتصادی یک‌پارچه است؛ که ترکیبی از انعطاف‌پذیری و ثبات را که به بهترین نحو دولت‌ها را برای به‌دست آوردن فرصت‌های جهانی شدن و مدیریت چالش‌های آن یاری می‌کند، ارائه می‌دهد. برای آنهایی که به گونه‌ای دیگر فکر می‌کنند؛ چه راهکار واقعی که شایسته آمریکا باشد، وجود دارد؟ توسعه دموکراتیک نه‌تنها یک راه موثر برای کسب ثروت و قدرت است، بلکه به بهترین نحو، منافع و مزایا را در همه جوامع بدون محروم‌سازی، سرکوب یا خشونت، تضمین می‌کند. برای ایالات متحده، ترویج توسعه دموکراتیک می‌بایست یک اولویت مهم، باقی بماند. در واقع، هیچ راهکار واقع‌گرایانه‌ای وجود ندارد که بتوانیم برای نفوذ بر تحول و تکامل مسالمت‌آمیز دولت‌های با حکومت ضعیف و فقیر، پیشنهاد کنیم.

سوال واقعی این نیست که آیا این مسیر و روش را پیگیری کنیم، بلکه سوال این است که چگونه؟ اول نیاز داریم که توسعه دموکراتیک را مورد شناسایی قرار دهیم، که همیشه ممکن است؛ اما هرگز سریع و آسان نیست. این مهم به این خاطر است که دموکراسی در واقع تاثیر متقابل و پیچیده‌ای از شیوه‌ها و فرهنگ دموکراتیک است. در تجربه ملت‌های زیادی، به ویژه تجربه خودمان، می‌بینیم که فرهنگ، سرنوشت نیست.

ملت‌ها با هر فرهنگ، نژاد و سطح، توسعه دموکراسی را پذیرفته‌اند و آن را با شرایط و سنت‌های خودشان سازگار کرده‌اند. هیچ عامل فرهنگی تاکنون مانعی بر سر راه نبوده است؛ نه نظامی‌گری آلمانی یا ژاپنی، نه ارزش‌های آسیایی، نه قبیله‌گرایی آفریقایی، نه علاقه و شیفتگی به اصطلاح آمریکای لاتینی برای رهبران خودکامه، نه اولویت ادعا شده سابق کشورهای اروپای شرقی برای حکومت استبدادی، هیچ‌کدام مانعی بر سر راه توسعه دموکراسی نبوده‌اند. واقعیت این است که ملت‌های کمتری، حرکت دموکراتیک با فرهنگ دموکراتیک را آغاز کرده‌اند. اکثریت گسترده‌ای این حرکت را در طول زمان از طریق تلاش و منازعه سخت و روزانه برای وضع قوانین خوب، ساختن نهادهای دموکراتیک، تحمل مخالفت‌ها، حل و فصل مسالمت‌آمیز و مشارکت و سهیم شدن در قدرت به صورت منصفانه و عادلانه، ایجاد می‌کنند. دموکراسی نمی‌تواند تحمیل شود، آن هم به ویژه توسط یک قدرت خارجی. موضوع امروز این است که به ندرت یک فرد مخالف اصول دموکراسی یافت می شود. هم‌اکنون باید مشارکت بلندمدتی با دیگر دموکراسی‌های جدید و شکننده، به‌ویژه در افغانستان ایجاد کنیم. اصول و پایه‌های دموکراسی در این کشور پس از نزدیک به سه دهه استبداد، خشونت و جنگ، در حال استقرار است. برای اولین بار در تاریخ این کشور، افغان‌ها یک حکومت مردمی دارند که در انتخاب ریاست‌جمهوری و پارلمانی انتخاب شده و به واسطه یک قانون اساسی که حقوق همه شهروندان را تدوین می‌کند، انتخاب شده است. چالش‌ها در افغانستان از یک دشمن قوی نشأت می‌گیرد. طالبان یک دیدگاه سیاسی مطرح می‌کند که افغان‌های خیلی کمی آن را پذیرفته‌اند‌. در جایی که حکومت افغانستان با حمایت جامعه بین‌المللی، قادر به فراهم ساختن حکومت خوب و فرصت اقتصادی است، طالبان در حال عقب‌نشینی و انزواست.

ایالات متحده و ناتو یک منافع حیاتی در پشتیبانی از پیدایش یک دولت دموکراتیک کارآمد افغانی دارند که بتواند طالبان را شکست دهد و امنیت مردم را تامین کند؛ به گونه‌ای که نیازهای اساسی امنیت، خدمات، حاکمیت قانون و فرصت اقتصادی متنوع را مورد توجه قرار دهد. می‌توانیم در افغانستان موفق باشیم، اما می‌بایست برای حفظ یک مشارکت با آن دموکراسی جدید برای سالیان آتی آماده باشیم. یکی از بهترین ابزارهای ما برای حمایت از دولت‌ها در ایجاد و ساختن نهادهای دموکراتیک و تقویت جامعه مدنی کمک خارجی ماست؛ اما می‌بایست از آن به درستی استفاده کنیم. ما شروع به تغییر و تحول کمک‌های خود به صورت مشوق برای کشورهای در حال توسعه به منظور حکومت عادلانه، پیشرفت آزادی اقتصادی و سرمایه‌گذاری برای مردم‌شان کرده‌ایم. این نو آوری عمده، ابتکار حساب چالش هزاره (برنامه کمک وزارت خارجه آمریکا به کشورهایی که به استانداردهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مد نظر آمریکا برسند) است.

به صورت گسترده‌تری هم‌اکنون کمک‌های خارجی خود را با اهداف سیاست خارجی آمریکا، همسو می‌کنیم؛ برای اینکه به کشورهای در حال توسعه کمک کنیم تا از جنگ به سوی صلح از فقر به شکوفایی، از حکومت ضعیف به سوی دموکراسی و حکومت قانون حرکت کنند. در نهایت یکی از بهترین روش‌ها برای حمایت از رشد نهادهای دموکراتیک و جامعه مدنی این است که از تجارت آزاد و عادلانه و سرمایه‌گذاری پشتیبانی کنیم. فرآیند تکمیل یک موافقت‌نامه تجاری یا یک معاهده سرمایه‌گذاری دو جانبه توسعه دموکراتیک را تسریع و تحکیم می‌کند. نهادهای حقوقی و سیاسی که می‌توانند حقوق مالکیت را الزامی کنند، بهتر قادر به محافظت از حقوق بشر و حاکمیت قانون هستند. دادگاه‌های مستقل که می‌توانند اختلافات تجاری را حل و فصل کنند، می‌توانند به صورت بهتری اختلافات مدنی و سیاسی را رسیدگی کنند. تجارت در حال حاضر یک موضوع اختلاف‌ برانگیز در کشورمان است، اما ما نباید فراموش کنیم که نه تنها برای سلامت اقتصاد داخلی‌مان ضروری است، بلکه برای موفقیت سیاست خارجی نیز ضروری است.

هنگامه شهیدی

منبع: نشریه «امور خارجی» شماره جولای – آگوست ۲۰۰۸


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.