جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
هماهنگی
جون وقتی كه به دیدار مادرش می رفت كه درحال مرگ بود، دوستی را هم آورد. دوستش هیچ وقت مادر او را ندیده بود. همین طور اتفاقی توی شهر بود. جون حال خیلی بدی داشت، اما حسابی ترسیده بود. با دوستش آرام كنار تخت مادرش نشسته بودند. جون كتاب را برداشت كه مادرش با جوهر قرمز نوشته بود، نادرست. جون فكر می كرد كتاب عزیزی باشد یا حتی فاجعه آمیز. زیرا فقط كتاب شعر بود. سرانجام دوست او رفت. جون با بی خیالی فكر می كرد و با خود می گفت: برو، برو. روز طبق معمول تسلیم شب شد و جون فكر غریبی داشت، می گفت كاش به دنیا نیامده بود. این فكر جالب به نظر می آمد و به هیچ وجه ناخوشایند نمی نمود. بعد از مدتی متوجه مگسی شد كه توی اتاق می گشت و دم لولای پنجره بالا و پایین می رفت. یادش افتاد كه یك بار مادرش سر میز شام ظرف سوپ را نمی آورد، درست مثل همیشه و جون دختربچه ای بیش نبود. پرسید: این مگس از كجا آمده؟ بی تردید آن مگس یكی دیگر بود.
جوی ویلیامز/ اسدالله امرایی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست