دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

یک تئاتر خوب از ده منبر بهتر است


یک تئاتر خوب از ده منبر بهتر است

هوشنگ هی هاوند متولد ۱۳۳۸ مسجد سلیمان و فوق لیسانس بازیگری و كارگردانی از دانشگاه تربیت مدرس است هیهاوند در نمایشهای «گالیله»,«مكتب», «دیو راهبان», «سرودی كنار گودال», «خشم شدید فیلیپ هوتس», «داوری ایندرا», «غزل در حریر», «زیباترین گلهای قالی», «مرگ وودی آلن» و «خانم سرگرد باربارا» بازی داشته است

هوشنگ هی‌هاوند متولد ۱۳۳۸ مسجد سلیمان و فوق لیسانس بازیگری و كارگردانی از دانشگاه تربیت مدرس است. هیهاوند در نمایشهای «گالیله»،«مكتب»، «دیو راهبان»، «سرودی كنار گودال»، «خشم شدید فیلیپ هوتس»، «داوری ایندرا»، «غزل در حریر»، «زیباترین گلهای قالی»، «مرگ وودی آلن» و «خانم سرگرد باربارا» بازی داشته است. «خواجگان شیراژدها»، «مات»، «بامها و زیربامها» «آن كه گفت آری، آن كه گفت نه»، «ماه و مهر» و »دختر بهار» نیز از جمله نمایشنامه‌هایی است كه توسط هیهاوند كارگردانی شده است.

امام از دیدگاه هوشنگ هیهاوند كه خودش هنرمند تئاتر است چه تعریفی دارد.

دورهٔ ما دورهٔ عجیب و غریبی بود. به‌خصوص در بعضی شهرها این عجایب در مورد آدمها شدت و ضعف بیشتری داشت. برای ما در محیطی كه سالها انگلیسیها در آنجا حاكم بودند ـ در شهر مسجدسلیمان ـ و بعد از رفتن تقریبی انگلیسها و آمدن آمریكاییها و فرانسویها در آن شهر و ورود ادبیات غربی از طریق حضور این سه دسته‌ای كه گفتم، و نیز وجود نفت و به وجود آمدن مكاتب یا دسته‌جات مختلف سیاسی و ایدئولوژیك، و همچنین فسادی كه دامن‌گیر جامعهٔ ایرانی بود، (نه اینكه ایرانیها فاسد بودند فسادی كه می‌خواست به جامعهٔ ما غلبه كند)، برای مثل منی كه تمام این نكات را در بافت و ساخت جامعه‌اش این‌طوری دیده بود یك آدمی پیدا شد كه ما به‌راستی ایشان را نمی‌شناختیم یعنی من تا سال ۵۶ اسم ایشان را نشنیده بودم اسم آقایان دیگر را شنیده بودم مثل آیت‌الله منتظری كه در مسجد سلیمان تبعید بود.(در سالهای ۴۲ به بعد كه من آن موقع سه ـ چهار سالم بود). و یا مثلاً دكتر شریعتی اما بعدها می‌شنیدم كه آقایی با این ویژگیها مبارز تمام عیاری بوده است ـ امام ما را از بلاتكلیفی ایدئولوژیك و اندیشه رهاند.برای هیهاوندی كه آن‌موقع هفده ـ هجده سالش بود خمینی همه‌چیز بود. چون به چیزهایی كه می‌گفت عمل می‌كرد. حتی اگر نمی‌توانست عملیاتی‌اش كند با مردم در میان می‌گذاشت. یكی از چیزهایی كه تحمل شرایط و وضعیت سخت آن زمان را برای ما ساده می‌كرد شخص خمینی بود. امام ما در آن سالها بود.از زندگی هنری امام در چه حیطهٔ ادبیات ـ كه بیشتر در زمینهٔ ادبیات و شعر كار كردند ـ و چه در دیگر زمینه‌های هنری چه می‌دانید؟

البته من و شاید خیلی از دوستان هم‌ردهٔ من از زندگی هنری حضرت امام خیلی مطلع نباشیم اما به چند نكته احاطه داریم. اجازه بدهید من دو مبنا را در بینش حضرت امام طرح كنم امیدوارم در طرح این دو نكته اشتباه نكرده باشم. یك اینكه حضرت امام در صحبتهای مختلفشان و در تفاسیری كه از بعضی سوره‌ها داشتند در یك جمله معنایی را معتقدند كه حالا در دیدگاه ایشان بسط و گسترش پیدا كرده و آن جمله این است «عالم محضر خداست» یعنی این یك نوع پایه برای بحث ماست كه باید نسبت به آن شناخت داشته باشیم؛ و مبنای فكری دیگر امام كه تأثیر در آثار هنری امام یا در دیدگاهشان نسبت به هنر دارد، اعتقاد عمیق ایشان به عدالت و مبارزه برای حق بود یا مبارزه بر علیه ظلم و تعدی و استكبار؛ و البته نكات دیگری در جهان‌بینی و نگرش امام وجود دارد اما من این دو را به این دلیل می‌گویم: برای اینكه روی دیدگاههایشان نسبت به هنر تأثیر می‌گذارد. با خودم فكر می‌كنم وقتی كه یك انسان معتقد است كه عالم محضر خداست و خدا مظهر زیبایی مطلق است آن انسان اگر به این نكته به‌طور واقعی ایمان داشته باشد نمی‌تواند در حرفهایش، اعمال، رفتار و حتی زندگی روزمره‌اش هنر را به شكلهای مختلف دخالت ندهد، وقتی ما می‌گوییم در محضر خدا هستیم و این عالم هم به اصطلاح یكی از مظاهر خداست پس قطعاً در مورد امام هم این‌گونه بوده است. نكته‌ای را اشاره می‌كنم، می‌خواندم كه روزی، امام عادت داشتند مدت زمانی را ـ مثلاً یك‌ساعت یا كمتر یا بیشتر ـ در حیاط خانه یا روی ایوان یا روی پشت بام قدم می‌زدند. در یكی از این روزها عروس حضرت امام كه خیلی هم به ایشان علاقه داشتند و دائم مراقب ایشان بودند. مثلاً عكس از ایشان زیاد می‌گرفتند، فیلم زیاد می‌گرفتند، نكاتشان را می‌نوشتند، می‌گوید روزی بالای سر یك گل محمدی كه غنچه داشت ـ ایستاده بود و به آن نگاه می‌كرد ـ بعد عروس ایشان همسر مرحوم حاج احمد خمینی می‌آید و امام به ایشان می‌گوید كه نظرت را راجع به این گل بگو ایشان هم می‌گوید من گفتم گل قشنگی است و توضیحات این‌گونه دادم و امام نگذاشت جملهٔ من تمام شود، گفت: «نه همین‌جوری نگو». این عین همان واژه‌ای است كه من در آن خاطره خواندم «همین‌جوری نگو، خوب نگاه كن و بگو». یك غنچه نشكفته‌ای هم در كنار آن گل بود، بعد امام می‌گوید: «این منم، این گلی كه باز شده و الان پرهایش می‌ریزد و آن غنچه باز نشده علی است» نوه خودشان را می‌گفت، می‌خواهم بگویم ببینید امام، هم زیباشناسانه و هم معناپردازانه راجع به همین مطلب ساده سخن می‌گفت . به این مفهوم كه وقتی می‌گوید «این منم» به این معنا كه دارم تمام می‌شوم و زندگی آدم مثل این گل است كه علی‌رغم تمام طراوت و زیبایی‌اش پژمرده می‌شود و ویژگیهای جسمی خودش را از دست می‌دهد و آن غنچه كه یك‌روزی گل بسیار زیبایی خواهد شد، آن نوزادی است كه تازه به دنیا آمده. این ظاهر معناپردازانه‌اش است. باز معانی دیگری هم هست. اینكه امام در این جمله معتقد است آدمی مانند گل زیباست. می‌خواهم بگویم وقتی انسان را در محضر خداوند می‌داند یا عالم را محضر خدا، نمی‌تواند زیباشناسانه به جهان نگاه نكند و البته در ظاهر امر هم استعاره‌هایی كه در این فضای ساده و فضای روزمره امام پیدا می‌كند و بدین‌سان نگرهٔ هنری خود را به ما گوشزد می‌كنند. اما نكتهٔ دوم كه گفتم امام در آنجاهایی كه بنیانهای فكری ایشان است یكی عدالت، ایمان به عدالت، ایمان به مبارزه برای عدالت و ایمان به مبارزه با ظلم و تعدی و استكبار است. چنین آدمی كه از بنیانهای فكری‌اش این است، نمی‌تواند هنر را ابزاری بپندارد كه به این امر نپردازد، برای همین امام در سخنانش هنر برای هنر را به شدت نفی می‌كند، هنری را می‌پسندد و هنر سالم می‌خواند ـ بعضی جاها ایشان می‌گویند هنر دینی، بعضی جاها می‌گویند هنر اسلامی و بعضی جاها می‌گویند هنر خوب مثلاً تئاتر خوب را به كار می‌برند، یعنی حتی ضمیمهٔ اسلامی هم برایش نمی‌آورد، خوب بودن را می‌فرمایند ـ می‌گویند آن خوب است كه بیانگر مظلومیتهای آدمی باشد و نابودگر استكبار و ظلم و تعدی، خب علی‌الظاهر اگر اشتباه نكنم در مورد تئاتر یا سینما این صحبت را داشتند. باز امام یك‌مقدار هنر را از آن چیزی كه ما به آن هنرهای چندگانه معتقدیم، یك‌مقدار فراتر هم می‌دیدند، می‌دانید كجا؟ آنجایی كه پیام راجع به شهدا می‌دهد «خون صدها یا دهها هزار شهید» و آنها را هنرمند می‌داند یعنی معتقد است كه نه‌تنها این هنرها مظهر زیبایی‌شناسی انسان هستند و باید مظهر ظلم‌ستیزی انسان باشند بلكه انسان در انسان بودنش هم باید هنرمند باشد یعنی آن چیزی كه در هنرهای كهن بوده، فكر كنید در دنیای كهن ما وقتی می‌خواستند خیش درست كنند كه ببندند به پشت یك چهارپا برای اینكه زمین را شخم بزند، این فقط باید یك تعداد چوب و فلز باشد كه زمین شخم بخورد ولی قدیمیها برایش شیار می‌تراشیدند و روی آن شكل می‌كشیدند. یعنی هنر را در زندگی‌شان هم می‌آوردند. باز من شنیدم كه ایشان به زیبایی غذایی كه برای ایشان و یا مهمان می‌آوردند خیلی توجه می‌كردند، زیبا بودن آن از نظر چیدمان برایش از اینكه خود غذا چه هست مهم‌تر بوده. منظورم این است كه با زندگی و روزمرگیهای خودشان این ایمان به زیبایی‌شناسی و ایمان به كاربرد سیاسی هنر را هم دخیل كرده بودند. البته فراموش نكنیم من وقتی راجع به هنر امام صحبت می‌كنم به هیچ وجه نمی‌خواهم بگویم امام متخصص امور هنرهای هفت‌گانه بوده است.اما ایشان مثل یك رهبر، مثل یك پیامبر راجع به هنر صحبت می‌كرده‌اند، نه اینكه كسی نباید این‌گونه باشد، نه اینكه یك رهبر نمی‌تواند این‌گونه باشد، نه، ضرورتی احساس نمی‌شود. یعنی در جهان‌بینی‌اش كافی است روح هنر وجود داشته باشد. پس در مجموع می‌توانم این را عرض كنم كه امام هنر را بخشی از زندگی روزمره، بخشی از افكار آدمی می‌داند، امام به زیبایی‌شناسی ایمان مطلق داشتند چون جهان‌بینی ایشان این‌گونه بود، جهان‌بینی‌اش، جهان‌بینی است كه همهٔ عالم را مقابل خدا می‌بینند و در چنین عالمی، عناصر و پدیده‌ها و مخلوقات مختلف آن نمی‌توانند خود را زشت عرضه كنند و نیز امام به تكلیف هنر هم بسیار اعتقاد داشت كه چه تكالیفی بر عهده‌اش است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.