پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

یک نوآر به تمام معنا


یک نوآر به تمام معنا

نگاهی به فیلم کیفر

گونه فیلم نوآر حدودا از سال ۱۹۴۰شروع و تا اوایل قرن ۲۰ ادامه داشتند (البته با وقفه چند ساله). نوآر در فرانسه به معنای سیاه است. در این میان رمان های ریموند چندلر و داشیل همت تاثیر فراوانی بر این جریان گذاشت.

و به طور کلی میتوان دنیای فیلم های ژانر نوآر را دنیایی سراسر از پلشتی و سیاهی که در آن شک و توطئه موج می زند نامید. دنیای بی اعتمادی. دنیایی سراسر ریا و خشونت، انحرافات اجتماعی، و ... سرقت و کشتن که جزو هسته مرکزی این نوع فیلم ها به شمار می رود.

توضیح بالا در مورد این ژانر فراموش شده در سینمای ایران را یه این دلیل نوشتم تا یادآوری کنم حسن فتحی پس از سالها سینمای ایران را با این ژانر آشتی داد. "کیفر" یک فیلم نوآر از سینمای ایران است که در سالهای اخیر به واسطه ساخت فیلم های کم مایه طنز دیگر حرفی برای گفتن نداشت. اگر "ازدواج یه سبک ایرانی" را یک شوخی در کارنامه سینمای او بنامیم و "پستچی سه بار در نمی زند" را یک فیلم شخصی با دلمشغولی سالها نوشتن و تحقیق؛ "کیفر" یک فیلم تمام عیار است که با رعایت تمام قواعد سینما به تماشاگرش احترام میگذارد. علیرضا نادری با فیلمنامه کامل و زیبای خود قدرت نویسندگی اش را به رخ می کشد.

فیلم نامه کامل با چندین داستان در لایه های زیرین و گره افکنی ها که تا پایان تماشاگر را درگیر نگاه می دارد. همان نکته فراموش شده در سینمای ایران است. اینکه فیلمنامه حرف اول و آخر را در چهار چوب فیلم می زند. داستانک های روایی نادری به قدری کامل و زیاد است که فیلمنامه توانایی تبدیل شدن به دو فیلم را دارد و همین امر باعث شده است که "کیفر" فیلم کارگردان و نویسنده باشد. نوسینده با هوشیاری یک واقعیت اجتماعی را در دل درام گنجانده و پایه و اساس قصه و آدمهایش را بر اساس آن قرار داده است. مهاجرت جوانهای ایرانی به سرزمین آفتاب تابان و بازخورد عواقب اجتماعی ان برجامعه معاصر.

حسن فتحی قصه گوی بسیار ماهری است و این موضوع را با سریالهای پر بیننده خود ثابت کرده است. او تماشاگر را به خوبی می شناسد و به او احترام میگذارد. خوب می داند چگونه با دکوپاژهای هوشیارانه و قاب بندی های درست تماشاگر را به عنوان ببینده با ماجرا درگیر کند به همین دلیل هم در سکانس ابتدایی فیلم این تماشاگر است که به جای سیامک روبروی بروز (هومن برق نورد) قرار می گیرد و می یند که از او می خواهند به هر شکل پول دیه را جور کند و از همان پله اول سفر ما در کنار سیامک در این مترو پلیس وطنی شروع می شود. سفری معماوار و سرگیجه آور به پلشتی ها و سیاهی ها زیرین جامعه ای که مناسباتش تنها بر پایه یک اسم بنا می شود: پول. پولی که به آرامی جای همه روابط انسانی را گرفته است و اساس فرهنگ و مدنیت جامعه را زیر سوال برده است و همه واکاوی های نویسنده و کارگردان برای این است که تماشاگر وطنی را به این اصل ببرد جامعه مدتها است که همه چیز را قریانی پول کرده است و در این وانفسا دیگر کاری از اخلاقیات و خانواده هم بر نمی آید و در نهایت عشق نیز قربانی پول می شود و تماشاگر به این دیالوگ زیبا ارجاع داده میشود که: ما همه کرمهای یه لجنزاز هستیم.

داستان اصلی فیلم زمانی آغاز می شود که خواهر مقتول در آن سکانس جالب که برای اولین بار در سینمای ایران تصویر شده است با آن نگاه پر از کینه چهار پایه را از زیر پاهای برزو دلارام میکشد. (تصویر قصاص یک مرد توسط یک زن با بازی زیبای پردیس افکاری) و همه اتهامات به سمت سیامک نشانه می رود که پول دیه را از دست داده و بعد از یک هفته غیبت به ختم برادر رسیده است و حالا تماشاگر مانده است و سیامکی که یک دنیا ترس در نگاهش موج می زند و باید بی گناهی اش را اثبات کند. او مجبور است نشانه ها را پیگیری کند و به حقیقت برسد چون چاره ای غیر از ورود به این بازی ندارد. اگر وارد بازی نشود عزت نفسش را از دست می دهد. و در این میان بیننده هم همراه سیامک وارد گود می شود. و با باز شدن هر گره فیلمنامه چهره تازه ای از بروز برای سیامک روشن می شود تا پایان فیلم که سیامک همه پرده ها را کنار زده و دوباره متولد می شود و در کنار چهره کثیف و پلید برادرش خود را تنها بازی خورده جمعی از دوستانش می بیند که همه از حقیقت آگاه بودند و تنها او و بیننده با این سفر بیرونی به چهره حقیقی برادرش رسیدند. سفری که به قیمت از دست دادن عشق و معصومیت او منجر میشود و سیامک در یک بازه زمانی یک ماهه مرد می شود.

فیلم سرشار است از کاراکترهای سردرگم و تنها و سکانس هایی زیبا که دیدن آنها با تسلط فتحی بر کارگردانی اصلا عجیب نیست. پسرکی غمزده که برای آزادی پدرش با اشک می رقصد. زنی که هیچ وقت عشق واقعی سیامک را ندیده و با برادرش ازدواج کرده و با همه پلیدی های شوهرش باز هم او را به برادش ترجیح می دهد. مریلا زارعی با قدرت نقش سپیده را بازی میکند و در سکانس های رویارویی او و مصطفی زمانی ، اوست که برنده میدان است. جمال / ابی دوست فعلی و تبهکار کهنه کار که با بازی خوب امیر جعفری نقش قهرمان و ضد قهرمان را به خوبی درآورده است. جمشید هاشم پور در نقش اسمال چارلی هنرمند شیشه گری که پخش کننده مواد مخدر از نوع شیشه است.

هاشم پور با اقتدار همیشگی اش در این نقش ظاهر شده است. او اسمال چارلی را کاراکتری محکم نشان می دهد و برای نمایش واپس خوردگی درونی کاراکتر از بازی چشمهایش استفاده کرده است. می ماند مصطفی زمانی و هانیه توسلی که دو ضلع عاطفی قصه هستند. هانیه توسلی با همه تلاشی که می کند نتوانسته از پس نقش زن اغواگر براید ولی مصطفی زمانی در دومین باری که بر پرده سینما ظاهر شده به خوبی با کاراکترش همذات پنداری کرده است. اگر از لحن بیان بعضی از دیالوگ ها بگذریم او توانسته به خوبی سر درگمی و بلاتکلیفی سیامک را در ابتدای فیلم به پختگی پایان فیلم ربط دهد و این بازی را در صورت به خصوص چشمانش منعکس کرده است.

در پایان می توان "کیفر" را فیلم عشق و مرگ عاطفه ها نامید. سکانس های زیبایی از تقابل نگاه ها در این فیلم می بینیم که نمونه اش در سینمای ما بسیار کم است. اینجاست که فتحی و علیرضا نادری تماشاگر را اینقدر هوشمند می دانند که نمایش نگاهها را به نوشتن دیالوگ ترجیح می دهند. سکانس های زیبای تقابل مادر و فرزند و نگاه مادر به پسر ، نگاههای سیپده به عشق اول شوهرش در حالی که بر ویلچر نشسته ، نگاههای سیامک به رینگ خونین که عزت نفس انسانها بر روی ان لگد مال می شود و سکانس پایانی تقابل نگاههای سیامک و مهسا که یکی از زیباترین پایان بندی های اخیر سینمای ایران است. نگاههای سر شار از عشق و ترس و حسرت و تنهایی. تنهایی ادمهایی که عشقشان قربانی پول شده است. "کیفر" فیلمی است که به تماشاگرش بها می دهد و او را به اعماق تلخی ها می برد.

سیده مریم مطلب پور

منبع: سی نت