چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

قدیمی ترین نمونه شعر فارسی


قدیمی ترین نمونه شعر فارسی

قدیمی ترین نمونه «شعر» در مملكت ایران, «گاثه» یعنی سرودهای منظومی است كه در آنها زرتشت, پیامبر ایرانی, مناجاتها و درودهای خود را در پیشگاه «اهورا مزدا» یگانه و بزرگترین خدایان و خالق زمین و آسمان عرضه داشته است

قدیمی ترین نمونه «شعر» در مملكت ایران، «گاثه» یعنی سرودهای منظومی است كه در آنها زرتشت، پیامبر ایرانی، مناجاتها و درودهای خود را در پیشگاه «اهورا- مزدا» یگانه و بزرگترین خدایان و خالق زمین و آسمان عرضه داشته است.

این سرودها به قطعه های سه لختی (سه شعری، یا به اصطلاح امروز سه مصراعی) تقسیم شده است، و هر لخت یا شعر، از ۱۶ هجا تشكیل، و در هجای نهم توقف و بعد از هجای چهارم سكوت دارد. و بعضی دارای قطعه های چهار لختی است كه یازده سیلاب دارد و سكوت، بعد از سیلاب چهارمی است.

به همین تقدیر بعضی چهارده هجایی و بعضی دوازده هجایی و برخی از اشعار بلند نوزده هجایی است.

این اشعار بلند دارای سكوت است، یكی بعد از سیلاب هفتم، و یكی بعد از سیلاب چهاردهم.

خلاصه در گاثه، قصیده یا غزل طولانی به طرز اشعار عروضی دیده نمی شود، بلكه نوعی از تركیب بندهای بدون بند است، و از ۱۹- حداعلی- و۱۱- حداقل- سیلاب زیادتر و كمتر ندارد.

ما راجع به شعر عروضی و اقسام آن، در جای خود باز به این قسمت اشاره خواهیم كرد.

زبان گاثه، زبانی است بسیار قدیم و اخیراً عقاید عموم به این نكته نزدیك می شود كه زبان گاثه، زبان مردم قدیم ایران است كه در بلخ و بلاد شرقی ایران سكونت داشته اند، و درباره خود زردشت هم تردید است كه آیا از مردم سیستان یا بلخ باشد یا آذربایجان. از این رو تعجب نیست كه زبان اوستا با زبان سنسكریت و ویدا كتاب مذهبی و ادبی برهمنان، این قدر به هم نزدیك است.

در عصر ساسانیان هم، شعر در ایران به طریقه گاثه زردشت رایج بوده است.

اشعاری كه متعلق به كتب مانی است و از اوراق مكتشفه تورفان به دست می آید كه به زبان پهلوی مشرقی گفته شده است، مثل اشعار مذكور در گاتهاست، یعنی در میان آنها قطعات ۱۲ هجایی است كه در هجای پنجم سكوت دارد و هر یك دارای شش یا پنج لخت است، و مانند اشعارگاثه بدون قافیه است. آنچه تا به حال از تفحصات به دست آمده است در ایران ساسانی سه قسم شعر را نام برده اند:

الف) سرود: كه مختص آفرین خدایان و شاهنشاه و مختص مجالس رسمی بوده و با آهنگ موسیقی توام خوانده می شده است.

از پلهبد «باربد» خواننده و شاعر معروفی نام می برند و سرودهای خسروانی او در الحان ۳۶۵ گانه، به عدد ایام سال، و سرودهای سیگانه او به عدد ایام ماه، در كتب ادب و لغت ذكر شده است.

ما دو نمونه از سرودهای هجایی كه به اغلب احتمالات شباهتی به سرودهای عهد ساسانی داشته در دست داریم، یكی سرود سه لختی است كه آن را «خسروانی» نام، شاعر معاصر رودكی، گفته و دیگر «سرو دكر كویه» است كه در تاریخ سیستان ذكر شده است.

ب) چكامك: كه در متون مكرر ذكر آن آمده و معلوم است كه همین كلمه بعدها در ادبیات دوره اسلامی به «چكامه» تبدیل گردیده است، یعنی گاف آخر آن، مانند گاف «بندك» و «خستك» و «خانك» به هاء هوز بدل شده و به این صورت در آمده است. بعید نیست كه «چامه» نیز مخفف چكامه باشد، هر چند در كتاب لغت گوید: «چامه قصیده را گویند و چكامه غزل را» ولی به نظرمی رسد كه این هر دو لغت «چكامه- چامه» مخفف و مصحف همان«چكامك» باشد.

چكامك را باید نوعی از اشعار ساسانی شمرد و به دلیل تفاوت اسم بی شك با «سرود» كه معنای آن را دانستیم، تفاوت داشته و غیر از سرود بوده است.

سرود، ریشه فعل سرودن به معنی به «سخن یاد كردن» و مطابق لغت «ذكر» عربی است، و در زبان پهلوی لغاتی چند از ین اصل مشتق می شود. از قبیل «هوسرود» و «دش سرود» كه گاهی حرف آخر آنها به حرف بای ابجد، و گاهی به حرف «ی» بدل می شود مثل هوسروب و هوسروی، كه لغت «خسرو» را به وجود آورده است و نام دو تن از شاهنشاهان ساسانی است: هوسروی كواتان (انوشیروان) و «هوسرودی اپرویز» نبیره انوشیروان كه هر دو از همین لغت است و معنای آن «نیكنام» و دارای حسن شهرت می باشد، و در عوض آنها «دش سروی» به معنی بد نام و قبیح الذكر است. ازین رو «سرود» یعنی ذكر و یاد كردن كه طبعاً مراد ذكر خیر است، و قصاید مدحیه یا ستایش خدایان را سرود گفته اند، و سرود خسروانی نوعی ازین قصاید مدحیه بوده است، كه منسوب به «خسرو» است كه گویا مراد قصاید مدحیه یا مدایح خسرو پرویز باشد. در اینجا اشاره كنیم كه سرود در دوره اسلامی، معنای دیگری پیدا كرد، یعنی به جای تصنیف امروز استعمال شد.

اما «چكامك» یا «چامك» علی التحقیق نوعی از سخن سنجی بوده، ولی باید دید كدام نوع بوده است؟

گفتیم كه چكامه غیر از «سرود» است، پس از شمار قصاید مدحیه خارج خواهد شد.

حالا باید دید از اقسام دیگر شعر از قبیل غزل (لیریك) یا اشعار وصفی و حماسی و یا ترانه (اشعار رقص و تصنیف) كدامیك را چكامه می گفته اند؟

بعد از اسلام كلمات چامه و چكامه را در مورد قصاید و غزل هر دو بدون تفاوت استعمال می كنند، ولی در اواخر چنانكه گفته شد غزل را «چكامه» و قصیده را «چامه» نامیدند. و ما چندان نمی توانیم به این معنی و اصطلاح كه متأخرین وضع كرده اند، اعتماد داشته باشیم.

تنها دلیل بالنسبه روشن در باب «چامه» كه بدون تردید گوشه ای از پرده استتار را برمی دارد استعمال فردوسی در شاهنامه است. وی چامه را در مورد اشعار غنایی- كه شامل مدح پهلوانان و توانگران و تمجید از زیبایی ممدوح باشد، مكرر استعمال كرده است، و از همه جا بیشتر در داستان بهرام گور به كار می برد. شاه در كسوت «اسوار» با لباس شكاری و اسب و ساز و برگ قیمتی و خادم، شبانه وارد خانه دهقان ثروتمند خوشگذرانی می شود و میهمان او می گردد. دهقان از سوار محترم كه لابد یكی از مقربان دربار یا یكی از پهلوانان و سركردگان شاهنشاه مقتدرعصر است پذیرایی گرمی كرده برای او شراب و غذای بسیار لذیذی فراهم می كند. ضمناً دختر دهقان هم در بزم به خدمت پدر و مهمان عزیز و بسیار محترم مشغول است و شاه از او خوشش می آید. دهقان به دختر می گوید: ای آرزو(آرزو نام یكی ازین دختران است) چنگ را بردار و چامه ای بنواز و مهمان ما را وصف كن!

آرزو كه هم چنگ نواز و هم چامه گو می باشد، و درین دو فن او را تربیت كرده اند، چنگ برداشته چامه ای می گوید و می نوازد، و این چامه در وصف مهمان پدرش و شرح زیبایی و شجاعت و رشادت مهمان است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.