چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
رازهای موفقیت شغلی از زبان علی اکبر رفوگران پدر خودکار بیک ایران
● رازهای موفقیت از زبان علیاکبر رفوگران
▪ پدر خودکار ایران
▪ موسس کارخانه خودکار و عطر بیک و مداد سوسمارنشان
احتمالا هیچ ایرانی نیست که حداقل یکبار خودکار بیک در دستش نگرفته باشد و با آن آشنا نباشد، کسی را سراغ دارید که نامی جز بیک برای خودکار بیاورد؟
«علیاکبر رفوگران» کسی است که نام خودکار را برای این نوشتافزار گذاشت؛ نامی که به گفته خودش، اسم مناسبی برای این وسیله نوشتنی نیست! او به گردن تمام ما حق دارد و باید به احترامش کلاهمان را از سربرداریم و درود بفرستیم به همه تلاشهایی که در این سالها انجام داده است. او نام بزرگی است، این مرد بزرگ افتخار داد و اجازه داد داستان زندگی پربارش را برای شما خوانندگان زندگیایدهآل نقل کنیم.
● اولین نوآوری
اوایل سال ۱۳۳۰ درحالی که ازدواج کرده بودم و تازه تشکیل زندگی داده بودم، پیش پدرم شاگردی میکردم. پدرم یک محموله بزرگ مداد ژاپنی خریده بود. آن زمان اجناس ژاپنی کیفیت خوبی نداشتند و پرطرفدار نبودند. همان موقع فکر کردم چه کار کنم این مدادها به فروش برسند تا هم پدرم از دست آنها خلاص شود هم خودم بتوانم پولی بهدست بیاورم و جلوی پدر و همسرم خودی نشان بدهم. دیدم میتوان کاری کرد که این مدادها بچهپسند شوند.
غروب آن روز به کارگاه یک جوان ارمنی که قالبساز بود رفتم و از او خواستم قالب کلهعصا بسازد که وقتی روی مداد قرار میگیرد، مداد به شکل یک عصای کوچک دربیاید و قالب کوچکی هم بسازد که بهوسیله آن، ۲ مداد روی هم سوار شوند. او ایدهام را به خوبی اجرا کرد و مداد در واقع عصایی به طول ۲ مداد با منگولهای در قسمت بالا خیلی زیبا و بچهپسند شد و مطمئن شدم که با سود فروش آنها، میتوانم سرمایه خوبی دست و پا کنم. فردا صبح نزد پدرم رفتم و همه مدادها را خریدم. فکر کرد دیوانه شدهام، ولی با اصرار من، مدادها را فروخت و من هم تغییراتی که در نظرم بود روی مدادها اجرا کردم و در طول چندروز، همه مدادها را فروختم و پولخوبی بهدست آوردم. بعد از آن، تصمیم گرفتم تجارت کنم و چون پدرم به اصطلاح بنکداری میکرد و به تجارت خارجی رضایت نمیداد، از او جدا شدم و در بازار بینالحرمین پاساژ مهتاش، یک مغازه خریدم و شروع به کار کردم.
سال ۱۳۷۵ کارخانه عطر بیک را از فرانسه خریداری کردم. علت اصرار من برای تهیه عطر در ایران، این بودکه اول از همه مخارج گمرکی واردات عطر به ایران زیاد است و تولید آن در ایران قیمت را پایین میآورد، دوم اینکه کشور ما جمعیت جوان زیادی دارد که شاید همه آنها قدرت خرید عطرهای گرانقیمت خارجی را نداشته باشند و من میدانستم میتوانم محصولی با کیفیت عطرهای گرانقیمت خارجی را با قیمت بسیار کمتر در ایران تولید کنم
● تا اینها را نفروختی، مغازه نیا
▪ ابتکار، ابتکار، ابتکار
وقتی از پدرم جدا شدم، سرمایه کمی داشتم که برای کارهای بزرگ کفایت نمیکرد. جنگ جهانی تازه تمام شده بود و آلمان از ویرانهای بلند شده بود و کارخانهها یکی یکی شروع به کار کرده بودند. من مکاتباتم را با آنها آغاز کردم و هرروز کاتالوگها و نمونههای مختلفی بهدستم میرسید و حسرت میخوردم که چرا نمیتوانم روی آنها کار کنم تا اینکه کاتالوگ یک عکسبرگردان به دستم رسید، همان موقع یک طرح جالب به ذهنم رسید؛
پیش یک استاد خطاط رفتم و جمله «فا الله خیروحافظا و هو ارحم الراحمین» را دادم به خط زیبا بنویسد، ۲ تا طاووس هم از کتاب بریدم و کنارش گذاشتم و آن را داخل پاکت گذاشتم و یکنامه هم ضمیمهاش کردم که۱۰هزار عدد از این طرح برایم چاپ کنید. فرستادم رفت و تا یک ماه خبری نشد. ماجرا را به کلی فراموش کرده بودم و مشغول کارهای خودم بودم تا اینکه یک کارتن از آلمان به دستم رسید. وقتی آن را باز کردم، طرحم را بهصورت عکسبرگردان چاپ کرده بودند.
به شاگردم هزارتا از این عکسبرگردانها را دادم و گفتم تا اینها را نفروختی، مغازه نیا، اگر یکماه هم طول کشید، اشکالی ندارد. شما مرخصی تا اینها را بفروشی. چندساعت بعد برگشت و گفت همه را فروختم! من قیمت هر برچسب را ۵ ریال گذاشته بودم و درعرض چندروز همه را فروختیم تا اینکه یک بسته دیگر رسید. همینطور هفتهبههفته یک بسته ۱۰هزارتایی میرسید و ما کلی تعجب کرده بودیم! تقریبا با آخرین بستهها یک نامه هم از آن شرکت آلمانی به دستمان رسید که گفته بود چون قیمت۱۰هزارتا از این برچسبها با ۲۰۰هزارتای آنها یکی بود، برایتان ۲۰۰هزار تا چاپ کردیم و شما پول ۱۰ هزار تا را بدهید. با این وجود شرایط جوری بود که بهصورت باور نکردنی سود کردیم، چون ما به ازای هر۱۰برچسب باید یک ریال بهشرکت میدادیم و اگر این نامه همان روزهای اول به دستمان میرسید، قطعا قیمت را خیلی پایینتر میگذاشتم.
وقتی به ایران برگشتیم، شرکتی تشکیل دادیم به نام شرکت صنعتی «قلمخودکار»، به این ترتیب که پدرم ۴۳درصد، برادر بزرگم (حاج عباس)، ۳۳درصد و من ۳۳ درصد سهام داشتیم
● از خودنویس به خودکار
من قبل از اینکه به فکر تولید خودکار باشم، چون هنوز خودنویس وسیله رایج نوشتن بود، درصدد تولید خودنویس در ایران برآمدم. ساخت خودنویس با همه سادگی ظاهریاش، تجربه کافی و آشنایی به تکنیک پیچیده تولید آن را طلب میکند که آن موقع بدون کمک خارجیها، دستیابی به آن محال بود. من نمایندگی یک خودنویس را داشتم به نام «لوکسور» که کارخانهاش در هایدلبرگ آلمان بود. به آنجا رفتم و با رئیس کارخانه لوکسور ملاقات کردم. وقتی قصد خودم برای تولید خودنویس با مشارکت او در ایران را گفتم، هیکل درشتاش را از روی صندلی بلند کرد و قلمی را که در دست داشت بهشدت روی زمین کوبید و گفت، شما کشورهایی که مواد اولیه دارید، اگر بخواهید تولیدکننده هم باشید، پس ما چه باید بکنیم؟ بعد از آن هم دیگر به نامههای من پاسخ نداد و من را از نمایندگی خلع کرد.
● برچسبها غوغا کرد
با این طرح و طرح دعای «وانیکاد» و چند طرح دیگر، کارمان به شدت رونق گرفت و طوری شد که فرصت نمیکردیم حتی مشتری را جواب بدهیم و تا بازاریها بفهمند که این برچسبها چیست و از کجا میآید توانستم سرمایه خوبی به دست بیاورم. بعد از مدتی پدرم موافقت کرد تا دوباره با هم کار کنیم و کار تجارت و واردات را به کارش اضافه کنیم و من و پدر و برادربزرگم شرکتی تاسیس کردیم و کالاهای مختلفی در آن تولید و وارد کردیم.
● اجازه تولید خودکار را گرفتم
در پاریس به کمک آقای لوک به دیدار آقای بیک، موسس و رئیس کارخانه بیک رفتم. بدون مقدمه گفت: آقای رفوگران چه کاری میتوانم برایتان بکنم؟ من که از قبل برای این لحظه خودم را آماده کرده بودم و یک کیف پر از پول که چشم هر کسی را خیره میکرد با خود برده بودم را باز کردم و به او گفتم: «آقای بیک، یک ماشین تزریق پلاستیک از آنها که اضافه دارید به اضافه یک قالب خودکار دستهدوم به من بفروشید و پولش را همین الان بردارید، من میبرم تهران اگر توانستم تولید را به سطحی برسانم که مورد رضایت شما باشد، اجازه تولید خودکار بیک در ایران را به من بدهید، اگر نتوانستم ماشین تزریق را نگه میدارم و قالب را به شما برمیگردانم تا سر فرصت به هر کس خواستید بفروشید و بعدا پولش را به من بدهید.»
آقای بیک که چشمش به اسکناسها افتاده بود و مطمئن بودم نمیتواند دل از آنها بکند، لبخندی زد و گفت این پشتکار را به شما تبریک میگویم.
بعد از پیروزی انقلاب طی اتفاقاتی وداع تلخی با خودکار بیک و کارخانهای که خودم سنگ بنایش را گذاشته بودم داشتم و الان حس پدری را که فرزندش را از دست داده باشد دارم. آن روزها خودکار بیک حرف اول را در ایران میزد؛ اما حالا خودکارهای چینی جای یک تولید ملی را گرفتهاند و کارخانه بیک با تولید کمی مشغول فعالیت است.
● حجرهای که خرج ما را نمیداد
حجره پدرم فقط ۱۲ متر بود و واقعا گنجایش ۳ نفر را نداشت، هرچند با اضافه کردن واردات و ثبت نمایندگی بیک به بیشترشدن درآمد کمک کرده بودم؛ اما روح بلندپروازانه من و کارخانه فعال بیک من را به فکر تولید خودکار در ایران انداخت. پدرم را متقاعد کردم به فرانسه برویم و از بیک بخواهیم که اجازه تولید خودکار بیک را در ایران به ما بدهد، ابتدا او راضی نمیشد؛ اما وقتی اصرار من را دید بالاخره با اکراه رضایت داد در یک سفر طولانی و مخاطرهانگیز از راه عراق، اردن، سوریه و لبنان، ایتالیا و آلمان به فرانسه رسیدیم که خود سفرمان یک دنیا خاطره و داستان دارد که همه آنها را کتاب خاطراتم آوردهام.
● به آقای بیک گفتم
«آقای بیک، یک ماشین تزریق پلاستیک از آنها که اضافه دارید به اضافه یک قالب خودکار دستهدوم به من بفروشید و پولش را همین الان بردارید، من میبرم تهران اگر توانستم تولید را به سطحی برسانم که مورد رضایت شما باشد، اجازه تولید خودکار بیک در ایران را به من بدهید، اگر نتوانستم ماشین تزریق را نگه میدارم و قالب را به شما برمیگردانم تا سر فرصت به هر کس خواستید بفروشید و بعدا پولش را به من بدهید.» آقای بیک که چشمش به اسکناسها افتاده بود و مطمئن بودم نمیتواند دل از آنها بکند، لبخندی زد و گفت این پشتکار را به شما تبریک میگویم.
● خودکار، خودکار شد
زمانی که هنوز قلم، سرقلم، مداد و خودنویس ابزار نوشتن بودند و کسی خودکار را نمیشناخت یک روز دلالی نمونهای را برای فروش به حجره پدرم آورد که همان خودکار بیک بود. نمونه را به پدرم نشان داد، پدرم گفت چطور کار میکند؟ جوهر را چطور توی آن میریزند؟ و من هم که میدانستم این نوشتافزار چیست، گفتم خودکار است و نیازی به ریختن جوهر در آن ندارد.
جالب است که از آن به بعد نام خودکار روی آن باقی ماند با اینکه اصلا اسم جالبی برای آن نیست و میتوانست اسم دیگری داشته باشد. نماینده خودکار بیک فردی به نام کلیمیان بود و ما از او خودکارهای بیک فرانسوی را میخریدیم و پخش میکردیم. ۳ سال بود که خودکار به ایران آمده بود و کمتر طرفدارداشت، در کل این سالها ۵۰۰ هزارتا از آن هم فروش نرفته بود. همان روزها رئیس صادرات بیک فرانسه به ایران آمده بود. پسرکلیمیان از من خواست به واسطه آشناییام با زبان خارجی او را در بازار بچرخانم. این آقا که اسمش لوک بود، حین گردش در بازار به من گفت چطور میتوانیم کاری کنیم که فروش خودکار بیک در ایران بالا برود؟
به او گفتم نوشتهای از آقای کلیمیان بگیرید که حداقل تا ۱۰ سال این کالا را به کسی جز ما نفروشد من قول میدهم امسال فروش آن را به ۲ میلیون برسانم. او گفت کلیمیان به شما چند میفروشد؟ گفتم ۸ریال گفت عجب دلال گرانقیمتی و دیگر چیزی نگفت.
وقتی به پاریس برگشت از نماینده تبلیغات «شرکت آگهی زیبا» با تلگراف وضع اعتباری ما را سوال کرد وضع اعتباری ما را سوال کرد و جوابی را که دریافت کرد این بود که ما حاضریم برای آنها چک سفید امضا بدهیم.
این بود که آقای لوک تلگرافی فرستاد و گفت از این به بعد نماینده خودکار بیک در ایران شما هستید و باید مستقیما سفارشهای خود را به ما بدهید. وقتی پدرم از ماجرا باخبر شد، نه تنها خوشحال نشد، بلکه برافروخته شد و گفت من این کار را نمیکنم. به او گفتم بیک فرانسه تصمیم خودش را گرفته و اگر ما قبول نکنیم، بهکسدیگری میدهد. پدرم در صورتی رضایت داد ما نماینده بیک شویم که با توافق کلیمیان مبلغ ۱۰۰هزار تومان به آنها بدهیم که پول هنگفتی بود و اینطور بود که ما نماینده بیک در ایران شدیم.
● شرکت قلم خودکار
وقتی به ایران برگشتیم، شرکتی تشکیل دادیم به نام شرکت صنعتی «قلمخودکار»، به این ترتیب که پدرم ۳۴درصد، برادر بزرگم (حاج عباس)، ۳۳درصد و من ۳۳ درصد سهام داشتیم. با خرید یک قطعه زمین در تهراننو با سرعت ساخت کارخانه را شروع کردیم و وقتی ماشینها به تهران رسید، همه چیز آماده بود. ۳ ماه طول کشید تا اولین محصول به دست آمد. در آن روزگار افراد تحصیلکرده فنی بسیار کم بودند. دستگاه تزریق پلاستیک که امروزه از سادهترین دستگاههاست، برای ما آن روزها غولی بود. به هر حال به هر زحمتی بود، یک شاخه از تولیدات خود را به فرانسه فرستادیم و جالب اینکه تلگراف آمد آقای بیک گفتهاند از رفوگران بپرسید چه کار کرده که چنین محصول خوبی تولید کرده است و چه موادی مصرف کردهاند که خودکار به این باکیفیتی ساختهاند و این تلگراف شادیبخش به منزله جواز کار ما محسوب میشد و از اینجا به بعد را دیگر همه میدانند که چطور خودکار بیک همدم همه ایرانیان شد و ما میلیونها خودکار تولید کردیم.
● کارخانه مدادسازی
پس از چند سال که من مشغول تولید خودکار بودم توسط شخصی پیشنهاد خرید کارخانه مداد به من شد. این کارخانه مدادسازی را شخصی به نام «فرمانفرمائیان» برای دامادش وارد ایران کرده بود؛ ولی او نتوانسته بود کارخانه را بچرخاند و کارخانه بلااستفاده مانده و متروکه شده بود. من این کارخانه را به تنهایی و این بار بدون کمک پدر و برادرم خریدم و چون آن زمان مداد سوسمارنشان از کارخانه «فابرکاستل» آلمان به ایران وارد میشد و بسیار رواج داشت، من به فکر تولید آن در ایران افتادم. اینبار به آلمان رفتم و طی یک مرحله دشوار با راضیکردن روسای فابرکاستل آلمان که آن هم شرحاش بسیار مفصل است، امتیاز ساخت آن را گرفتم. مداد سوسمار را با همان کیفیت مداد ساخت آلمان در ایران تولید کردم و این مداد هم سالها حرف اول را در بازار میزد و مثل خودکار بیک در همه ایران شهرت خوبی داشت تا اینکه بعد از پیروزی انقلاب آن را به برادرزادهام واگذار کردم.
● عطر باکیفیت جهانی در ایران تولید میکنیم
▪ وداع تلخ با خودکار بیک
بعد از انقلاب طی اتفاقاتی وداع تلخی با خودکار بیک و کارخانهای که خودم سنگ بنایش را گذاشته بودم داشتم و الان حس پدری را که فرزندش را از دست داده باشد دارم. آن روزها خودکار بیک حرف اول را در ایران میزد؛ اما حالا خودکارهای چینی جای یک تولید ملی را گرفتهاند.
● عطر بیک به جای خودکار
سال ۱۳۷۵ کارخانه عطر بیک را از فرانسه خریداری کردم. علت اصرار من برای تهیه عطر در ایران، این بودکه اولا مخارج گمرکی واردات عطر به ایران زیاد است و تولید آن در ایران قیمت را پایین میآورد دوم اینکه کشور ما جمعیت جوان زیادی دارد که شاید همه آنها قدرت خرید عطرهای گرانقیمت خارجی را نداشته باشند و من میدانستم میتوانم همان عطر را با کیفیت عطرهای گرانقیمت خارجی اما با قیمت بسیار کمتر در ایران تولید کنم. همه وقتی فهمیدند میخواهم تولید عطر را در ایران آغاز کنم، تعجب کردند و معتقد بودند نمیشود چنین چیزی در ایران تهیه کرد، حتی آقای بیک هم فکر میکرد این کار در ایران موفق نمیشود؛ اما من با کمک خواهرزادهام آقای «مهندس کاتوزیان» موافقت بیک را جلب کردیم تا عطر بیک را در ایران تولید کنیم که این کار هم با موفقیت انجام شد.
حالا ما یک عطر باکیفیت جهانی در ایران تولید میکنیم که جز با همکاری و مدیریت آقای کاتوزیان میسر نمیشد. کارخانه عطر بیک قرار بود به سنگاپور یا مالزی برود، ولی ما نه تنها از رفتن آن به کشور دیگر جلوگیری کردیم، بلکه باعث شدیم این عطر به ایران بیاید و برای مردم خودمان تولید کار شود و آنها با قیمت بسیار کمتری، یک عطر خوب داشته باشند.
گردآوری:گروه سبک زندگی سیمرغ
www.seemorgh.com/lifestyle
منبع:ideallife.ir
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست