پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نقاب


نقاب

هی بازیگر ! گریه نکن ! ما همه مون مثل همیم !
صبحا که از خواب پا می شیم نقاب به صورت می زنیم !
یکی معلم می شه و یکی می شه خونه به دوش !
یکی ترانه ساز می شه ، یکی می شه غزل فروش !
یکی رئیس کارخونه …

هی بازیگر ! گریه نکن ! ما همه مون مثل همیم !

صبحا که از خواب پا می شیم نقاب به صورت می زنیم !

یکی معلم می شه و یکی می شه خونه به دوش !

یکی ترانه ساز می شه ، یکی می شه غزل فروش !

یکی رئیس کارخونه ،‌ یکی یه قاتل شرور !

یکی وکیل ،‌یکی وزیر ، یکی گدا ، یکی سپور !

کهنه نقاب زنده گی تا شب رو صورتای ماس !

گریه های پشت نقاب مثل همیشه بی صداس !

هر کسی هستی یه دفه قد بکش از پشت نقاب !

از رو نوشته حرف نزن ، رهاشو از پیله ی خواب !

نقشه ی یه دریچه رو رو میله ی قفس بکش !

برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش !

کاشکی می شد تو زنده گی ما خودمون باشیم و بس !

تنها برای یک نگاه ، حتی برای یک نفس !

تا کی به جای خود ما نقاب ما حرف بزنه ؟

تا کی سکوت رو رج زدن ، نقش نمایش منه ؟

ای نمایشنامه نویس ! نقش من رو به من بده !

نقش جدال آخر تن به تن رو به من بده !

می خوام همین ترانه رو رو صحنه فریاد بزنم !

نقابم رو پاره کنم ، جای خودم داد بزنم !

هر کسی هستی یه دفه قد بکش از پشت نقاب

از رو نوشته حرف نزن ، رها شو از پیله ی خواب

نقشه ی یه دریچه رو رو میله ی قفس بکش

برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش

یغما گلرویی