چهارشنبه, ۲۷ تیر, ۱۴۰۳ / 17 July, 2024
مجله ویستا

واقعیت چیز دیگری است


واقعیت چیز دیگری است

نگاهی به مفهوم علم, تخیل و آینده نگری

من می‌توانم به شما قسم بخورم: یک نفر ایرانی از صبح تا موقع خواب، در عالم خیال چه خدمت‌های نمایان به وطن می‌کند، چه مجاهدت‌ها در دفاع نوع تصور می‌کند، چه تجارت‌های سودمند می‌کند، چه زمین‌های بایر و ویران را آباد می‌کند، چه قنات‌های جاری قشنگی دایر می‌کند؛ اما همه خیال است، اساس نیست.

▪ خاطرات تاج‌السلطنه

- به‌ کوشش مسعود عرفانیان، نشر تاریخ ایران،

- تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۸.

محمدرضا پهلوی، در اوایل دهه ۵۰ خیال می‌کرد و می‌گفت که ایران پنج سال بعد به دروازه تمدن می‌رسد. وی ارتش خود را یکی از قوی‌ترین ارتش‌های دنیا می‌دانست. پنج سال بعد که انقلاب اسلامی رخ داد معلوم شد تاج‌السلطنه چقدر درست می‌گفته است. راستی‌که این قدرت نوشته بر کاغذ، قدرت تاثیر کلام خودمان بر خودمان تا چه حد در این کشور عزیز زیاد است و همه این پدیده‌ها از واقع‌ا‌نگاری خیال میان ما حکایت دارد، از تمایل شدید به رفع عقده‌های تاریخی ناشی از رکود ۸۰۰ ‌ساله اجتماعی و مدنی حکایت دارد، از بی‌تجربگی در کار و تلاش جدی و حکایت از ندانستن مرزهای قدرت فرد و اجتماع حکایت دارد؛ از خواب شاید قیلوله‌ای حکایت دارد که در آن گرفتاریم.

البته، تخیل را از انسان نمی‌توان گرفت و نباید گرفت. تخیل جوهره حس خوشبختی و در دنیای نوین جوهره ترسیم آینده و تحقق آن است و این هر دو سخت وابسته به مفهوم علم نوین و مدنیت نوین است که ما با آن بیگانه‌‌ایم. تفاوت میان نقش خیال از یک طرف و واقع‌انگاری خیال از طرف دیگر نزد ما ایرانیان بسیار ظریف و عمیق است. خیال در علم نوین، فناوری نوین و مدرنیت نوین با روش‌های نوینی مهار می‌شود، به یافته‌های باارزشی تبدیل می‌شود، به تلاش اجتماعی و به رفاه و رضایت مردمان منجر می‌شود.

واقع‌انگاری خیال اما همچون روانگردان‌ها عمل می‌کند: سرخوشی کوتاهی ایجاد می‌کند، اما بسیار سریع به تخریب ذهن و روان و درنتیجه فساد و افسردگی منجر می‌شود. واقع‌انگاری خیال راه تلاش را می‌بندد، تمایل به تملق را زیاد می‌کند و امکان انتقاد را کاهش می‌دهد، مرز صداقت و تزویر را کم‌رنگ می‌کند و در جوانان امید به آینده را کاهش می‌دهد، افسردگی را افزایش می‌دهد و فرار مغزها را تشدید می‌کند. آنها که بیان این‌گونه مشکلات و آسیب‌‌زدگی‌های اجتماعی را به ضرر جامعه می‌دانند و تاکید دارند که باید امید به جامعه داد، خوب است بدانند با این نوع رفتارهای خیال‌پردازانه و دور از واقعیت از جوانان بااستعداد ما امید را می‌گیرند.

دلسوزان و نهادهای مردمی در این شرایط مسوولیت سنگینی بر ‌عهده دارند. بی‌توجه به انگیزه و رفتار برخی سیاستمداران، زمینه لازم را برای ایرانی شکوفا آماده کنند و شک نکنند که می‌توانند و نگران عده‌ای متملق یا ناآگاه نباشند. اینها حرکت ما را به سمت آگاهی کند می‌کنند اما متوقف نمی‌کنند؛ به‌علاوه این هم بخشی از واقعیت اجتماعی ماست: ما هنوز در این دوران کوتاه بعد از انقلاب یا دوران کوتاه آگاهی، نتوانسته‌ایم رفتارهای حاکم‌پسند خود را که ناشی از ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی و نیز درک نکردن تحولات انسانی چند قرن اخیر است از خود بزداییم. ما و مردم ما و مسوولان ما نیز که از همین مردم‌اند، هنوز عمق تحولات انسانی همراه با مفهوم‌سازی‌های علم و فناوری مدرن را درک نکرده‌ایم و با آن بیگانه‌ایم. رشد بخشی از مهندسی هسته‌ای در ایران هم ما را متوهم نکند که خیال کنیم مدرن شده‌ایم.

شناخت همین بیگانگی و کوشش در رفع آن است که وظیفه اساسی مروجان علم و نهادهای مروج علم در شرایط کنونی ایران باید باشد و این هدفی متمایز از هدف نهادهای مشابه در کشورهای صنعتی پیشرفته است. باید به این هدف بومی خودمان به‌خوبی آگاه باشیم و معتقدانه در تحقق آن بکوشیم، سیاست‌های لازم برای تحقق آن را شناسایی کنیم، در اجرای این سیاست‌ها بکوشیم، راهکارهای لازم برای دفع نتایج نامنظور نامطلوب را پیش‌بینی کنیم و آمادگی لازم برای استفاده بهینه از نتایج نامنظور مطلوب را ایجاد کنیم.

هنگامی‌که از علم (علم نوین) صحبت می‌کنیم توجه داشته باشیم که این لفظ هم بر فرآیند علم یا فرآیند تولید علم، اطلاق می‌شود و هم بر نتایج این فرآیند که دانش یا مجموعه‌ای از دانسته‌های علمی است. پس اگر از ترویج علم هم صحبت می‌کنیم باید متوجه تمایز میان ترویج فرآیند علم و ترویج نتایج علم یا دانش باشیم و تاکید ما باید بیشتر بر ترویج فرآیند علم یا بهتر بگویم ترویج روش‌ها و اقدام‌هایی باشد که منجر به ایجاد فرآیند علم در کشورمان می‌شود.

فرآیند علم به دو نیاز اساسی بشر پاسخ می‌دهد:

۱) نیاز به شکوفایی استعداد و نیاز به تحقق تخیل و گمانه‌زنی توانایی‌های ذهنی فردی

۲) نیاز جامعه به امکانات جدید یا نیاز به رفع مشکلات.

در هر دو مورد تخیل و آینده‌نگری نقش اساسی دارند که ما لازم است به آن توجه کنیم. تاریخ آشنایی ما ایرانیان با نهادهای تمدنی جدید، از جمله دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌ها، حکایت از غفلت کامل ما از این مهم دارد. ما از دارالفنون تاکنون علم را به‌معنی آموزش علوم گرفته‌ایم و با تکیه ناخودآگاه به سنت‌های مدرسه‌ای سابق خودمان، که من آن را سنت نظامیه‌ای می‌نامم، نهادهای آموزش عالی را در ایران بنا نهاده‌ایم. همین باعث شده است هنوز به مرحله تاسیس نهادهایی منطبق بر نیازهای فرآیند علم نرسیم. اگر برخی جوانان و دانشجویان ما شدیدا می‌نالند که امیدی به شکوفایی ایده‌های خود ندارند، آینده‌ای نمی‌توانند برای خود ترسیم کنند و انعطاف در آموزش همراه با کورسویی برای تحقق تخیل‌هایشان دیده نمی‌شود باید به این حس توجه کنیم. این حس واقعی است، حتی اگر مبتنی‌ بر فرضیات اشتباهی باشد؛ همچون حس فردی که از چیزی مبهم وحشت دارد به حس وحشت وی باید توجه کرد؛ نفی این حس اشتباه محض است، به‌خصوص اگر از سوی مدیران جامعه باشد. ما در این سنت مدرسه‌ای، همراه با تبلیغ غرور کاذب، هیچ محملی برای بروز ایده‌ها و امکاناتی برای تحقق تخیل‌ها فراهم نکرده‌ایم اما با تبلیغات و افزایش اطلاعات آنچنان ذهن جوانان را تخیل‌پرور کرده‌ایم که در پوست خود نمی‌گنجند، درحالی‌‌که فضای شکوفایی را آنچنان تنگ کرده‌ایم که تنها بتوانند به روش‌های نامنعطف ما تن بدهند. نتیجه این رفتار ما افسردگی، دلزدگی، فرار مغزها به خارج یا فرار ذهنی جوان‌های با استعدادمان به فضاهای درون‌‌ذهنی و توسل به هر نوع روش‌ و مواد تخدیری دیگر است. توجه کنیم!

دکتر رضا منصوری

استاد دانشگاه صنعتی شریف و مدیر رصدخانه ملی