سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

پول از کجا می آید


پول از کجا می آید

این مفهوم به راحتی و به طور عادی پذیرفته شده که بسیاری از رکودهای ملی نه تنها به وسیله حقایق مالی اقتصاد کشور بوجود می آید, بلکه سطح اعتماد و فهم مردم از اقتصاد ملی آن زمان نیز در این مسأله دخیل است

این مفهوم به راحتی و به طور عادی پذیرفته شده که بسیاری از رکودهای ملی نه تنها به وسیله حقایق مالی اقتصاد کشور بوجود می‌آید، بلکه سطح اعتماد و فهم مردم از اقتصاد ملی آن زمان نیز در این مسأله دخیل است. پس می‌توان گفت که افکار و احساسات شهروندان، جو مالی ملی را بوجود می‌آورند اینکه جو مالی ملی، افکار و احساسات‌شان را بوجود آورد. البته این جو از قبل معین شده است و سعی دارد افکار و احساسات را توجیه و محکم کند. در اینجا، افکار و احساسات انسان شرایط مالی را ایجاد می‌کند نه تاثیرات آن را. به هر حال برای ما فهمیدن و پذیرفتن در سطح ملی بسیار ساده‌تر از سطح شخصی است آنچه که ما در دنیای ملی‌مان می‌بینیم و درک می‌کنیم، فهمش در دنیای زندگی فردی‌مان بسیار کند و آهسته است. به هر حال همانطور که برای ما از نظر ملی حقیقت است، از نظر فردی نیز چیزی جز حقیقت نیست. شرایط مالی زندگی شخصی‌مان بازتاب مستقیمی از افکار و احساساتمان نسبت به شکوفایی، فقر، فراوانی و کمبود است. احساسات و افکارمان البته با در نظر گرفتن رونق و شکوفایی توسط میل و خواسته‌مان هدایت می‌شود، به دنبال آن شرایط مالی‌مان را به وجود می‌آورد. ما آهن‌رباهایی هستیم که خودمان تولید و خودمان هدایت می‌کنیم و آنچه را انتخاب می‌کنیم، برای خودمان ترسیم می‌کنیم. اگر از شرایط مالی‌مان خوشحال و راضی باشیم برای داشتن کارت اعتباری پر، خودمان را آزار و اذیت نمی‌کنیم. برخلاف آنچه وجود دارد، همه ما تصور می‌کنیم که این شرایط پررونق و همراه با موفقیت تحت کنترل ما نیست . ساخته دستمان نیست و هر زمان که بخواهد می‌تواند خواب شود و ما قادر به دوباره بدست آوردنش نیستیم. ادعا می‌کنیم که خودمان ثبات و موفقیت‌مالیمان را بوجود آورده‌ایم، اما در حقیقت می‌ترسیم نتوانیم آن را کنترل کنیم. به عبارت دیگر، اگر از شرایط مالی‌مان راضی نیستیم، خیلی راحت عوامل بیرونی که هیچ کنترلی بر آن نداریم را مقصر می‌دانیم.

به عبارت دیگر، اگر از شرایط مالی‌مان راضی نیستیم، خیلی راحت عوامل بیرونی که هیچ کنترلی بر آن نداریم را مقصر می‌دانیم. کساد بازار، شغل و حرفه‌ای که در آن هستیم، رئیس یا شرکتی که برایش کار می‌کنیم، هزینه‌های سرسام‌آور خانوارده، تصمیمات اشتباه یا کمبود و فقدان تعطیلات و آموزش را مقصر می‌دانیم و سرزنش می‌کنیم. همیشه راه حل ساده این بود که شرایط خارجی را مورد سرزنش قرار دهیم. هیچ وقت سعی نکردیم که علت این شرایط را در دیدگاه‌های منفی و ترسهایمان بجوییم. این روش، ساده‌تر است اما راحت‌تر نیست. زیرا ما به جای اینکه با این شرایط دردآور که به خاطر ترسمان بوجود آمده است، برخورد کنیم و راه‌حلی برایش بیابیم، آن را به درازا می‌کشانیم. تنها از بین بردن ترسمان در کسب پول و امنیت است که سرنوشت مالیمان را تحت کنترل دقیق‌مان درمی‌آورد. ما از نظر مالی جایی هستیم که شایسته آنیم... در ابتدا ممکن است پذیرفتن این فرض ترسناک باشد که افکار و احساساتمان شرایط و وضعیت مالی‌مان را می‌سازد.

و همین‌طور به موازات این امر، در تمام مدت سعی کردیم خودمان را اینگونه بشناسیم که توانایی کنترل الگوهای عجین شده با خودمان را نداریم. الگوهایی که منبع افکار و احساساتمان هستند. پس به نظر می‌رسد، تغییر شرایط بیرونی زندگی راحت‌تر از تغییر خومان است. هنگامیکه در موقعیت‌های وحشت‌بار و دردناک قرار می‌گیریم، به جای آنکه بگردیم و علت را بیابیم، تقلا می‌کنیم تا درد را تسکین دهیم و ترسمان را فرونشانیم. مفهوم تغییر الگوهای احساسی و فکری زندگی‌مان، مفهومی دست نیافتنی و غیر ممکن است. این طرز فکر برگرفته از آنچه که در اطرافمان می‌بینیم است. به نظر می‌رسد مردم تمام دوران زندگی‌شان، از یک خط مشی پیروی می‌کنند. رفتارهایشان بوسیله مجموعه برنامه‌هایی که ۲۰، ۳۰ یا ۵۰ سال زودتر در آنها درونی شده، کنترل می‌شود. اصرار برای کشف اینکه چه ترسهایی ممکن است شرایط بیرونی‌مان را بوجود آورد، باعث می‌شود که بترسیم، مبادا خودمان را سرزنش کنیم. اگر قبول کنیم که ما شرایط خارجی را بوجود می‌آوریم، دلیل بر این است که ما باید خودمان را برای ارتکاب هر اشتباهی مقصر بدانیم. اشتباه است که فکر کنیم، چون درنهایت ما مسوول زندگی هستیم، پس برای هر اشتباهی که مرتکب می‌شویم باید خودمان را سرزنش کنیم.

سرزنش، قضاوت انتخابهایمان است، گناه، اشتباه و در نهایت مجازات را مشخص می‌کند. به هر حال اشتباه دلیل بر اصلاح بدون قضاوت است که فرآیند آموزش و یادگیری را نشان می‌دهد. پس ما مسوول و آفریدگار اشتباهاتمان هستیم. ما نباید به خاطر آنها سرزنش شویم. گناهکار شناخته شویم و نیازمند مجازات باشیم. اشتباه به خاطر انتخاب ترس به جای دوست داشتن است. این کار نیازمند تشخیص و اصلاح است. ممکن است از ته دل احساس کنیم که با کمبود پول در دنیای جزایی و کیفری زندگی می‌کنیم، این اعتقاد که خدایی وجود دارد و او خود به خاطر گناهانمان ما را مجازات می‌کند، اعتقادی است که ریشه در اعتقادات چندین ساله ما و اجدادمان دارد و نیازی به آموزش و یادگیری ندارد. با توجه به اعتقاداتمان هر کدام از ما در وجودمان خدایی بوجود آوردیم که می‌تواند قضاوت و محکوم کند.

اگر به هر یک از سه گروه، گناه، اشتباه و مجازات، اعتقاد داریم، این مفهوم که ما زندگی‌مان را خود رقم می‌زنیم، مانند اشتباهاتمان، ترسی بزرگتر بوجود می‌آورد و تلاش‌هایمان برای درک و فهم خود در زندگی‌مان را نقش برآب می‌کند. تشخیص خطاها و اشتباهات بخشی از فرآیند یادگیری است و به ما اجازه می‌دهد اشتباهاتمان را خوب ببینیم، مهم نیست که چقدر ممکن است دردآور باشند، مهم آن است که برای پیشرفت فرآیند یادگیری امری ضروری و عادی است. پس می‌توانیم به خودمان همانند بچه در حال رشدی نگاه کنیم که نیازمند آموزش مهربانانه است. هنوز رشد کامل تمام جنبه‌های وجودی انسان مشاهده نشده است. کم‌کم مردم دارند به این باور می‌رسند که ممکن است دنیای درونی‌مان بر دنیای خارجی‌مان تأثیر بگذارد.

این فکر، خودش را در اشکال مختلف به ظهور می‌رساند. برای مثال این ایده که اگر متقاعد شوید در شغل و حرفه‌تان چه چیز را دوست دارید، به راحتی پول بدست می‌آید. به هر حال بسیاری از ما، حتی خودمان موقعیت‌هایی که مردم در آن کار می‌کنند، می‌شناسیم و می‌دانیم که شغل و حرفه‌شان را دوست دارند اما نمی‌توانند پول بدست آورند. حال شاید این بحث پیش آید که این افراد نباید واقعاً کارشان را دوست داشته باشد و به این دلیل است که پولی بدست نمی‌آورند. اما شاید جور دیگر نیز بتوان گفت. اگر واقعاً کارمان رادوست داریم، موفق می‌شویم. اما این حرف لزوماً به معنای بدست آوردن پول خوب و زیاد نیست. عشق به کار وفور و فراوانی را در زمینه‌های مختلف به ارمغان می‌آورد. زمینه‌هایی مانند: کیفیت، رضایت، خدمت به دیگران و رشد شخصی. در هر موقعیتی اگر ترس به دلمان راه بدهیم، دیگر نمی‌توانیم ادامه دهیم، دیگر نمی‌توانیم ادامه دهیم و کم می‌آوریم. یا ممکن است بعضی مواقع خوب پولی به جیب بزنیم. مقدار پولی که بدست می‌آوریم به احساس و دیدگاهمان نسبت به کارمان بستگی ندارد بلکه وابسته به احساس دیدگاهمان نسبت به پول و سطح پیشرفتمان است.

حقایقی وجود دارد که بحث برانگیز است، بعضی مردم به کارشان عشق می‌ورزند اما پول خوبی بدست نمی‌آورند و برعکس بعضی از کارشان متنفرند اما بسیار پول دارند. این افکار و احساسات از زنجیره «دید بیزاری» و «دید فراوانی» نشأت می‌گیرد. می‌توانی جهان را با دو دید نگاه کنی: جهانی خالی از همه چیز (دید بینوایی) و جهانی سرشار از همه چیز (دید فراوانی). برخی‌ها هم وجود دارند که از نظر مالی هیچ مشکلی ندارند اما هنوز «دید بینوایی» دارند و فقط می‌خواهند امورات زندگی‌شان را بگذرانند و متقابلاً مردم زیادی وجود دارند که از نظر امکانات در مضیقه هستند، اما خودشان را باور دارند و از تمام امکاناتی که در دسترس دارند نهایت لذت و استفاده را می‌برند (دید فراوانی).

ممکن است به نظر متناقض آید، اما واقعاً این طور نیست. جهان، جهان وفور و نعمت است اما به قوانین خاصی نیز، پاسخ می‌دهد. تجلی مسایل خارجی، در زمینه‌های مختلف زندگی‌مان، همیشه با توجه به زمینه‌های مختلف زندگی‌مان، بازتابی از حاکمیت درونی‌ترین افکار و احساساتمان است. این افکار و احساسات درونی است که مسایل خارجی زندگی‌مان را تحت کنترل درمی‌آورد. بنابراین شرایط مالی‌مان از طریق تمایلاتمان شکل می‌گیرد و از افکار و احساساتمان تغذیه می‌کند. با توجه به ضعف مالی‌مان، اگر بتوانیم مشکل ترس را حل کنیم، دیگر هیچ چیز نمی‌تواند بر ما غالب باشد و همیشه می‌توانیم به راحتی هر چه پول می‌خواهیم بدست آوریم و هم خودمان را تأمین می‌کنیم و هم خانواده‌مان را و به اهدافمان جامه عمل بپوشانیم. پله نردبان مالی که ما بر آن هستیم چندان بلند نیست. آگاهی و اعتماد به هدف است که زندگی و کارمان را هدایت می‌کند نه ترس از نداشتن پول کافی.

http://bashari.blogfa.com/