سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
مجله ویستا

ترانه آب و تغزل نسیم!


ترانه آب و تغزل نسیم!

با دیده دل که به چشم اندازها و مناظر طبیعی بنگری، می توانی مثل شاگردی زرنگ در محضر استادی نمونه بنشینی!
نمی دانم هیچ به رنگ کوه ها دقت کرده ای که چه قدر با هم متفاوتند؟ هیبت و قامت …

با دیده دل که به چشم اندازها و مناظر طبیعی بنگری، می توانی مثل شاگردی زرنگ در محضر استادی نمونه بنشینی!

نمی دانم هیچ به رنگ کوه ها دقت کرده ای که چه قدر با هم متفاوتند؟ هیبت و قامت و عظمت شان را چه گونه دیده و ارزیابی می کنی؟ طبیعت چندگونه رنگ سبز را بر پیکر دشت و دامن دمن و قامت سبزه و چمن پاشیده؟ و چه گونه از دل سخت سنگ، گیاه و سبزه رویانده!

راستی توجه کرده ای کوه ها علی رغم سرسختی و صلابتی که دارند چه گونه به نرمی و گرمی دست هم را گرفته و پا در زمین محکم کرده اند و تا چه اندازه هوای هم را دارند؟ آیا ما آدم ها نمی توانیم به رغم تفاوت هایی که در ذهن و دل و اندیشه و ظاهر خویش داریم، برای آرمانی واحد، برای جانب داری از آیین و پاسداری از میهن خویش، هم دل و هم نظر و هم رأی شویم و دست های یکدیگر را به دوستی و اتحاد و به گرمی بفشاریم و سد و زنجیری در برابر بیگانه ها بسازیم و از نفوذ اهریمنان و ددان و پلیدان به مرزهای وطن و ایمان و آرمان و انقلاب خود، پیش گیری کنیم؟

اگر رنگ ها در طبیعت، در کنار هم، هارمونی شگفت احساس و لطافت و زیبایی را شکل می دهند، ما انسان ها چرا نتوانیم و نخواهیم از هر رنگ و نژاد و سلیقه ای که برخورداریم، زیر لوای واحد دین گردهم آییم و تجلی بخش انسجام و وحدت و هم دلی و هم داستانی شویم؟!

هنگامی که دست هایت را به خنکای آب می سپاری و در ژرفای جسم و جانت احساس انبساط می کنی، نباید به یاد بیاوری که برای دست یابی به اندیشه های پاک و نشاط انگیز و والا نیز باید از سرچشمه ناب معارف یعنی علوم اهل بیت پاک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بهره مند شوی؟

آیا وزش نسیم روح نواز و صدای دل نشین آواز آب، همراه با نگرش در این همه اسرار شگفت انگیز طبیعت، نمی تواند وجدان های بیدار را به سوی یگانه ترین دادار، رهنمون شود؟ و آیا بهره برداری از این همه مواهب زیبا و ارزشمند، نباید برانگیزاننده حس سپاس گزاری ما، در برابر خالق این زیبایی ها باشد؟

می اندیشم که روح نوازی جنگل، نغمه های پرندگان، ترانه آب، تغزل نسیم، استواری و سینه ستبری کوه، رقص سنگ ریزه ها در دل رودخانه ها، خنکای طراوت بخش آبشار... همه و همه اسراری هستند که جان و جهان را به سوی تحول و تدبر و تفکر فرا می خوانند.

از خورشید که برمی دمد و خرامان پشت کوه نشینی را برمی گزیند، تا درخت که در دل خاک ریشه می دواند و تا پهنه آسمان گسترده می شود، تا نسیم که عبورش مژده بخش و شادمانی آفرین است، تا بال بال پرندگان که سمفونی زیبای آسمانند، تا سنگ ها و سنگ ریزه ها که در دیده و دل نقش ها می سازند...

همه و همه رسالتی دارند. رسالت بیدارسازی دیدگان خفته ها! رسالت زنده کردن دل مرده ها! رسالت اندیشه سازی و جهش آفرینی... و می اندیشم که در این همه، پیام ها نهفته است برای زنده دلان، برای نوآوران و برای همه بیداران!

جواد نعیمی

پس مشتی آب بیداری بر چهره بیفشانیم و از سویدای دل، آفریننده یکتا را بخوانیم و بستاییم و برای همه نعمت ها، برایش پیشانی به خاک بساییم!