جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

موفق در خنداندن


موفق در خنداندن

نگاهی به نمایش ”امیراصلان خان, خان خانان” نوشته و کار جهانگیر طاهری

نمایش "امیراصلان‌خان، خان خانان" یک کمدی بلواری است که در ایران تحت عنوان کمدی‌لاله زاری شناخته می‌شود. یک کمدی ساده و عامه‌پسند که با هدف خنداندن مخاطب ارائه می‌شود.

ساده از این جهت که در آن هدف رسیدن دو دلداده به هم است . در این بین موانعی هم وجود دارد که باید از سر راه مرد عاشق برداشته شود. البته برخی مثل مادر عروس یاریگر داماد می شوند تا از بیراهه رفتن و طولانی شدن ماجرا و تلخی احتمالی نمایش، جلوگیری شود. عامه‌پسند هم به خاطر بار معنایی سبک و به دور از چندلایه‌شدن متن است. مطمئنن کمدی هم می‌تواند بار معنایی بالایی داشته و از چند لایگی اندیشه مخاطب را به سر منزل متحیرکننده‌ای رهنمون کند.

پسر کدخدا که سواد و خط خوشی دارد، سر مزرعه با پدرش کار می‌کند، اما او عاشق دختر امیراصلان‌خان یا قاضی‌القضات (با بازی میرطاهر مظلومی) شده است. کدخدا (علی‌اصغر دریایی) به پسرش (نادر کی‌مرام‌میرزا) تاکید می‌کند که تو با رعیتی نمی‌توانی همسر دختر قاضی‌القضات شوی. بنابراین پسر برای رسیدن به دلداده‌اش مجبور می‌شود به شهر برود و در دستگاه قاضی‌القضات مشغول به کار شود. امیراصلان مردی رشوه‌گیر، دروغ‌گو ، جعل‌گر و بی‌کفایت است. او که یک‌سال دستمزد منشی‌اش را نداده، درصدد است او را از دستگاه عدالت‌خانه‌اش اخراج کند. امیراصلان‌خان با دیدن دستخط پسرکدخدا راغب می‌شود هر چه زودتر منشی‌اش را بیرون کرده و او را استخدام کند. اما پسرکدخدا زیر بار نمی‌رود، چون نمی‌خواهد نان کسی را آجر کند. از آن طرف هم رجبک که از دیوار خانه‌ تاجرباشی بالا رفته تا سیب دزدی کند، به دلیل بلندی دیوار می‌افتد و دست و پایش درد می‌گیرد. او حالا آمده به نزد قاضی‌القضات و با دادن رشوه علیه تاجرباشی شکایت می‌کند که چرا دیوار خانه‌اش را بلند ساخته است؟ اول تاجر خود را محق می‌داند اما همین‌که محکوم به پرداخت غرامت می‌شود و باید تنبیه هم بشود، بنا را مقصر می‌داند. بنا هم عمله را مقصر می‌داند چون آجر زیاد به بالا پرت کرده است. عمله هم دختر تاجر را مقصر می‌داند .دختر هم خیاط‌باشی را مقصر می‌داند که او دو تومان جریمه را پرداخت می‌کند، اما بازهم بزازباشی مقصر شناخته می‌شود و الخ!

امیراصلان خان متوجه می‌شود که پسرکدخدا که با هم همشهری هستند، خواستگار دخترش شده، او را تحقیر می‌کند و از پسرکدخدا می‌خواهد که دستگاهش را ترک کرده و به ده برگردد. اما در این هیروبیر سروکله‌‌منشی قبلی پیدا می‌شود که جان به لب شده و می‌خواهد از قاضی انتقام بگیرد. پسرکدخدا قاضی را در صندوق پنهان می‌کند و با دادن پول، رضایت منشی قبلی را جلب می‌کند که دست از قتل پدر دلداده‌اش بردارد. مادر دختر هم به پسرکدخدا هدیه‌ای نثار می‌کند تا در تهیه جهیزیه‌اش کم نیاورد. کدخدا و همسرش نیز در خانه قاضی پذیرایی می‌شوند تا پسر برای انجام خواستگاری به آن‌جا برود. پایان نمایش هم وصال این دو جوان و دو دلداده با همدیگر را متجلی می کند.

این نمایش کمدی بیانی سر راست و بی‌شیله پیله دارد. بازیگران هم در حد ارائه تیپ، هنرنمایی می‌کنند. حتا بازیگری مثل میرطاهرمظلومی از تیپ یک قاضی ظالم پا را فراتر نمی‌گذارد ؛ چراکه ضرورت متن هم چنین حد و اندازه ای را می‌طلبد، اما کارگردان می‌توانست در هدایت بازیگرانش بیش از این تلاش کند. مثلن حضور سیامک اطلسی در نقش سرفراش و تورج نصر در نقش تاجرباشی نیاز به هدایت اصولی‌تر داشت. شاید دور افتادن این دو هنرمند از تئاتر و جریان بازی در صحنه، مانع از یک بازی برجسته شده باشد. اما با کمی حوصله و شاید سخت‌گیری می‌شد از این دو در حد اسم و رسم‌شان در سینما و تلویزیون، بازی گرفت. سرانجام این که، صحنه سختی‌ها و مشقت‌های خاص خودش را دارد که اگر هر بازیگری نخواهد تن به آن بدهد، ناموفق جلوه می کند. حالا هر چقدر هم برای خودش اسم و عنوانی در مدیوم‌های دیگر هنرهای نمایشی داشته باشد. بدن منعطف و فعال یک وجه تمایز برای بازیگران کمدی در تمام دنیاست. سیامک اطلسی و تورج نصر خشک و ایستاده در صحنه حضور دارند که با روزی نیم ساعت تمرین بدنی، می توانستند قبراق و منعطف صحنه را زیر پا گذارند. پا به سن گذاشتن دلیل بر دور شدن از تمرین بدنی نیست. بیان گرم و شیوا هم یک اصل اساسی است که خوشبختانه در این مورد حضورشان در حد قابل قبولی بود. در هر صورت تئاتر ضوابط خودش را دارد و خطور از آن باعث ناکامی در قلمرو این هنر زنده و پویا خواهد شد. البته از حق نباید گذشت که میرطاهر مظلومی عرق‌ریزانی داشت دیدنی، او حتا کمبودهای حضور برخی از بازیگران را هم پر می‌کرد. چون سعی می‌کرد فضا لبریز از شوخی و شادابی شود و این مهم را با اتکای به بازی تند و سریع‌الحن‌اش ممکن می‌کرد. حضور افشین زی‌زی در نقش رجبک هم دیدنی بود. او هم بدنی منعطف و بیانی گیرا و جذاب داشت. مدام هم در خنداندن تماشاگر با مزه‌پرانی، خودی نشان می‌داد. نورالدین جوادیان هم در نقش عمله تکاپو و هیاهوی بسیاری داشت. شهرزاد ثابتی هم در نقش دختر تاجرباشی تلاش خاصی کرده بود. هر چند بسیار اغراق‌آمیز بازی می‌کرد؛ اما نقش متفاوت و قلدرانه‌ای از یک دختر را ارائه می‌کرد. بهرام شاکری هم در نقش صفدر با آوردن و بردن استکان چای مزه‌نمایش شده بود. با این تعابیر نمایش در جذب و خنداندن تماشاگر موفق بود و البته هنوز هم می‌توانست در این زمینه موفق‌تر باشد. اول این‌که در جذب تمامی بازیگران‌اش تلاش مضاعفی می‌کرد و دوم در ایجاد میزانسن و فضاسازی و القای تصاویر هم تلاش بیش‌تری را ارائه می‌کرد؛ چراکه در حال حاضر نمایش بیش‌تر با اتکای به نیروی خلاقه برخی بازیگران، مزه‌پرانی‌ها و ایجاد حرکات طنز و مسخره‌بازی به بازنمایی یک کمدی می‌پرداخت.

در حالی‌که ظرافت‌های بازی و ایجاد صحنه‌های متکی بر موقعیت و تصویر بر پویا شدن این اثر نمایشی می‌افزود. متاسفانه این مشکل اکثر کمدی‌های ایرانی است که بیش‌ترین اتکا را بر شوخی‌های کلامی دارند و از رفتارهای طنز و شوخی کم‌تر در بیان و ایجاد موقعیت‌های کمدی بهره‌مند می‌شوند. این خود باعث می‌شودکه کمدی مصرف آنی و لحظه‌ای داشته و به فردا نرسیده بسیاری از لحظات نمایش از صفحه‌ذهن مخاطب پاک شود. در حالیکه بیان رفتاری و بدنی در القای کمدی‌های جاندارتر و موثرتر، مشارکت عینی‌تر و ملموس‌تری دارد. باید بیاموزیم که بازیگر فقط برای ارائه گفتار ساخته نشده است . او علاوه بر دهان، دست و پا و صورت نیز دارد که هر کدام قابلیت‌های زیادی برای ایجاد لحظات خلاقه دارند. به خصوص کمدی که با توجه به جنب‌جوش بسیار بالایش می‌تواند محرک بازیگر در ارائه لحظات شاداب‌تر باشد. با این وجود باید حد انتظار را بالاتر برد تا در ارائه کمدی نیز موفق‌تر از پیش تجربه کسب کنیم. این گوی و میدان!

رضا آشفته