شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
مجله ویستا

مرگ نزدیک است


مرگ نزدیک است

نگاهی به نمایش”مهر هفتم” نوشته و کارگردانی سعید شاپوری

در همه جای دنیا امروز باب شده‌ که تا می‌توانند زیر و بم آثار هنری و ادبی دیگران از عهد باستان تاکنون را برهم می‌ریزند تا به مکاشفات و ابداعات و نوآوری‌های دگرگون شده و متفاوتی دست یابند. حالا اسمش را هم بازخوانی، اقتباس، بازآفرینی، دراماتورژی و غیره و ذالک می‌گذارند. پس چرا ما باید از این قافله‌ پر از دانستنی‌ها و زیبایی‌ها ‌عقب بمانیم؟ برای پیشرو شدن باید دست به هر کاری زد که در این دهکده جهانی هر ناممکنی امروز به عینه ممکن می‌شود.

۵۲ سال پیش اینگمار برگمن سوئدی جسارتاً دست در کتب عهد عتیق و عهد جدید می‌برد تا با واکاوی دوران سیاه قرون وسطا، انگاره ‌جدیدی را پیش روی مخاطب روشنفکر اروپایی و جهانی قرار دهد. او می‌خواهد تفکر تاریک و شوم کلیسا را در قرون وسطا به چالش بکشد که کشیش‌ها چه بلایی که بر سر جهان و مردمانش نیاوردند. با راه‌اندازی جنگ‌های صلیبی، اشاعه خرافه، تفتیش عقاید و ترویج بی‌فرهنگی و بی‌سوادی که منجر به شیوع انواع بیماری‌های‌ واگیر و فراگیر که نشد! طاعون یکی از آن بلاها بود که ریشه در بی‌دانشی انسان آن دوره داشت و تاویل اشتباه کلیسا این بود که گناه مردمان عواقب و بلاهایی چون طاعون را از آسمان بر انسان تحمیل کرده است.

‌بعد از چند قرن برگمن بر آن می‌شود ‌روزگار سیاهی را به بوته نقد بکشاند تا انسان آگاه امروز قدر داشته‌های علمی خود را بداند که اگر دین هم دارد، دینش فارغ از خرافات و توهمات دیگران است. تفکر، انسان را از اشتباه و تباهی دور می‌کند و این تفکر از طریق فیلم می تواند ما را به آنچه باید آگاه شویم، نزدیک کند. شاید قصد و غرض سعید شاپوری هم همین بوده ‌که این فیلم را به تئاتر تبدیل کرده تا آن را در تهران اجرا کند.

درباره فیلم برگمان

یک شهسوار‌(‌شوالیه‌) و دستیارش از جنگ‌های صلیبی بازگشته‌اند. مرگ سیاه در حال درو کردن کشورشان است. وقتی به خانه‌شان نزدیک می‌شوند مرگ بر شهسوار متجلی می‌شود و به او می‌گوید که زمانش فرا رسیده است. شهسوار بر سر زندگی‌اش با مرگ شطرنج‌بازی می‌کند. درحالی که این دو شطرنج‌بازی می‌کنند شاهد تلاش آدم‌های اطراف‌شان برای گریز از طاعون هستیم.

فیلم «مهر هفتم»، شاهکار مهم و باارزش سینمایی‌‌«اینگمار برگمن» دو سال پیش?? ساله شد و به همین مناسبت دیوید گریتن، منتقد و روزنامه‌نگار سینمایی نشریه دیلی تلگراف از سرگذشت عجیب آن می‌نویسد:

فیلمساز صاحب سبک سوئدی، اینگمار برگمن در اتوبیوگرافی خود در سال ???? تحت عنوان‌«فانوس جادویی» تنها دوبار از معروف ترین اثر سینمایی‌اش‌«مهر هفتم» یاد می‌کند و پیش از آن که به طور خیلی گذرا به محدودیت زمانی خود برای ساخت آن و بودجه ناچیز این فیلم اشاره کند‌«مهر هفتم» را یک اثر متفاوت که به آن دلبستگی خاصی دارد و آن را در شرایط دشوار و از سر غلیان شور و سرزندگی درخود ساخته است، توصیف می‌کند. با چنین تعریف نه چندان پرمایه‌ای از‌«مهرهفتم» که ?? سال پیش ساخته شد و جایزه هیأت داوران جشنواره کن را برد، هیچ کس فکر نمی‌کند که این فیلم نقطه عطفی را درتاریخ سینما رقم زده باشد، چه برسد به آن که بخواهد آن را تغییر داده باشد. برگمن مبدع سینمای هنری اروپا نبود (نئورئالیست‌های ایتالیا همچون روسلینی و دسیکا پیشگامان آن بودند) اما‌«مهر هفتم» سینما را به مثابه رسانه و ابزاری معرفی کرد که می‌توانست در زندگی، مرگ و دل نگرانی اگزیستانسیالیستی تأمل و تعمق کند.

اگر‌«دزد دوچرخه» دسیکا روحیه بخش و سرگرم کننده بود، «مهر هفتم» به هیچ وجه این گونه نبود. این فیلم یک نمایش سیاه و سفید غمبار اخلاقی از اسکاندیناوی قرون وسطا بود که آدم‌های جدی از سرتاسر دنیا به دیدن آن شتافتند و برای دیدن آن نیز می‌بایست جدی می‌بودند.

داستان «مهرهفتم» (که عنوان آن برگرفته از کتاب مکاشفه یوحنای رسول است)در عصر شیوع طاعون یا مرگ سیاه در اروپا که مردم فوج فوج قربانی آن می‌شدند، می‌گذرد. یک شوالیه به نام آنتونیوس بلاک (مکس ون سیدو) که با ملالت از جنگ‌های صلیبی بازگشته است با مرگ که چهره‌ای سپید دارد و لباسی کلاهدار به تن کرده و به دنبال او آمده‌ رودررو می شود. آنتونیوس بلاک برای به تعویق انداختن اجل‌اش و همچنین برخورداری از فرصتی هرچند کوتاه برای نشان دادن نمونه‌هایی از خوبی انسان‌ها به مرگ، به او پیشنهاد‌ بازی شطرنج را می‌دهد. اما درنهایت حاصل کار عبث است. (۱)

● درباره هفت مهر

در باورهای عرفانی دنیا اشترکاتی وجود دارد که این مورد در هفت مهر عرفان‌ برای رسیدن به کمال دیده می‌شود اما در باور یهودیان و میسحیان آمده است:

▪ مُهر اول : بیداری نیروهای معنوی

▪ مهر دوم: مجامع نور

▪ مهر سوم: فداکاری، عدم خود محوری

▪ مهر چهارم: تسلیم و ‌واگذاری

▪ مهر پنجم: جهان گرایی

▪ مهر ششم: برگزیدگان

▪ مهر هفتم: بیداری مطلق، این نشان هفتمین مهر و هدف نهایی است. این علامت نشان هوشیاری و بیداری مطلق (یکی شدن با خدا، مقدس شدن) است. این هدف از طریق آیین‌ها و ‌روش‌های عرفانی‌(تعمق، مناجات و غیره) به تنهایی ممکن نمی‌شود. این مرحله از طریق دنبال کردن راه مقدس ابدی امکان پذیر است و با ایجاد مجامع نور می‌توانیم محیط‌هایی را خلق کنیم تا افراد ‌در آن از سریع‌ترین روش به این مقام برسند.

این برگزیدگان هستند که تشکیل مجامع نور را امکان‌پذیر می‌سازند. آن‌ها بطور خستگی ناپذیری در جهت رسیدن به این هدف تلاش می‌کنند. تشکیل مجامع نور پایه‌ای برای حکومت الهی بر روی زمین است.

در چنین محیطی (حکومت آسمانی بر روی زمین) است که رستگاری انسان سرعت گرفته و بسیاری به بیداری مطلق که هدف نهایی زندگی است، نائل می‌گردند. این نشان، نماد رسالت مایتریا، یعنی راه مقدس ابدی است.

برترین نشان در حالت کامل شده، مهر هفتم که در کتاب مقدس [تورات و انجیل] بسیار درباره آن سخن گفته شده را آشکار می کند. کتاب آسمانی ما "مقدس‌ترین مقدس‌ها (THOTH)، عهد پایانی" مبنی بر برترین نشان است. این همان کتابی است که از آن در کتاب مقدس [تورات و انجیل] به عنوان کتابی که با هفت مهر بسته شده است یاد می شود!

همانطور که توجه کرده‌اید، هفتمین مهر و علامتی که در مرکز برترین نشان قرار دارد، یکی هستند. مهر هفتم مجسم کننده نشان قرار گرفته در مرکز است. نشان قرار گرفته در مرکز نماد خداوند است (در مرکز خلقت). انسان در تجسمی از خداوند خلق شده است. در مرحله هفتم است که انسان دوباره به تجسمی از خداوند می‌رسد، و با او یکی می‌شود.

به این ترتیب، نه تنها برترین نشان، راه بیداری مطلق (رستگاری) را به ما نشان داده بلکه تمام ادیان زمین را با هم متحد می سازد. این نشان شرح می‌دهد که چگونه خداوند هر بخش از راه مقدس ابدی را به صورت یکی از ادیان بزرگ بر روی زمین برای انسان‌ها فرستاد. هم اکنون او تمامی راه را یکباره نمایان کرده است. با این، تمام ادیان روی زمین با هم متحد شده (همه آن‌ها توسط یک خدا فرستاده شده‌اند) و همچنین او سریع‌ترین راه به سعادت و رستگاری را به ما نشان داده است (راه مقدس ابدی).(۲)

● درباره تئاتر

سعید شاپوری سه سال پیش هم"نور زمستانی" برگمن را تبدیل به تئاتر کرد و برای بار سوم هم قرار است که "سونات پاییزی" را در آینده تبدیل به تئاتر کند. خارج از این نوع تجربیات، او تاکنون نمایش‌هایی با مضامین دینی و مذهبی کار کرده و بیشترین دغدغه‌اش هم همین نوع مضامین بوده است.

این بار هم در"مهر هفتم" رویکردی به کلمات کلیدی مانند ایمان، مرگ، دنیای پس از مرگ، شیطان، فرشته، زندگی، جنگ، خرافه، و بلا و عذاب الهی دارد. این مفاهیم در مسیری دراماتیک و خطی جست‌و‌جو می‌شود تا ما نیز در آگاه شدن خود نسبت به مفاهیم و باورهای متافیزیکی بکوشیم و در این راه درست را از نادرست تمیز دهیم.

تئاتر با فیلم اشتراکات و افتراقاتی دارد. هر دو گزینه نمایشی هستند و البته ابزارها و عناصر مشترک و متفاوتی در بیان یک داستان مشخص دارند چون محدودیت‌ها و پتانسیل‌های موجود در هر دو مدیوم نمایشی با هم تفاوت دارد. بنابراین در تبدیل یک فیلم به تئاتر یا برعکس چاره‌ای جز ایجاد تغییر نیست.

شاپوری صحنه را با چند تابوت پر می‌کند و همین وسیله اصلی بهانه‌ای می‌شود تا تکه‌ها و بریده‌هایی از نمایش شکل بگیرد. تابوت بهترین گزینه ممکن هم بوده‌ چون مرگ و میر ناشی از طاعون‌(‌مرگ سیاه‌) و ماقبل آن ناشی از جنگ‌های صلیبی و مسائل خاص کلیسا که به راحتی آدم‌ها را خوراک آتش و گیوتین می‌کرد، در بازنمایی این عنصر صحنه‌ای به شکل برجسته‌ای نقش‌نمایی می‌کند.

در این میان حرکت مرگ و جنب‌و‌جوش شوالیه هم مزید بر علت می‌شود که بازی شطرنج در صحنه تداعی‌گر بازی شطرنج باشد. ما به جای آن که آن دو را در حال بازی با مهره‌های شطرنج ببینیم، مدام در حال حرکت می‌بینیم که پیش‌برنده میزانسن‌های نمایش هم خواهد بود.

حالا روابطی بین آدم‌ها حاکم می‌شود و راوی هم همسر شوالیه است که در انتظار است تا او از جنگ برگردد. بر می‌گردد، و همدیگر را کوتاه می‌بینند، اما مرگ مجالی نمی‌دهد برای این همه دوری و رنج که سر فصل تازه‌ای را به رویشان بگشاید.

شوالیه چند بار تاکید می‌کند که بنابر ایمان مسیحی‌اش گول کلیسا و فرامین اشتباه کشیشان را خورده و به جنگ تن داده ‌و هنوز هم در این راه نفرت خود را احساس می‌کند که منجر به بی‌ایمانی شده است. اما زندگی در لابه‌لای این همه سیاهی و نکبت برقرار است، چنانچه مری، زن بازیگر دوره گرد زندگی‌اش را به سادگی و در غایت خوشبختی پیش می‌برد. گفت‌و‌گوی او با شوالیه بیانگر چنین رویکردی به زندگی است و او حتا از شوالیه می‌خواهد که باید یک همدم داشته باشد تا از تنهایی بیرون بیاید و خوشبختی را در بودن با دیگری بیابد. مری با آن که خود و همسرش به کلیسا اعتقادی ندارند اما باورهای مسیحی خود را حفظ کرده‌اند و در خلوت خود این مراسم را به سادگی برگزار می‌کنند.

البته هستند آدم‌هایی که مثل نقاش با دروغ و ریا زندگی خود را درآمیخته‌اند تا از گزند مصائب و سختگیری‌های بی مورد کلیسا در امان باشد.

او هم به گونه‌ای دیگر خط بطلان بر زندگیش می‌کشد و چندان تفاوتی با مردمی ندارد که غرق در توهمات کلیسا شده‌اند و امروز برای خروج از بلای آسمانی طاعون با شلاق به جسم خود می‌زنند یا رگ دست‌هایشان را با دندان می‌برند تا بلکه آرامشی باشد بر این همه رنج ناشی از نافرمانی و تبعیت از گناه!

شوالیه بازی را به نفع خود می‌کند و مجالی می‌یابد برای دیدار همسرش اما ایمان و بازیابی مجدد آن مسیر زندگی‌اش را به سوی مرگ پیش می‌برد. شاید ایمان ترس و اضطراب برگرفته از مرگ را متلاشی می‌کند که شوالیه ‌قرار است تا مرگ او را هم با خود ببرد. زیباتر این که همه چیز از منظر جوزف بازیگر دیده می‌شود که جمعی را از میان ابرهای آسمان به دنبال خود می‌برد. شاید مرگ به او نزدیک است و توضیحی در این باره در نمایش هویدا نمی‌شود.

آنچه در اجرایی که ما دیدیم و باعث می‌شد که بین مخاطب و صحنه جدایی نسبی بیندازد، کم رمقی بایگران و انرژی اندک جاری در اتمسفر صحنه بود. اگر همان طور که بازیگران خط و خطوط را درست می‌رفتند و بیان گیرایی هم داشتند، کمی با تمرکز و حوصله بر نقش و انرژی صحنه احاطه می‌یافتند، همه چیز تاثیر مطلوب‌تری بر روان تماشاگر می‌گذاشت. بی‌شک هنوز بازیگران به انرژی واحد و مکملی برای دست یافتن به اجرایی گیرا نرسیده‌اند.

رضا آشفته

پی‌نوشت:

۱- به بهانه ۵۰ سالگی‌«مهرهفتم» شاهکار سینمایی برگمن، ملاقات با مرگ، ترجمه: شیلا ساسانی نیا، روزنامه ایران، چهارشنبه ۱۷مرداد ۱۳۸۶

۲- اصول تعلیمات مایتریا

http://www.maitreya.org/Teachings, base of/Persian (Farsi)/GS (Farsi).htm