چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
عکسی از پارک
سرما از خواب بیدارش کرد. به ساعت رومیزی کنار تختش نگاه کرد، عقربه ی کوچک ساعت تا هفت کمی فاصله داشت. پاهایش را کشید زیر پتو. اما سرما از اطراف پتو تن لختش را آزار می داد. پتو را طرفی زد و بلند شد. پنجره نیمه باز را بست و دستهایش را بالای شوفاژ گرفت. روی تخت دراز کشید. دستهایش را پشت سرش قلاب کرد و به عکس بزرگ منظرهی برفی خیره شد. دوباره پای پنجره رفت و به خیابان برفی نگاه کرد.
آبی به صورتش زد و مسواکش را خیس کرد.
لیوانی شیر نوشید.
دوربین را از روی کمد برداشت و در کیفش گذاشت.
شالی از کشو بیرون آورد. کاپشن را از جا راختی برداشت. بند پوتین را انقدر کشید تا مطمئن شود محکم شده.
پارک روبروی خانهشان یکدست سفید شده بود. از هر طرفی میشد وارد پارک شد. به اطراف نگاه کرد. فقط پسر بچه ای کنار خانه ای با کیفی که در دستش سنگینی میکرد ایستاده بود. همان طور که ایستاده بود دوربین را بیرون آورد و از دریچه اش به پارک نگاه کرد. ماشینی به آرامی داشت از کنار خیابان می گذشت. متوجه ی ماشین و لاستیکهایش که روی برفها خط میانداختند شد. باز از دریچهی دوربین نگاه کرد. درختها در کادر میافتادند، اما چند ماشین پارک شده در اطراف و رد آن ماشین پشت و کنار درختها و پارک کادرش را به هم میزد. طرف پارک رفت. چند قدمی که در پارک گذاشت ایستاد و به رد پاهایش نگاه کرد.
از کنار خیابان به بالای پارک رفت.
بالای پارک ایستاد و از دریچه نگاه کرد. مردی با پوتینهای لاستیکی بزرگ و لباسی سبز از پایین به او نزدیک می شد. مرد به گوشه ی از پارک رفت. دستش را در برفها گرداند و در بزرگ آبی رنگی را باز کرد و خودش به داخلش رفت.
صدای غار غار کلاغها را شنید. دید دو کلاغ روی درختی که شاخه هایش خم شده نشستهاند. گلوله ی برفی درست کرد و پرت کرد طرفشان. کلاغها پریدند و شاخههای درخت راست شدند و تمام برف روی شاخهها زمطن ریخت. به اطراف پارک نگاهی انداخت. پسر بچه دیگر جلوی در خانه نبود. به گوشهای دیگر پارک نگاه کرد. آنجا رفت و دوربینش را تنظیم کرد. صدای از پشت سرش شنید:
« برف پارو میکنیم.»
« برفیه، برف!»
دو مرد با پاروهای بزرگی که بر دوش داشتند از کنارش گذشتند. یکیشان درست از وسط کادرش رد شد. او هم ایستاد و آنها را تماشا کرد.
از او دور شده بودند که پیرمردی از خانه اش بیرون آمد و آنها را صدا کرد. آنها هم راهشان را به طرف خانهی پیرمرد کج کردند.
به گوشهی دیگری از پارک رفت. آنجا هنوز ردی از انسان یا ماشینی نبود. کناری ایستاد و از دریچه ی دوربین نگاه کرد. وضوح تصویرش را تنظیم کرد. کیف دوربین را روی زمین گذاشت و زانو زد. انگشتش را روی دگمهی دوربین که گذاشت، پای کوچکی در کادرش ظاهر شد. دستش لرزید و کادرش به هم خورد و عکس را خراب کرد.
پای کوچک مال همان پسربچه بود که حالا داشت در پارک میدوید. پسر دیگری هم از آن طرف پارک به او پیوست. به آنها نگاه کرد. بعد به پارک نگاه کرد. جای دست نخورده ای پیدا نکرد.
سری تکان داد و طرف خانه رفت.
در حیاط را محکم بست و کنار درختی ایستاد. لگدی به درخت زد. آنقدر ضربه اش محکم بود که برفها از روی درخت به سرش ریختند. از آن طرف صدای بچهها که با خوشحالی سر و صدا راه انداخته بودند به گوش میرسید. برفها را از سرش تکاند. این بار لگد آرامتری زد. دیگر برفی پایین نریخت.
از خانه بیرون رفت. بچهها بیشتر شده بودند. دو تا از آنها میدویدند و خودشان را روی برفها ولو میکردند. بقیه گلولههای برفی به هم پرتاب میکردند. کارگر شهرداری از زیر زمین پارک بیرون آمده بود و چای بدست داشت بچه ها را نگاه میکرد. صدای غارغار کلاغها را میشنید. از خانهی آن طرف خیابان هم تکههای بزرگ برف به کف خیابان میریخت و ماشینهای بیشتری از اطراف پارک میگذشتند.
دوربین را بیرون آورد و از دریچهاش به پارک نگاه کرد. لبخندی زد و طرف پارک رفت.
آراز بارسقیان
![](/imgs/no-img-200.png)
مسعود پزشکیان سعید جلیلی انتخابات ریاست جمهوری انتخابات ریاست جمهوری 1403 انتخابات پزشکیان ایران انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم جلیلی مناظره مناظره انتخاباتی مجلس شورای اسلامی
قتل عربستان سلامت تهران وزارت بهداشت هواشناسی خانواده قوه قضاییه آموزش و پرورش شهرداری تهران سازمان هواشناسی پلیس
خودرو دلار تورم دولت سیزدهم قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو بازار سرمایه قیمت سکه حقوق بازنشستگان بورس
سینمای ایران تخت جمشید سارا بهرامی تلویزیون سینما علیرضا قربانی رسانه ملی کنسرت دفاع مقدس
دانش بنیان وزیر علوم
رژیم صهیونیستی ترکیه جنگ غزه غزه اسرائیل آمریکا فلسطین روسیه فرانسه جو بایدن دونالد ترامپ چین
یورو 2024 فوتبال استقلال پرسپولیس کریستیانو رونالدو باشگاه استقلال جام ملت های اروپا باشگاه پرسپولیس لیگ برتر نقل و انتقالات لیگ برتر ایران سپاهان
هوش مصنوعی نمایشگاه الکامپ سامسونگ اینستاگرام اپل فیبرنوری موبایل ربات ایرانسل
تغذیه میوه سرطان کاهش وزن سیب زمینی مغز دیابت ویتامین تب دانگ