پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

امروز با سعدی


امروز با سعدی

جان و تنم ای دوست؛ فدای تن و جانت
مویی نفروشم به همه مُلک جهانت
شیرین تر ازین لب نشنیدم که سخن گفت
تو خود شکری یا عسل است آب دهانت؟
یک روز عنایت کن و تیری به من انداز
باشد که تفرّج …

جان و تنم ای دوست؛ فدای تن و جانت

مویی نفروشم به همه مُلک جهانت

شیرین تر ازین لب نشنیدم که سخن گفت

تو خود شکری یا عسل است آب دهانت؟

یک روز عنایت کن و تیری به من انداز

باشد که تفرّج بکنم دست و کمانت

گر راه بگردانی و گر روی بپوشی

من می‌نگرم گوشهٔ چشم نگرانت

بر سرو نباشد رخ چون ماهِ منیرت

بر ماه نباشد قدِ چون سرو روانت

آخر چه بلایی تو که در وصف نیایی

بسیار بگفتیم و نکردیم بیانت

هرکس که ملامت کند از عشقِ تو ما را

معذور بدارند چو بینند عیانت

حیف است چنین روی نگارین که بپوشی

سودی به مساکین رسد، آخر چه زیانت؟

باز آی که در دیده بماندست خیالت

بنشین که به خاطر بگرفتست نشانت

بسیار نباشد دلی از دست بدادن

از جان رمقی دارم و هم برخی جانت

دشنام، کرم کردی و گفتیّ و شنیدم

خرّم تن سعدی که برآمد به زبانت