سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
سعید راد, هنوز ستاره است
سعید راد بازیگری حرفهای را با فیلم فاتحین صحرا درسال ۱۳۵۰ به کارگردانی محمد زرین دست شروع کرد.
برخی دیگر از فیلمهای او
- چ -۱۳۹۱
- گیرنده -۱۳۹۰
- پروانگی -۱۳۸۹
- دوئل -۱۳۸۲
- عقابها -۱۳۶۳
- دادشاه -۱۳۶۲
- عبور از میدان مین -۱۳۶۲
- برزخیها -۱۳۶۱
- خط قرمز -۱۳۶
- فرمان -۱۳۶۰
- مرز -۱۳۶۰
مجموعه تلویزیونی در چشم باد - مسعود جعفری جوزانی
نشسته بر مبل قدیمی، کنار پنجره بزرگ رو به حیاط پر درخت. به انتظارش نشسته بودم، نگاهم به دیوار آجری خانه بود، دیواری که خشت به خشتش به تعداد هر تیک تاک ساعت کهنه نصب شده بر دیوار، قصهها از روزگار گذشته داشته و دارد.
«سکوت، ضبط میکنیم».
صدای بلند مرد جوان مرا از جادههای گذشته به امروز و آن لحظه کشاند. آرام از پلهها پایین آمد، فضا ساکت بود، دوربین گامهایش را ضبط میکرد، نگاهم به بازی مردی بود که به قصد گفتوگو با وی به آن خانه قدیمی آمده بودم، به آخرین پله که رسید دوربین همچنان تصویر برمی داشت...
نگاهی به میزچیده شده، نگاه به قاب عکس، لیوانی که از روی میز برداشت و در آخر چشمانش را مستقیم به دوربین دوخت...: «کات،عالی بود» فضا از سکوت که خارج شد،«سعید راد» بر مبل روبه رویم نشست ،او قبل از انقلاب در بیش از ۳۰ فیلم سینمایی حضور داشت و اما گفتوگوی ما از بازیگری «سعید راد» پس از انقلاب آغاز شد؛ دورانی که تماشاگران سینما او را به عنوان سوپر استار سینمای اکشن در ذهن خود مرور میکردند.
ë آقای راد «مرز»، «فرمان»، «خط قرمز»، «برزخی ها»، «عبور از میدان مین»، «دادشاه»، «عقابها»... فیلمهایی است که از سال ۱۳۶۰تا ۶۲ ساخته و بر پرده سینماها اکران شد، بعد از این هشت فیلم دیگر سردرسینماها از پرتره شما خالی ماند...
با اینکه سالها از آن زمان گذشته است ولی هنوز دوست دارم از آن روزهای تلخ بگویم، برای اینکه درک کنید آن زمان چه رخ داد تا آواره غربت شدم با این مثال میگویم، هند با سینمای خود کار سیاسی واجتماعی انجام میدهد سینمای هند به مردمش رؤیا میفروشد تا وقت خالی آنها را پر کند؛ در آن سینما وقتی یک فیلم، یک ماه در اکران است، به تولیدکننده جایزه برنز میدادند، اگر دوماه مورد استقبال تماشاگران قرار میگرفت، به آن جایزه نقره میدادند.
اما اگر اکران از سه ماه میگذشت، جایزه طلا میگرفت، یعنی اول شده بود. متأسفانه این شرایط در آن مقطع زمانی که ذکر کردید در ایران و وضعیت سینمای ایران متفاوت بود. اگر فیلمی یک هفته روی پرده بود همه چی خوب مینمود. همه راضی بودند. اگر دو هفته در اکران بود سؤال ایجاد میشد! اگر سه هفته اکران موفق داشت که صداها بلند میشد «این پرروها! کی هستند؟...» ماجرای ما هم همین بود.فیلمهایی که نام بردید از جمله فیلمهایی بود که تا برپرده سینما اکران بودند میفروختند و خوب نیز میفروختند.
برای اینکه بیسند حرف نزده باشم، فیلم عقابها را مثال میآورم، این فیلم تا زمانی که اکران داشت، هر روز بر آمار رقم روزانه فروشش اضافه میشد؛ به صورتی که اگر با رقم سه هزار تومان و ۶ هزارتومان قیمت بلیت امروزی به میزان فروش «عقاب»ها نگاه کنیم؛ چیزی بالاتراز ۵۰ میلیارد تومان برای تهیهکننده فروش داشت آن هم با جمعیت ۴۰-۳۰ میلیونی آن روزگار، این یعنی بلند شدن صدای برخیها! این صدا چند مرتبه که پشت سرهم به اعتراض بلند شد من ممنوع التصویر شدم! و در نهایت تصمیم گرفتم بروم،یعنی هجرت ناخواسته.
آن زمان که غربت بودم سینمای هالیوود به ما نگاه نمیکرد، کانادا پشت تاکسی نشستم،به قول خودمان کار گل انجام دادم، چون محیط برای فعالیت هنری ما، آماده نبود. هیچ وقت چمدانم را باز نکردم،همیشه داشتم برمی گشتم.
تا اینکه سیزده بدر سال ۱۳۸۰ در یکی از پارکهای تورنتو «مهدی دادگو» از تهیهکنندگان سینما من را دید و گفت:«سعید اینجا چیکار میکنی! این حرفش تکانم داد،انگار به خود آمدم، من آنجا در غربت چه میکردم. آنقدر غرق زندگی و خرج و مخارج زندگی و بچهها شده بودم که انگار خودم را گم کرده بودم... سه روز بعد به تهران برگشتم...
سالهایی که از ایران دور بودم، از سینمای کشور دور نبودم، مجله فیلم را دنبال میکردم. به ایران برگشتم اولین مصاحبهام در سه شماره مجله فیلم چاپ شد، مصاحبهای که از آغاز تا پایانش ده روز طول کشید. یعنی مجموعه زندگیم بود که چاپ میشد؛ از زمان تولدم،ورود به سینما تا رفتن از ایران و بازگشت. آن مصاحبه هست. بارها در آن ده روز اشک همراه دقایق گفتوگو بود،بعد از چاپ گزارش در مجله فیلم، مردم که در شهر مرا میدیدند، میگفتند با خواندن روزگاری که بر تو گذشته بغض گلویمان را گرفت، باور نمیکردند قهرمان فیلم «عقاب»ها در« ونکور» نان بربری میپخت.
«آقای مارتین اسکورسیزی آمد سراغم،گفتم اسمم باید صدر ستارههای فیلم باشد، باهم به توافق نرسیدیم،من هم بازی نکردم». این ازجمله ادعاهای خندهداری است که خیلی از ایران رفتهها میگویند. ادعاهایی بیاساس،این خبرها نیست، سینمای هالیوود آنقدر گسترده است که داخل شدن به فضای آنها بسیار سخت است. خوشحالم بعد از ۱۸ سال وقتی به ایران وسینما بازگشتم آقای تقوایی، درویش، آقای جوزانی،حاتمی کیا و ... پیشنهاد کار به من دادند.
از کارآکتر رضا شاه در سریال « درچشم باد» و در ادامه از نقش شهید فلاحی در فیلم «چ» بگویید؟
من بازیگر فیزیک (بدن حرکتی) هستم، بعضیها «بازیگر صدا» هستند، بعضیها بازیگری تیپ ساز، بعضیها شخصیت بازی میکنند، من مجموعه این بازیها را انجام دادهام ولی در بیشترین نقشهایم، فضای بازی پردازی هایم فیزکال بوده است.
کارگردانان ما فوق العاده هستند.گریم میدانند، لباس میدانند، فیلمبرداری میدانند،همه زوایای فیلمسازی را یاد گرفتهاند. ازاین حیث «محشر» هستند.
در هالیوود ساخت سریالهایی همچون مختارنامه بسیار سخت است، ولی اینجا کارگردانان ما با بودجه بسیار کم، ارزشمندترین سریالها را میسازند.
از قصه نقش رضا شاه اگر بخواهم بگویم اینگونه شد که آقای جوزانی مرا به دفترش دعوت کرد. پیشنهاد بازی در نقش رضا شاه را داد و پس از آن ۱۱کتاب در دستم گذاشت، گفت با خواندن این کتابها به کارآکتر مورد نظرخواهی رسید. فضای بازی در این نقش مربوط به دوره تاریخی خاص بود، از زمان میرزا کوچک خان تا زمان فتح خرمشهر را در برداشت، نقش جالبی بود، کارآکتری که پرداختن به نقش وی باید دقیق انجام میگرفت تا «تألیف» شود.
در مورد نقش شهید فلاحی هم وقتی به دفتر حاتمی کیا رفتم،پرسیدم چرا من؟ گفت: به دو دلیل، اول اینکه از نظر ظاهر و آناتومی شباهت زیادی به شهید فلاحی داری، دوم اینکه «تکنیکال» بازی میکنی و شهید فلاحی نیز یک ارتشی تکنیکال بود. وقتی فیلمنامه را خواندم قبول کردم که بازیگر آن نقش باشم.
«ابراهیم حاتمی کیا» کارگردان «مؤلف» است. دقت و وسواس او برای یک کار خوب دلیل بر سخت گیریاش نیست.
باید همه کارگردانها این گونه باشند. باری به هر جهت نیست که جلوی دوربین او بروی و بازی کنی. «حاتمی کیا» از هیچ چیز به راحتی نمیگذرد و بازی خوبی از بازیگر میگیرد.
نقش رضا شاه و همچنین نقش شهید فلاحی در کارآکتری تعریف میشد که در فضای شخصیت و تاریخ دوران آنها در فیلم بازی کردم. نقش محوری داستان را نداشتم ولی ابعاد کارآکتر جذابیتهایی داشت که نمیتوانستم به آن «نه» بگویم. کارآکترهایی که «تیپ» نبودند.
به دنیای یک تیپ اجتماعی مشهور نقب بزنیم؛ دنیایی که شما هم تجربه کردهاید. سوپراستار کیست و به چه کسی ستاره سینما میگویند؟
سوپراستار یعنی بازیگری که در دنیای تصویر شناخته میشود، تمام طول عمرش بازیگر است؛ مثل آنتونی کوئین یا مارلون براندو، سوپراستار به بازیگرانی گفته میشود که تمام طول زندگیشان در هر شرایط سنی میتوانند نقش را خلق کنند. بازیگرهای ما متاسفانه فقط معروف میشوند اما بازیگر نمیشوند.
بازیگران ما خمیرمایه ستاره شدن دارند، ولی هدایت کنندهای ندارند تا از آنها به مفهوم واقعی سوپراستار بسازد. سینمای ما سینما نیست. تا زمانی که سینمای ما یک سرپرست مشرف به مسائل سینمایی بر خود نبیند، همیشه لنگان است.
کارگردان چه نقشی در رشد خلاقیت سینما دارد؟
انتخاب و هدایت کارگردان در بازیگرشدن یک فرد بسیار اهمیت دارد. کارگردانانی هستند که به واسطه شناختی که دارند فردی را به دنیای بازیگری معرفی میکنند. این فرد در ادامه میتواند، راه درستی را برای حضور در سینما انتخاب کند
از میان دهها کارآکتری که آفریدید به یادماندنیترینهایشان کدام است؟
نقشم در فیلم «تنگنا»، کارآکترم در فیلم «ساخت ایران» که اکران نشد، نقش مرد کرد در فیلم «سفرسنگ» و بازیگری در فیلم «خط قرمز» برایم به یاد ماندنی هستند، زیرا دراین نقشها، من که بازیگر «بدن حرکتی» هستم، با حرکت و فیزیکال حرف اول را میزد.
سختترین نقش را در چه فیلمی ایفا کردید، چرا؟
پلانی در فیلم «صادق کرده» ساخته ناصر تقوایی، در آن پلان به «صادق کرده» خبر میدهند همسرش به طرز دلخراشی به قتل رسیده است.
پلان دردناکی بود، آنقدر تحت تاثیر شرایط واقعه، قرار گرفته بودم که نمیدانستم چگونه غم بزرگ آن مرد را به تصویر بکشم. ظرفیتهای بازی در یک پلان مشکل بود.
آقای تقوایی که بازیگر و خلاقیت را به سینما معرفی میکرد، سمتم آمد و گفت: «سعید! این ستون را پشت سرت میبینی؟ فقط آرام سرت را روی ستون بگذار» من همان کاری را انجام دادم که «تقوایی» گفت، همان حرکت تأیید شد و نقش درآمد. آن پلان یکی از زیباترین پلانهایی است که در زندگی بازی کردم.
آن روز فهمیدم بازی خوب،فقط در نگاه بازیگر مؤلف نیست، بازیگر باید خود را یک ویولون خوش دست، خوش کوک، نگه دارد تا کارگردان بتواند با او خوب بنوازد. اگرکارگردان رهبر ارکستر خوبی نباشد، مسیر داستان پردازی فیلم بیراهه میرود، بازیگر باید خود را به کارگردان بسپارد.
و از زاویه دید امروز شما به سینمای این روزها نگاه کنیم...
تعاریف و قواعد سینما به هم خورده، سینما سبک و بیتحرک شده است، سینما هیجان و قواعد خودش را دارد.فیلمها کش دار، افسرده و غم بار شدهاند. معتقدم هنرمند حرفهای در سینما کم شده است.تازگیها مد شده، همه میگویند دیدید چقدر خوب بازی کرد انگار خودش بود، کاملاً واقعی. این غلط است. بازیگر که نباید خودش باشد، باید بازی کند، باید تکنیک داشته باشد.
سینمای ایران مثل سابق حرفی برای گفتن ندارد. سناریو در سطح است، یک عده گویی دور هم جمع شدهاند و برای خالی نبودن عریضه فیلمنامهای هم نوشتهاند.
سینما بستهای صنعتی است اما آن صنعت در سینمای ما وجود ندارد؟ سینما را نباید شوخی گرفت. نباید سینما را آسان گرفت. سینما زیربنای فرهنگسازی مردم به خصوص جوانان است، وقتی فیلمهای ضعیف ساخته میشود، جوانان کم کم دیگر سینما نمیروند.
سینما ارزش بالایی دارد. سینما از مکانهایی است که مردم برای حضور در آن وقت میگذارند، مردم آنچنان که ما به آن تفریحی نگاه میکنیم به سینما تفریحی نمینگرند.
مردم برای سینما وقت میگذارند، باید به این وقت گذاشتن احترام گذاشت، اما ما چه احترامی به آنها میگذاریم؟
سینمای ما قهر و آشتی شده، منتقدان نیز دراین میانه راه درست نقد کردن را گم کردهاند. سینماییها وقتی خود برای خود ارزش قائل نیستند چه انتظاری از دیگران دارند مثال میزنم، همین جشنواره سینمایی فجر،هرسال هم برگزار میشود، روز افتتاحیه و اختتامیه به سینماگران نگاه کنید، چند درصد آنها با لباسهای رسمی به این جشن میآیند؟ بیشتر انگار آمدند سالن سینما، حال از آن سوی به سینمای جهان نگاه کنیم، درچنین روزهایی لباسهای مخصوص دارند و مرتب و شیک به جشن خود میروند، آنها به خود احترام میگذارند و این احترام به خودشان بازمی گردد. وقتی خودمان برای خودمان ارزش قائل نباشیم هیچ بیگانهای برای ما فرش قرمز نمیاندازد.
شما را بیش از همه بازیگر فیلمهای حادثهای و اکشن میدانند این از حضور پررنگ شما در فضای این ژانر سینمایی است، چرا کارگردانان ما به ساخت فیلمهای حادثهای بیتوجه شدهاند؟
چشمان کارگردانان برای دریافت مجوز ساخت فیلمهای حادثهای در انتظارهای بیپایان باقی میماند. متولیان سینما علاقهای به صدور مجوز ساخت این گونه فیلمها ندارند. تصاویر سینمای ما فضای «تو بگو من بگو» شده است، چند نفر کنار دیوار، دور یک میز یا در یک آپارتمان کنار هم مینشینند و دیالوگهایی بین آنها رد و بدل میشود.
ژانر حادثهای به تصویرهای خیابانی نیاز دارد که سینمای کنونی ایران فاقد این گونه لوکیشن سازیهاست. سینمای حادثهای که اکنون در ایران وجود دارد میتواند یک نمایشنامه رادیویی هم باشد. سینمای حادثهای قوی به تفکر قوی حادثهای نیز نیاز دارد.
باید فردی فیلمنامه و کارگردانی، تهیه کنندگی و بازیگری این گونه فیلمها را انجام دهد که سینما را بشناسد و این شناخت برپایه تعریفی درست باشد. افرادی که سینمای اکشن را میشناختند و در ایران خوب دراین ژانر هنرآفرینی میکردند در جمع خسته از ممیزیهای سینما جای گرفتهاند. یا فیلم نمیسازند و یا به دنیای تولید فیلم در ژانرهای دیگر پیوستهاند.
تماشاگرانی که مشتاق دیدن این گونه فیلمها هستند برای دیدن فیلمهای مورد علاقه خود به سراغ ماهوارهها و فیلمهای خارجی میروند و این میشود که تلویزیون ما مخاطب ندارد و فیلمهای ما بیفروش باقی میماند. مدیران سینمایی جنس تمایل مخاطبان امروزی سینما را نمیشناسند و این درد بزرگی است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست