یکشنبه, ۲۳ دی, ۱۴۰۳ / 12 January, 2025
مجله ویستا

تولید انبوه خشونت


تولید انبوه خشونت

نگاهی به زندگی و آثار تاکاشی می ایکه

اگر بخواهیم از فیلمسازان موج نو سینمای ژاپن حرف بزنیم، نمی‌شود نام تاکاشی می ایکه فیلمساز ۵۲ساله را از قلم بیندازیم. او در ادامه نسل فیلمسازانی چون ناگیسا اوشیما یا استادش شوهی ایمامورا است که همراه چند سینماگر دیگر، سینمای ژاپن را در دهه ۱۹۶۰ متحول کردند. وقتی کوئنتین تارانتینو از فیلم‌های تاکاشی می ایکه خوشش می‌آید و از او به عنوان یکی از فیلمسازان محبوبش نام برده می‌توان فهمید که می ایکه از چه جنس فیلمسازانی است. تاکاشی می ایکه در شهر کوچکی در نزدیکی اوزاکا به دنیا آمد و در ۱۸سالگی به مدرسه فیلمسازی رفت که نیاز به آزمون ورودی نداشت و شوهی ایمامورا فیلمساز مشهور در یوکوهاما به‌راه انداخته بود. در مدرسه فیلمسازی دانشجوی منضبطی نبود و کمتر سر کلاسی حاضر می‌شد اما وقتی یکی از شبکه‌های تلویزیون محلی نیاز به دستیار تولید داشت از طرف مدرسه معرفی شد. وقتی پایش به تلویزیون باز شد، انواع حرفه‌های فیلمسازی را تجربه کرد و حدود ۱۰سال در کار ساختن فیلم‌های ویدیویی و تلویزیونی بود. سنت سینمای ویدیویی ژاپنی موسوم به V-Cinema عرصه‌ای بود که می ایکه در آن بسیار مسلط بود. پس از دستیاری در یکی از فیلم‌های استادش ایمامورا، از اوایل دهه ۱۹۹۰ ساختن فیلم‌های خودش را شروع کرد. این زمانی بود که کمپانی‌های فیلمسازی جدیدی در ژاپن تاسیس شده بود که حاضر بودند کارگردانان جوان و نوجویی چون می ایکه را به کار بگیرند تا انبوه فیلم‌های اکشن و رزمی با بودجه کم بسازند. می ایکه در ۱۹۹۵ فیلم «شینجوکو: مافیای چینی» را ساخت و کاری کرد که بعد از آن بودجه فیلم‌های V-Cinema افزایش یابد. اما اولین فیلمی که نگاه‌ها را متوجه او کرد و باعث شد در سطح بین‌المللی دیده شود Audition یا «امتحان هنرپیشگی» بود که در سال ۱۹۹۹ نمایش داده شد. با این فیلم راه او باز شد و به عنوان کارگردانی صاحب سبک و حرفه‌ای شناخته شد و پس از آن پشت سر هم فیلم ساخت به طوری که در عرض ۱۳سال بیش از ۶۰ فیلم ویدیویی و تلویزیونی و سینمایی را به سرانجام رساند؛ فیلم‌هایی مثل «ویزیتو» (۲۰۰۱)، «ایچی قاتل» (۲۰۰۱) که بر اساس یکی از کارتون‌های مانگا ساخته شد و همین‌طور سه‌گانه «مرده یا زنده» و البته «۱۳ آدمکش» که در ۲۰۱۰ ساخت. در سال ۲۰۱۱ فیلم «هاراگیری: مرگ سامورایی» را ساخت که در جشنواره کن نیز نمایش داده شد. می ایکه به شدت پر کار است و سالی دست‌کم سه یا چهار فیلم از او روی پرده می‌آید و همین نکته باعث شده منتقدان به او خرده بگیرند که اگر تمرکز بیشتری روی فیلم‌هایش بگذارد می‌تواند فیلمساز موثرتری باشد. در سال‌جاری تا اینجای کار می ایکه سه فیلم ساخته است: «وکیل درجه یک»، «افسانه عشق و صمیمیت» و «درس شر.»

آکیرا کوروساوا، هیدئو گوشا، دیوید لینچ، پل ورهوفن و دیوید کراننبرگ از فیلمسازان مورد علاقه می ایکه هستند. تاکاشی می ایکه فیلمساز جسوری است که در نمایش خشونت حد و مرزی برای خود نمی‌شناسد. فیلم‌های او به دلیل تابوشکنی‌هایش در نمایش شدید خونریزی و خشونت و جنسیت شهرت دارند. صحنه‌های تکان‌دهنده و غافلگیرکننده و خشونت‌آمیز در فیلم‌هایش فراوان دیده می‌شود. یکی از منابع الهام او سنت کارتون‌های ژاپنی موسوم به مانگاست. صحنه‌های خشونت‌آمیز برخی از فیلم‌هایش سبکی کارتون‌گونه دارند. سبک بصری فیلم‌هایش گاهی شبیه به دیوید لینچ می‌شود و پایان فیلم‌هایش نیز معمولا مبهم و عجیب و غریب است. به لحاظ تماتیک تقریبا در تمامی فیلم‌هایش نوعی حس نوستالژی نسبت به دوران کودکی هست علاوه بر اینکه از دوستی میان آدم‌ها تمجید می‌کند و طرفدار نظام خانواده سنتی است. طنزی تلخ و سیاه نیز در بیشتر فیلم‌هایش دیده می‌شود. داستان فیلم‌هایش معمولا درباره دنیای خلافکاران ژاپنی و به‌خصوص گروه‌های یاکوزا و تضاد آنها با مهاجران ساکن در ژاپن است. در ضمن سامورایی‌ها هم از شخصیت‌های ثابت فیلم‌هایش هستند.

تاکاشی می ایکه در ژانرهای مختلفی فیلم ساخته است. اگرچه بیشتر فیلم‌های او تماشاگران خاص دارند و برای نمایش به عنوان فیلم جریان اصلی مناسب نیستند اما فیلم تجاری جریان اصلی هم زیاد از او دیده‌ایم مثل «تماس بی‌پاسخ.» در کارنامه می ایکه چنین مواردی دیده می‌شود: فیلم مناسب کودکان مثل «مرد گورخری» یا «جنگ یوکی بزرگ»، درام نوجوانانه، کمدی موزیکال «شادی کاتاکوریس» و درام‌های جنایی شخصیت‌محوری چون Ley Lines یا «آشوبگر». جالب اینجاست که می ایکه فیلمسازی است که در جشنواره‌ها هم مورد استقبال قرار می‌گیرد و حتی فیلم افتتاحیه جشنواره کن یا تورنتو از میان فیلم‌هایش انتخاب شده. می ایکه درباره نسبتش با تماشاگران در جایی گفته: «من به تماشاگران فکر نمی‌کنم، به این فکر نمی‌کنم که چه چیزی آنها را خوشحال می‌کند، چون راهی برای من وجود ندارد تا این را بفهمم. کسانی که به سرگرمی ساختن فکر می‌کنند از مد افتاده هستند. آنها تماشاگران را به عنوان یک کل در نظر می‌گیرند، در حالی‌که هر فرد از تماشاگران متفاوت است. بنابراین سرگرمی برای همگان هم وجود ندارد.»