چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
داستانی مشهور با خط و ربط های غیر منطقی
![داستانی مشهور با خط و ربط های غیر منطقی](/web/imgs/16/166/70rp41.jpeg)
اگر آدم خیلی رئالی هستی که فقط با واقعیت محض زندگی میکند و برای همه چیز دنبال خط و ربطی منطقی میگردد که با منطق تمام مردم دنیا جور دربیاید اصلا «بیوتن» را نخوان! خودت را عذاب نده و در توجیه تحمل عذاب ۴۸۰ صفحه کتاب با خودت نگو: «فقط دلم میخواهد بدانم امیرخانی میخواهد ته این داستان چه بگوید؟!» چون اصلا قرار نیست ته داستان چیز خاصی بخوانی که کل داستان را توجیه کند.
چون بعدش مجبور میشوی کتاب را با حرص ببندی و افسوس به حال نویسنده بخوری که بعد از «من او» افت قلم داشته است و برداشته خاطرات سفرش به آمریکا را کتاب کرده و چون بچه مذهبی هم هست، تحویلش میگیرند و مجوز میدهند و خوش به حالش میشود. بعد بلند بلند حرص میخوری که ای کاش بابای مذهبی ما هم بچه مذهبیاش را چندماه میفرستاد گشت وگذار توی نیویورک و منهتن و خیابان پنج ام تا ما هم گزارش توصیفی از گداهای آنجا بنویسیم که خیلی مدرن هستند و به جای غربتیهای پاپتی یا همان هفت کور «من او» به شان میگویند «سیلورمن»!
اما اگر فقط اهل خواندن هستی و اساسا دنبال قلمی جذاب که به خواندن تشویقت کند، به نحوی که درهر حال از خواندن لذت ببری و هرچقدر بیشتر کیف میکنی خواندنت را بیشتر طول بدهی تا کتاب دیرتر تمام شود، میتوانی روی بیوتن حساب کنی.
اگر جزو آن دسته از آدمهایی هستی که مو را از ماست بیرون نمیکشند و وقتی سر صبحی به یک دلیل خیلی رندوم و اتفاقی از انجام کاری باز میماند، برایش هزارتا دلیل متافیزیک و ماوراءالطبیعه میتراشد، باز میتوانی روی بیوتن برای یک خواندنی لذتبخش حساب کنی. یا اگر جزو معدود آدمهایی هستی که اصولا دوست دارند پای تعریفهای خوشمزه دیگران بنشینند تا آنها با حوصله از جیک و پوک یک اتفاق ساده برایشان بگویند و آن اتفاق ساده را به اتفاقات ساده بیربط دیگر، ربط بدهند تا دست آخر اگر نتیجه منطقی هم نداشته باشد یک تصویر بامزه از مطلبی ساده توی ذهنت بسازد، باز میتوانی روی بیوتن حساب کنی. تا به دفعات مکرر برایت تعریفهای بامزه داشته باشد. مثلا از ذبح گوسفند برسد به اینکه غذایشان در ایران روزنامه است و کله پاچهشان میرود دم فرهنگسرای بهمن و... اما گاو آمریکایی میشود ورقه ژلاتین و از این آسمان ریسمانها.
آنوقت است که «بیوتن» را با خودش مقایسه میکنی نه با «من او». با خودی که توانسته روایتی نو در قالبی نو و قلمی جذاب داشته باشد و به تبیین مفاهیم مورد نظرش بپردازد؛ حرف دلش را بزند، نقدی بر آدمها داشته باشد، تا هرکجا که توانسته و حالش را داشته و اصولا خودش گیج نشده با زبان و لغات و مفاهیم بازی کند، یک جاهایی از دیدههایش در سفر برای بیان مفاهیم بهره بگیرد و یک جاهایی هم فقط روایت سفر داشته باشد و سفرنامه صرف بنویسد، چون از یک طرف دلش نمیآید برای خواننده تعریف نکند که چه چیزهای بامزهای در سفر دیده است و از طرف دیگر هم از نوع قلم به نظر میرسد، نویسنده باید آدم خوش تعریفی باشد.
اصلا همین میل به تعریف کردن باعث میشود ارمیای «بیوتن» تنها به مدد ارمیای «ارمیا» شخصیت پردازی داشته باشد چون به نظر میرسد ارمیا تنها ابزاری است که باید در موقعیتهای مختلف قرار بگیرد و راوی مفاهیم مورد نظر نویسنده شود.
طوری که اگر خواننده کتاب «ارمیا» را نخوانده باشد، مثل من و بیوتن را بخواند؛ ارمیا را آدمی بیشخصیت خواهد یافت که به خوابگرد بیشتر شبیه است تا جوانی که به قصد زندگی روز را به شب میرساند. (این بیشخصیت با آن بیشخصیت فرق میکند و همانا منظور عدم شخصیت پردازی است.) چرا که بارها از ارمیا توقع یک حرکت یا واکنشی در مقابل اتفاقات را داری اما او سکوت است و سکوت. چون باید ادامه دهد تا بتواند روایت کند.
اگر با این قضیه کنار بیایی و توقع داستانی لااقل کمی مقبول را نداشته باشی تو هم با این خوابگرد همراه میشوی تا دیدههایش را خوب ببینی و شنیدههایش را خوب بشنوی. تا ارمیای خوابگرد وارد دنیای تو شود و از خشیهایی بگوید که دور و بر تو پر هستند و گاهی یکیشان هم در وجود خودت سرک میکشد.
از سیلورمنهایی که دیده بهره بگیرد و یکیشان را بیخود و بیجهت سنگ کند تا سهراب درونت بیاید و به تو بگوید هرجور زندگی کنی خدا همانجورت میکند. اگر عمری مثل سیلورمن ادای مجسمه دربیاوری مجسمه میشوی. عمری بیخودی نمک بریزی، مجسمه نمک میشوی. همانی که همیشه شنیدهایم؛ هرطور زندگی کنی همانطور در محشر ظاهر میشوی.
از خود نفس خواندن که در بیوتن لذت بردی و گرفتی که نویسنده میخواسته چه بگوید دیگر خیلی در چگونگی این گفتن ریز نمیشوی. هرچند که با تمام پذیرفتن رسم القلم نویسنده باز ایراداتی در راستای همین رسم القم وارد است. اینکه آقای نویسنده وقتی در نوشتن برخی مسائل و روابط با خودش رودربایستی دارد، شاید هم با کسان دیگری، چرا موقعیتهایی را خلق میکند که مجبور است سطحی بنویسدشان یا با حربههای نهچندان چسبنده، فرار از موقعیت داشته باشد.
نویسنده که در نوشتن روابط ارمی و آرمی رودربایستی دارد و همه را حواله میدهد به یادداشتهای کنار آینه روشویی، چرا چنین موقعیتی را خلق میکند؟ برداشته آدمی مثل ارمیا را «که بالاخره چهاربار زیر سیاهی هیات نشسته است و وقتی مداح با آشپزخانه هم آهنگ کرده و مجلس را تمام کرده و دعا خوانده است؛ اللهم اجعل عواقب امورنا خیرالله آمینی پرانده است» آورده توی کاندوی شماره ۱۲ کاندومینیوم شماره ۲۰ ور دل آرمیتایی که به جخ گاهی روسریاش را روی سرش جلو میکشد که چه بشود؟! همهاش فرار از موقعیت داشته باشد و خواننده را برای کشف «فی» روابط بین این دو حواله بدهد به داستان دیزاین گورستان زنک فالگیر چادر به کمر؟!
حتما چاره دیگری برای پرداخت داستان بوده است تا نویسنده با رعایت همین رسم القلم یا رسم الخط بتواند تمام آنچه را که در ذهنش تلنبار شده بود بگوید و اتفاقا خیلی هم به دل بنشیند.
در هر حال بیوتن (برای دسته دومی که عرض کردم) کتابی است که برای بارها قابلیت خوانده شدن و لذت بردن را دارد. مثل کتاب شعر نویی که هربار، به فراخور اوضاع روحی و فکری، با یک یا چند قطعهاش بیشتر ارتباط برقرار میکنی.
لیلا باقری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست