سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
مجله ویستا

اقلیت ۹۹ درصدی


اقلیت ۹۹ درصدی

مردم جهان از سیاستمداران چه می خواهند

جنبش "وال استریت را اشغال کنید" در وب سایت خود و در بخش معرفی آورده است: ما ۹۹ درصدی هستیم که از خانه‌های خود بیرون رانده شده‌ایم، از خدمات درمانی مطلوب محرومیم، از آلودگی محیط زیست رنج می‌بریم، ساعات طولانی را برای مقدار اندکی دستمزد و بدون بهره‌ مندی از حقوق قانونی خود سخت کار می‌کنیم، البته اگر بتوانیم کاری پیدا کنیم.

در حالی که یک درصد دیگر از همه چیز برخوردار است، ما از هیچ چیز برخوردار نیستیم. ما ۹۹ درصد جامعه‌ایم.

در بُعد کلان، معنای اعتراضات اجتماعی امروز مردم جهان یک چیز است: بروز این حس که "نظام سیاسی-اقتصادی-اجتماعی" موجود در کلیه کشورهای دنیا شکست خورده و حتی با وجود طی شدن فرآیند انتخاباتی در نظام‌های مردمسالار، نقص‌هایی وجود دارند که فشارهای مردمی را در خیابان می‌طلبند؛ فشارهایی که همانند جنبش اشغال وال‌ استریت در یک جمله خلاصه می‌شوند: "ما ۹۹ درصدیم."

این شعار بین‌المللی نشان دهنده افزایش نابرابری در جهان امروز است. به عنوان نمونه، یک درصد جمعیت ایالات متحد بیش از ۴۰ درصد ثروت کل جامعه و متجاوز از ۲۰ درصد درآمد کل کشور را به خود اختصاص داده است. این نابرابری در کلیه کشورهای جهان، چه غربی و چه شرقی – نگاه کنید به طبقه اَبَراُلیگارشی روسیه – به چشم می‌خورد. اما احساس ۹۹ درصدی به این بر‌می‌گردد که این طبقه اقلیت – که اکثریت قدرت و ثروت را از آن خود کرده‌ - نه به دلیل سهم بیشترشان در جامعه، بلکه به این خاطر که سرمایه‌دارانی موفق (و گاهی فاسد) هستند و با حکومت‌ها ارتباط نزدیک دارند، ثروت هنگفتی به هم زده‌اند.

● سیاست و انحصار

احساس مردم این است که در سراسر جهان، نفوذ سیاسی و اقدامات ضد رقابتی، عامل اصلی افزایش نابرابری‌های اقتصادی‌اند. نظام‌های مالیاتی هم که در آنها میلیاردری مانند وارن بافت به نسبت درآمدش مالیات کمتری نسبت به کارمندان خود پرداخت می‌کند و یا بانکداران و متصدیان بورس که در سقوط اقتصاد جهانی نقش داشته‌اند، نسبت به کسانی که برای درآمدزایی این افراد کار می‌کنند مالیات کمتری می‌پردازند، این جریان را تقویت کرده‌اند.

تحقیقات سال‌های اخیر نشان داده‌اند مفاهیم عدالت محور تا چه حد مهم و ریشه‌ای‌اند. به عنوان مثال، مردم اسپانیا و کشورهای مانند آن حق دارند نسبت به وضع موجود معترض باشند. در این کشورها سیستمی اِعمال شده که در آن بانکداران کمک مالی دولتی دریافت‌ کرده‌اند، در حالی که کسانی که قربانی این بانک‌ها شده‌اند، خودشان باید از خودشان دفاع کنند. بدتر آن که بانک‌ها اکنون کار عادی خود را از سر گرفته‌اند و به سودآوری رسیده‌اند، در حالی که جوانان تحصیلکرده، چشم‌انداز مناسبی برای آینده شغلی خود نمی‌بینند. از طرف دیگر، این افزایش نابرابری اقتصادی حاصل یک دور تسلسل نادرست است که در آن، سرمایه‌داران از ثروت خود برای شکل دادن به قوانین استفاده می‌کنند و از این طریق هم از ثروت خود محافظت می‌کنند و هم ثروت و نفوذ خود را افزایش می‌دهند. پول و سیاست با یکدیگر بیش از حد عجین شده‌اند. دادگاه عالی آمریکا دست بسیاری از شرکت‌ها و بنگاه‌ها را باز گذاشته تا از پول و نفوذ خود برای جهت دادن به سیاست این کشور استفاده کنند.

بنابراین در مورد نقایص چنین نظام‌هایی، حق با معترضین است. در اطراف دنیا بسیاری از منابع - مثل نیروی انسانی بیکار، ماشین‌ آلات بدون استفاده و ساختمان‌های خالی - بهره برداری نشده‌اند و بالطبع نیازهای زیادی برآورده نگردیده‌اند که مبارزه با فقر، ارتقای توسعه و منابع اقتصادی برای مبارزه با گرمای زمین، تنها تعدادی از این مواردند. در آمریکا پس از سلب مالکیت بیش از ۷ میلیون مسکن در سال‌های اخیر، تعداد زیادی خانه خالی مانده‌اند و افراد زیادی بی‌خانمان‌اند.

● سر و ته یه کرباس!

اوباما با شعار "تغییر،" آرای عمومی را جلب کرد؛ شعاری که بوی سیاست ضد جنگ می‌داد، اما نیروهای آمریکا در عراق و افغانستان در زمان ریاست جمهوری وی نشانی از تغییر نداشتند. مردم سیاست خارجی اوباما را مانند رییس جمهور سابق یافتند. در زمینه سیاست داخلی نیز اوباما با کاهش هزینه‌های ضروری، همان راه رییس جمهور جمهوری خواه پیش از خود را ادامه می‌دهد. بنابر‌این حسی به مردم القا شده که آنها در سیاست کشورشان نقشی ندارند. می‌توان گفت یکی از خواسته‌های مردم معترض، اثر گذاری بر سرنوشت کشورشان است.

● خواسته‌های کوچک و بزرگ

جنبش جهانی وال استریت را می‌توان یک هشدار دانست. در سال ۱۹۹۹ تظاهرات سیاتل آمریکا علیه جهانی‌سازی،‌ توجه دنیا را به سمت این موضوع جلب کرد و منجر به آغاز دور جدیدی از مذاکرات مؤسسات بین‌المللی در مورد تجارت جهانی و حصول توافقاتی در این زمینه شد و در نهایت، صندوق بین‌المللی پول دست به اصلاحات مهمی زد. همچنین انتخاب باراک اوباما به ریاست جمهوری آمریکا نشان داد که اعتراضات گسترده دهه ۶۰ علیه حقوق مدنی و نژاد پرستی رسمی (با این که هنوز در مناطقی میراث آن به جا مانده)، چگونه جامعه آمریکا را تکان داده است.

از یک منظر،‌ خواسته معترضین چندان بزرگ نیست. آنها به دنبال موقعیتی‌اند تا از مهارت‌هایشان استفاده کنند، شغلی مناسب با درآمد مناسب داشته باشند و در اجتماع و اقتصادی عادلانه‌تر زندگی کنند. آنها تحول می‌خواهند، نه انقلاب. اما از منظری دیگر، خواسته مردم بزرگ به نظر می‌رسد که شامل ایجاد یک دمکراسی است که در آن، مردم مهم باشند نه دلار.

این دو مقوله با هم مرتبط‌اند. تاکنون شاهد بوده‌ایم که بازارهای آزاد و بدون نظارت، بحران‌های سیاسی و اقتصادی را دامن می‌زنند. این بازارها تنها زمانی مسیر را درست طی می‌کنند که عملکردشان در چارچوب قوانین دولتی مناسب باشد. چنین چارچوبی زمانی ایجاد می‌شود که دمکراسی موجود منافع عمومی را منعکس کند، نه منافع یک درصد جامعه را. دولتی که با پول اقلیت خریده می‌شود، دیگر نمی‌تواند نماینده اکثریت بوده و کارساز باشد.