پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
حیات زمینه و زمینه بداعت
مطلب حاضر در باب چرایی بازتولید یک متن نمایشی به رشته تحریر درآمده و برخی پیش فرضهای خود را مدیون اولین جلد از کتاب «اثر هنری»۱ نوشته نظریه پرداز معاصر فرانسوی ژرار ژنت است. وی از صاحبنظران مکتب ساختارگرایی و از هم پالکیهای رولان بارت و کلود لویی اشتراوس به شمار میرود.
ماهیت اثر هنری چیست؟ هنری بودن یک مسئله در چه چیزی نهفته است؟ سئوالاتی از این دست پایههای اثر وزین ژرار ژنت را میسازند. به زعم وی حیات اثر هنری به دو عنصر «ماندگاری»۲ و «محتوی معنوی»۳ آن مرتبط میشوند. این عناصر نه تنها با یکدیگر همزیستی مسالمت آمیز دارند بلکه لازم و ملزوم هم هستند. هر یک از این دو عنصر نیز به نوبه خود به شاخهها و زیرشاخههایی تقسیم میشوند. در این میان هر یک از هنرها به فراخور امکاناتی که در اختیار هنرمند قرار میدهند و محدودیتهایی که برایش رقم میزنند، به گونهای مختص خود به این سویههای حیاتشان جان میبخشند. از این رو بسیار محتمل است که آنچه محل نکوهش و ذم یک بیان هنری را میسازد، موضع مدح و توفق دیگری باشد، در نتیجه هر یک از بیانهای هنری برخورد خاص خود را میطلبد و الزامات خود را دارد.
ابزارهایی که اثر هنری بدانها تمسک میجوید تا به ماندگاری و پایایی دست یابد، به زعم ژنت به دو سرشاخه اصلی تقسیم میشوند؛ یا اثر هنری به گونهای نزج یافته که امضای هنرمند را همواره به همراه داشته باشد و یا آنکه ماندگاری آن وابسته به امضای هنرمند نبوده بلکه حاوی کدهایی است که در نسخههای تکثیر شده نیز حضور خالق را با خود میبرد و تکثیر شدن یا نشدنش نه خللی را برایش به همراه میبرد و نه بر ارزشش میافزاید؛ چرا که یکتا بودن محتوی آن وابسته به عناصر ادراک پذیر انسانی نیست. از این دست آثار هنری میتوان به یک متن ادبی، یک پارتیتور موسیقی و یا یک پروژه معماری اشاره کرد. این آثار را میتوان تا بی نهایت تکثیر کرد بیآنکه از حضور هنرمند در آنها کاسته شده و یا به حضور وی آسیبی وارد آید.
بر این اساس، یک نمایش محصولی است حاوی دو بخش مختلف. بخشی حامل کدهای تکثیر پذیر و بخش دیگری که ماهیت آن اجازه تکثیر شدن بدان نمیدهد. این بخش تکثیر ناپذیر که همان اجرای نمایش است و پیشتر در مقالهای تحت عنوان "تئاتر در عصر تکثیر مکانیکی"۴ به آسیب پذیرتر بودن و فرجام آن در دوره تکثیر مکانیکی اشاره کردم، طبیعتا در لحظه شکل گرفته و اجرا حتی اگر با اقبال بلند و استقبال مخاطب و منتقد مواجه شده و سالها به کار خود ادامه دهد، اما از ماهیت میرا و لحظهای خود نمیکاهد و تمدیدهای پیاپی نمایش به ماندگاریاش کمکی نخواهد کرد، چرا که میدانیم که رویدادها و بده و بستانهای بازیگران در هیچ یک از اجراها تکرار نمیشود.
در این صورت تولید و بازتولید مداوم یک متن چه کمکی میکند و یا بهتر بگوییم به کدام یک از سه وجه مثلث هنرمند، هنر و مخاطب انتظار میرود که کمکی بکند؟
آنچه در این بیان هنری بیشتر میتواند از تکرار اجرا منتفع شود، بی شک زمینه آن محصول نمایشی است. هنر نمایش، آنچنان که ذکر شد، یک بیان هنری دو قسمتی است، که بخش تکثیر پذیر آن حیات خود را وامدار اجراها و خوانشهای متعدد است. در این میان بدیهی است که خالق نمایشنامه تنها در سایه اجراهای مختلف میتواند به حیات اثر خود امیدوار باشد. اما بخش تکثیرناپذیر که با همت کارگردانان و بازیگران شکل میگیرد، و حتی به واسطه عناصر تکنولوژیک ضبط تصویر و صدا نیز نمیتواند ماندگار باشد، چه طرفی از این رهگذر میبندد؟
تابستان امسال تئاترهای لندن صحنه نمایش بسیاری از کلاسیکهای تاریخ نمایش است. نام بسیاری از بزرگان تئاتر و سینما با اجرای این آثار گره خورده است. کوین اسپسی ۵ در نقش ریچارد سوم، زو وانامیکر۶ (بازیگر سینما و تلویزیون انگلیس) در باغ آلبالو، او بست ۷ در هیاهوی بسیار برای هیچ، کریستین اسکات ۸ در نمایش خیانت اثر هارولد پینتر ظاهر شدهاند و نمایش امپراطور و گالیله هنریک ایبسن نیز در تئاتر ملی به صحنه رفته است.
ناگفته پیداست که اتفاقاتی از این دست تنها مهمان تئاترهای لندن نیستند و تئاترهای سراسر دنیا بخشهایی از برنامههای خود را همه ساله به بازتولید متون قدیمی اختصاص میدهند و فروشهای بعضا قابل توجهی نیز دارند. از حضور ستارگان سینما و بازیگران سرشناس تلویزیون که مخاطب را به سالنها میکشاند و در جذابیت آن تردیدی نیست، اگر بگذریم، سئوالی که مطرح میشود آن است که اصولا چرا کارگردانان هنوز به سراغ آثار شکسپیر میروند؟ مگر نه آن است که پروسه تولید محصول نمایشی باید برای کارگردان نیز لذتی به همراه داشته باشد؟
پاسخ آن شاید در نگاهی به تکرارهای هزارباره زمینههایی (و نه نمایشنامههایی) ۹ چون هملت نهفته است. زمینهای که خالق انگلیسی فراهم آورد، در هر تکرار برخی از کدهای مولفش را از دست میدهد. همان کدهایی که طبق آنچه رفت، حامل حضور و تثبیتگر شکسپیر است و پیشتر بدان اشاره کردیم، این روند تا جایی به کار خود ادامه میدهد که اثر به کل از کدهای شکسپیری تهی شده و تنها ایدهای و یا شاید تنها نامی از زمینه را با خود حمل کند.
چرا امروز دائما شاهد برگزاری جشنوارههای شکسپیر، ایبسن، چخوف و ... در سراسر دنیا هستیم که از قضا با استقبال کارگردانان نیز مواجه میشوند؟ زیرا یک زمینه کدزدایی شده، متعلق به هیچ کس نیست و بنابراین محمل بسیار مناسبی میتواند باشد برای عرض اندام گروه تولید نمایش و خلاقیتهای آنان و در راس آنها کارگردان. کمتر کسی در میان ما از خود میپرسد که تصویر شاهزاده دانمارکی در ذهن خالقش چه بود؟
شاید امروز خندهدار بنماید اگر کسی برای کشف شکسپیر راهی تئاتری شود که در آن هملت به صحنه میرود، اما طبیعتاً اجرای آثار مولفانی که امروز قلم میزنند، هنوز منادی حضور پررنگ و قدرتمند نویسنده هستند و از آنها انتظار میرود که هر چه بیشتر به تصویر مد نظر او نزدیک شوند و همین انتظار، به غلط و ناخواسته پیش فرض تولید نیز قرار میگیرد.
اما مخاطب چرا هنوز برای دیدن این آثار هزینه میکند؟ اگر کارگردانان از زمینههای کدزدایی شده، محملی برای ارائه خلاقیتهای خود میسازند، سهم آنکه نظارهگر این رویداد و ضلع دیگر آفرینش هنریست چه میتواند باشد؟
سهم او، آنچنان که از برشت آموختیم، نه کشف فرجام کار، که تماشای روند و چگونگی رخدادها است. درست از همین رو لذتی که از اثر میبرد، بیشتر متوجه فرم اجرا است تا داستان آن.
اینکه کارگردان تا چه حد به خود جرات فراتر رفتن از زمینه اجرا را بدهد و یا آنکه تا چه میزان در انجام رسالت خود موفق شود، قاعده مفروضی ندارد. وی آزاد است تا با پیوند زمینههای بعضا ناهمگن، جابجایی، حذف کاراکترها یا صحنهها، تغییر نام و ... اثر را از آن خود کند. فرصتی که در اولین تولیدهای یک محصول نمایشی کمتر میتواند رخ دهد. زیرا هنوز کوشش نویسنده به خوبی دیده نشده و بسیار محتمل است که تمامی بداعتهای او یکسره نادیده گرفته شده و یا حاصل کار نویسنده تلقی شوند و در نتیجه کمتر از سوی مخاطب به بحث گذاشته شوند.
«محتوی غیر حسی و معنوی» اثر که بخشی دیگر از حیات آنرا میسازد و «ماندگاری»، آنرا با خود حمل میکند و در تاریخ میگسترد، نیز به زعم ژنت به انواعی تقسیم میشود. بازنویسیها، اقتباسها، ترجمهها و بازتولیدها و حتی تولید بخشی از اثر (به عنوان مثال چند پرده از یک اثر کلاسیک و شناخته شده) نیز به محتوی آن آسیبی نمیزند و حتی ایرادی ندارد اگر بخشی از اثر نهایی حامل کدهای هنرمند و بخشی دیگر خالی از آنها باشد؛ چرا که حتی دیدن بخشهایی از یک اثر کلاسیک میتواند کلیت آنرا فرا یاد آورد.
در دنیای تئاتر، دو شیوه حیات اثر هنری، نه تنها در باز تولید از دست نمیروند، بلکه تقویت میشوند. محتوی معنوی به واسطه دیده شدن توسط هنرمندان مختلف، ابعاد جدیدی به خود میگیرد. یک کاراکتر ثابت هنگامی که لباسهای متنوعی به تن میکند، همچون یک انسان، زنده میشود و از قالب سطور بیرون میجهد؛ درست به مثابه انسانی که در طی زندگی واقعی خود، از سوی اطرافیان و از زوایای مختلف دیده و تفسیر میشود. این پتانسیل تئاتر درست همان چیزیست که آن دسته از بیانهای هنری که ارزش خود را مدیون امضای هنرمند هستند، از آن محرومند. بسیاری از کلاسیکهای عالم نقاشی و یا هنرهایی که تکرار و باز تولید را بر نمیتابند، هرگز به زمینه خلاقیتهای جدید بدل نمیشوند. مارسل دوشان، یوجین باتایل، ژان متزینگر، سالواردور دالی، آندی وارهول و یا صدها هنرمندی که به دستکاریهای تعمدی لبخند ژکوند دست زدند، هرگز نتوانستند قلمرو مونالیزا و یکتایی آن را مخدوش کنند. مونالیزای داوینچی همواره اثر او باقی میماند و همانجا پشت شیشه ضدگلوله و زیر نگاه محافظان نگهداری خواهد شد. آنها تنها آثار جدیدی خلق کردند که بخشی از پرونده هنری خودشان را میسازد، همانطور که اثر داوینچی نیز متعلق به خودش باقی میماند و هنوز بسیاری از علاقهمندان را به لوور میکشاند. اثر داوینچی امروز نیز اثر داوینچی است. چون نقاشی هنریست تک مرحلهای، اما تئاتر این امکان را دارد که به هملت حیات چند صد ساله بدهد و از هنر شکسپیر زمینهای بسازد برای بداعتهای نوین که حیات معنوی خود را نه فقط مدیون مخاطبان پر شمار که وامدار هنرمندان دیگری است که هر یک با تولید مجدد آن، سرآغاز ارسال یک پیام به شکل دوباره و هزار باره هستند. در دنیای تئاتر هر چه یک اثر بیشتر مورد بازتولید قرار گرفته باشد، از انعطاف و قابلیت بالای خود در انطباق با انواع شرایط زمانی و مکانی حکایت میکند و نشانگر انسانیتر بودن پیامی است که میخواهد عرضه کند، چرا که سبب شده هنرمندان دیگری دریابند که آن اثر میتواند از پس قرنها، زبان گویای دردهای خودشان باشد.
این معیار البته در بیانهای هنری که اصلا با سنجه میزان بازتولید ارزشگذاری میشوند (همچون گرافیک) یا به عبارت درستتر به جهت تکثیر خلق میشوند، بعد دیگری مییابد، که از حوصله این مقاله خارج است. اما باز تولید در تئاتر نه وجه ماهوی که عنصری انضمامی است و میتواند اصولا وجود نداشته باشد و پر واضح است که تکثیر نشدن یک زمینه نمایشی، ماهیت آنرا دگرگون نخواهد کرد.
مینو میرشاه ولد
منابع:
L۰۳۹;Œuvre de l۰۳۹;art, Gerard Genette, ۱۹۹۴ ۱-
Immanence۲-
transcendence۳-
۴- مینو میرشاه ولد، تئاتر در عصر تکثیر مکانیکی، مجله نمایش، شماره ۱۲۱ و ۱۲۲، سال یازدهم، مهر و آبان ۱۳۸۸، صفحه ۱۰
Kevin Spacey۵-
Zoë Wanamaker۶-
Eve Best۷-
Kristin Scott۸-
۹- اگر نمایشنامه را متنی مدون برای اجرا تصور کنیم، به خیل کثیری از بداهه سازیها، کارهای انتزاعی و بدیع که صرفا با حفظ برخی از خطوط داستانی اثر کلاسیک شکل می گیرند، بی آنکه قید و الزامی در حفظ پایه ای با عنوان متن در بر داشته باشند، دیگر نمی توان عنوان نمایشنامه داد. اثر کلاسیک در این اجراها بیشتر به مثابه یک زمینه و یا حتی ایده ای برای اجرا عمل می کند. همچون اجرای مکبث در حین مسابقه دو و یا آنتیگونه در آکواریوم.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست