سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

کودکی


کودکی

مفهوم کودکی از منظر جامعه شناختی اساسا محصول دوران مدرنیزم است پس ازانقلاب صنعتی و رشد سرمایه داری با وجودیکه در متون بسیاری از فلاسفه اجتماعی, جامعه شناسان, نظریه پردازان اجتماعی و سیاسی, به حقوق کودک توجه شده و از بهره کشی آنان سخن به میان آمده است, ولیکن کودکی و کودکان بعنوان آنچه که امروزه بعنوان کانون توجه جامعه شناسان, روزنامه نگاران, فعالان اجتماعی, جنبش های فمینیستی و حقوق بشری فرار گرفته, امری نوپدید است

مفهوم کودکی از منظر جامعه شناختی اساسا محصول دوران مدرنیزم است. پس ازانقلاب صنعتی و رشد سرمایه داری با وجودیکه در متون بسیاری از فلاسفه اجتماعی، جامعه شناسان، نظریه پردازان اجتماعی و سیاسی، به حقوق کودک توجه شده و از بهره کشی آنان سخن به میان آمده است، ولیکن کودکی و کودکان بعنوان آنچه که امروزه بعنوان کانون توجه جامعه شناسان، روزنامه نگاران، فعالان اجتماعی، جنبش های فمینیستی و حقوق بشری فرار گرفته، امری نوپدید است. ویلیام کورسارو یکی از محققان جامعه شناسی کودکی، می نویسد: تا ۱۸ سال پیش جای مطالعات مربوط به کودکی و کودکان در جامعه شناسی خالی بود. اما اینک این موضوع بشدت مورد توجه بسیاری از جامعه شناسان قرار گرفته است ( کورسارو، ۲۰۰۵، ص۵).

جین کورتروپ می نویسد : کودکان به همان اندازه ای که مورد غفلت بوده اند، به حاشیه نیز رانده شده بودند. در واقع کودکان در نظریه و مفهوم پردازی های جامعه شناختی به دلیل موقعیت تابع و تحت سلطه کودکان همواره در حاشیه توجه بوده اند. بدین معنا که کودکان بعنوان بزرگسالان آینده ای نگریسته می شدند که می بایست نقشی را که آنان می خواهند ایفا نمایند و کمتر بعنوان آنچه که هستند مورد توجه قرار می گرفتند. درواقع نیازها و علایق کودکان همواره بعنوان علامت خطری برای بزرگسالان و بعنوان مسئله اجتماعی تلقی می شد که می بایست چاره جویی شود (کورتروپ، ۱۹۹۳).

اگر به قوانین تحول و رشد جامعه و چگونه گی پرورش اجتماعی انسان خوب توجه کنیم خواهیم دید که در انسان دو جنبه کاملاً متفاوت قابل مطالعه است. یکی، خصوصیتهای جسمی و بدنی انسان؛ دیگر، خصوصیتهای اجتماعی او.

تردیدی نیست که تمام خصوصیتهای جسمی انسان از عوامل محیط طبیعی و خصوصیتهای ارثی او ناشی میشود، چون میبینیم که فرزندان از لحاظ شکل ظاهری مثلاً رنگ پوست و مو و مردمک چشم و یا اندازه قد به والدین شان شباهت دارند در حالی که از لحاظ خصوصیتهای رفتاری و اجتماعی شباهت چندانی ندارند و به همین دلیل است که میگوییم چگونه گی رفتار کودک به شرایط پرورشی و چگونه گی محیط اجتماعی او بسته گی دارد و حتی باید قبول کرد که مشابهت رفتار کودکان با دوستان، همسالان و همبازیهاشان خیلی بیشتر از مشابهت رفتار آنان با والدین شان است. یعنی باید پذیرفت که انسان از لحاظ زیستی مخلق محیط طبیعی و از لحاظ اجتماعی پرورده شرایط محیط اجتماعی خود میباشد. بهترین دلیلش هم این است که هر قومی خصوصیتهای رفتاری خاص خود را دارد که وسیله شناخت آن قوم از دیگر اقوام است. مثلا رفتار انگلیسی خونسرد و مقرراتی و یا ایتالیایی بذله گو و بی قید و بند از یک دیگر متفاوت و قابل شناخت است. برای شناخت چگونه گی جامعه پذیری انسان بهتر است ابتدا به تأثیر عوامل طبیعی و بعد اجتماعی در خصوصیتها، رفتار و کردار انسان اشاره نمود.

● تأثیر عوامل طبیعی و ارثی در جامعه پذیری

قبلاً توضیح دادیم که انسان طی میلیونها سال تغییرهای بیولوژیکی، فرهنگی و اجتماعی یافته تا به صورت انسان امروزی درآمده است. در این جا این سوال مطرح است که آیا خصوصیتهای خلقی و رفتاری والدین هم به صورت خصوصیتهای ارثی قابل انتقال است یا تحت تأثیر عوامل اجتماعی دیگری قرار میگیرد؟ انتقال خصوصیتهای جسمی و ظاهری انسان از طریق وارث به صورت کامل صورت میپذیرد البته اگر انتقال به صورت ژن بارز باشد نه مستور . در این صورت شکل ظاهری بدن ما به والدین مان شباهت پیدا خواهد کرد، در حالی که رفتار اجتماعی ما به شرایط فرهنگی، پرورشی و اجتماعی بسته گی دارد و در انسان ابتدایی و ناآگاه تا حدودی به غرایز آن ها مربوط میشده، هرقدر از گذشته به عصر حاضر نزدیکتر شویم تفاوت در رفتار و معیارهای ارزش والدین و فرزندان بیشتر میشود چون مسؤولیت آموزش و پرورش به مؤسسه هایی غیر از خانواده سپرده میشود، در حالی که در گذشته خصوصیتهای پرورشی انسان در خانواده شکل میگرفت و انجام میپذیرفت. شباهت رفتار والدین و فرزندان به نسبت و میزان ارتباط و تماس مستقیم آن ها بسته گی دارد. چون در عصر حاضر تماس بین آن ها بعد از پنجساله گی کمتر است شباهت رفتاری آن ها نیز کمتر خواهد بود. بعضی غریزه را در نوع رفتار انسان مؤثر دانسته اند و گفته اند، غریزه عامل یا میکانیزم ثابت و تغییرناپذیریست که در زنده گی اجتماعی انسان و حیوانهایی چون زنبورعسل، مورچه گان و گوزنهای قطبی و اسبهای وحشی به آسانی دیده میشود؛ مثلاً، شکل لانه سازی زنبورعسل هزاران سال است که ثابت بوده و تغییری نکرده است در حالی که در انسان غریزه یا انگیزش، طی میلیونها سال ضعیف شده و تغییر کرده است.

نسبت این تغییر با گسترش نظام تربیتی در جوامع بسته گی دارد. بدین معنی که هرقدر تربیت پیشرفت کرده از اهمیت غریزه در انسان کاسته شده است و ما این تغییر را در دگرگونی اندیشه و تفکر انسان، نوع سازگاری او با محیط طبیعی و اجتماعی، وضع خانه سازی و سکونت او و حتی روابط زناشویی ملاحظه میکنیم. بنابراین غریزه به عنوان عامل ثابت و قابل آموزش در تشکیل اجتماع انسانی و هم چنین عاملی برای بیان چگونه گی رفتار اجتماعی انسان نمیباشد چون انسان از لحظه تولد تا دم مرگ در رفتار و کردارش تغییر حاصل میشود و نوع تغییر به نوع جامعه و تحول پذیری آن بسته دارد. هرقدر جامعه پویاتر باشد نسبت تغییرپذیری در انسان بیشتر است و هرقدر ایستاتر باشد نسبت تغییرپذیریش کمتر است.

انسان در لحظه تولد فرد است، ولی بعد از تولد با گذشت زمان در اثر برخورد با اعضای خانواده و افراد خارج از خانواده برای خود در اجتماع موقعیتی کسب میکند و امکانهایی به دست می آورد که نوع این موقعیت و امکانها در خانواده و اجتماع یک سان نیست و این تأثیرپذیری از خانواده و محیط اجتماعی در تشکیل شخصیت اجتماعی فرد تأثیر مستقیم دارد.

بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که تشکیل شخصیت اجتماعی انسان به خصوصیتهای فردی، غریزی و زیستی او بسته گی ندارد و تنها خصوصیتهای جسمی او چون (اندازه قد، رنگ پوست و مو و چشمان، نوع صدا و امثال آن است) که از طریق ژنها از والدین به کودکان منتقل میشود. در حالی که خصوصیتهای اجتماعی چون اکتسابیست مانند خصوصیتهای جسمی از طریق غرایز و یا ژن قابل انتقال نمیباشد پس باید گفت خصوصیتهای اجتماعی هر فرد نتیجه محیط پرورشی و سازمانهای اجتماع ایست که فرد به آن وابسته میباشد.

کودکان و نوزادان سالم در آغاز تولد هیچ گونه تفاوت رفتاری باهم ندارند و اگر از نظر تغذیه در دوران جنینی مشابه هم باشند باز هم اگر در جامعه های متفاوت پرورش یابند تغییر رفتار خواهند داد. محیط پرورشی کودکان در میزان به کاربُردن هوس آن ها یعنی قدرت و توانایی سازگاری شان با محیط مؤثر خواهند بود، پس عامل ژن و یا غرایز گویای دگرگونی رفتارها نیست و علت تفاوت رفتار افراد در این است که بچه ها در شرایط اجتماعی متفاوت و پایگاههای اقتصادی مختلف به دنیا آمده اند و عوامل پرورشی نامساعد مثل مؤسسات آموزشی متفاوت و برخوردها و سیره های والدین با یک دیگر و با فرزندان و هم چنین شرایط اقتصادی و اجتماعی زنده گی آن ها بسته گی دارد.

● تأثیر خصوصیتهای نژادی و محیط طبیعی در چگونه گی رفتار انسان

عامل نژادی تأثیر مستقیم در رفتار افراد ندارد و اختلاف نژادی نمیتواند دلیلی برای پیشرفتهای یک گروه، یا اختلاف و تفاوتهای اجتماعی و تجاوز به حقوق گروه دیگر باشد. البته محیط طبیعی در خصوصیتهای جسمی مؤثر است زیرا انسانها و جانوران برای ادامه زنده گی ناچار اند با طبیعت سازگار باشند. تیره گی رنگ و تنگ بودن منافذ بدن در انسانهای استوایی و تفاوتی که خرسهای قطبی و استوایی دارند بر اثر سازگاری با محیط طبیعیست، هرقدر جامعه ابتدایی تر باشد تسلط طبیعت بر این جوامع بیشتر است ولی در جوامع متمدن، جامعه با وجود همبسته گی با محیط طبیعی تقریباً از آن مستقل است زیرا افراد بشر قادر اند خود را دور از تأثیر مستقیم شرایط محیط طبیعی نگهدارند. در عصر حاضر تسلط انسان مجهز به سلاح علم بر طبیعت روز به روز بیشتر میگردد.

تحقیقات علمی ثابت کرده است که میتوان خصوصیتهای جسمی را بر اثر ترکیب نژادی تغییر داد. مثلاً، خصوصیتهای جسمی فرزند نسل چهارم که از ازدواج با افرادی غیر از نژاد خودشان در طی چهار نسل به وجود می آید با نسل اول کاملاً تفاوت دارد در حالی که میتوان خصوصیتهای جسمی را تغییر داد. پس چگونه میتوان گفت، نمیتوان رفتارهای اجتماعی را عوض کرد؟ بدیهیست که شرایط محیط اجتماعی، فرهنگی و از همه مهمتر اخلاقی در تغییر رفتار اثر دارد اگر برخی از جامعه شناسان بورژوا معتقد اند رفتار سرخپوستان و یا سیاه پوستان خوب نیست این گونه نابه هنجاری در رفتار آن ها به شرایط زیستی بسته گی ندارد. بل که به علل و شرایط اجتماعی زنده گی آن ها بسته گی دارد زیرا افراد این گروهها از حقوق اجتماعی و آموزش یک سان برخوردار نمیشوند. امکانهای تربیتی و پرورشی آن ها در مقام مقایسه با دیگر طبقات اجتماعی مساعد و مطلوب نیست.

اختلاف نژادی نمیتواند دلیلی برای اختلافهای فکری، ذهنی، رفتاری و حتی پیشرفتهای اجتماعی مردم باشد تعصب نژادی در مورد برخی گروهها درست نبوده و هیچ گونه بنیاد علمی ندارد زیرا چگونه گی سازمان بدنی افراد گویای چگونه گی رفتار آن ها نیست. پیشرفت و یا عدم پیشرفت مردم به شرایط اجتماعی، اقتصادی و آموزشی آن ها بسته گی دارد و خصوصیتهای جسمانی دلیلی بر پیشرفت و یا عدم پیشرفت نیست. چون در عصر حاضر شاهد پیشرفت مردم سرزمینهای آسیایی و افریقایی بوده و خواهیم بود. مگر نه این است که این گونه مردمان در حال حاضر توانسته اند با آموزشهای صحیح، عالیترین مراحل علمی را طی نموده و حتی کُرسیهای دانشگاهی و مراکز تحقیقی را حتی در جوامع نژادگرا بر عهده گیرند و به نحوی عالی اداره نمایند. بنابراین عوامل اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی و اقتصادی هستند که نوع زنده گی مردم و رفتار آن ها را تعیین میکنند نی خصوصیتهای جسمی و نژادی آنان.

دراین میان می توان به مجموعه ای از دلایل وقوع این امر اشاره نمود:

۱) تحولات پس از جنگ جهانی دوم، توجه سازمان های بین المللی از جمله سازمان ملل متحد و کمیسیون های متعدد ان به مقوله آسیب پذیران جنگ بویژه زنان و کودکان، کودکان آسیب دیده، سوء استفاده نظامی از کودکان در جنگ، قاچاق کودکان برای فروش در بازار کار و حتی اعضای بدن، کودکان خیابانی وبی سرپرست و ... را افزایش بخشید،

۲) رشد جنبش های مدنی زنان و فمینیستی در بین فعالان حقوق بشر و عدالت خواه و تمرکز عمده توجه آنان به نهاد خانواده، روابط همسری و زناشویی، مقوله آموزش و تربیت کودک، ازدواج و طلاق، آسیب شناسی خانواده و در نهایت مقوله کودک و کودکی در برخی ساختمان های ایدئولوژیک محصول پرداختن به مادری و زنانگی است.

۳) حضور بیش از پیش زنان در حوزه های مختلف جامعه شناسی بویژه در غرب و طرح و پیگیری مسائل و کودکان و بررسی و نقد نظریه های جامعه شناسی در این خصوص و انجام پژوهش ها و مطالعات مرتبط نیز دراین راه نقش بسزایی داشت. به تعبیر کورسارو توجه جامعه شناسان به سایر گروه های تحت سلطه نظیر زنان و اقلیت ها نیز سبب عطف توجه به کودکان گردید.

۴) رشد ساختار وتوسعه دولت و جامعه رفاه و افزایش خدمات و تامین اجتماعی و بهداشت و درمان از یکسو و کاهش نرخ مرگ ومیر اطفال و افزایش متوسط طول عمر و امید به زندگی از سوی دیگر، جوامع مدرن بویژه جوامع اروپای شمالی و غربی و امریکای شمالی را با کاهش نرخ زادوولد روبرو ساخت. همزمان با این امر پدیده سالخوردگی به یکی از مسائل عمده جمعیتی و اجتماعی این جوامع مبدل شد. همچنین با توجه به نرخ رشد منفی و یا بسیار اندک جمعیت دراین جوامع، مسئله پویایی و ادامه حیات و بقای این جوامع انسانی در صدر توجه قرار گرفته و لذا کودکان بعنوان سرمایه انسانی و فرهنگی برای تداوم تمدنی این جوامع درمحور توجه قرار گرفت.

۵) افزایش خدمات بهداشتی نسبی در ممالک درحال توسعه و کاهش نسبی مرگ و میر کودکان در برخی از ممالک فقر نیز سبب ساز افزایش جمعیت خردسال و عریض شدن ساختار هرم جمعیتی این جوامع گردید. همزمان با آن با رشد نرخ مهاجرت بر اثر فقر، کاریابی، بلایای طبیعی، و مصائب اجتماعی نظیر جنگ و کشتارهای جمعی زمینه خروج کستره کودکان از جغرافیای نا امن به جوامع توسعه یافته و امن و تشدید توجه به این مسئله را فراهم ساخت.

۶) تحولات ساختار خانواده نیز از دیگر مواردی است که زمینه ساز رشد توجه به مقوله کودکی گردید. بطوریکه خانواده با کندن انسان و اقتصاد جامعه از وابستگی به زمین، از شکل گسترده با حضور پدرو مادر، عروس و پسران و نوه ها، مادر و پدربزرگ والدین و... به شکل هسته ای دردنیای مدرن تغییر ساخت و کارکرد داد.

درخانواده هسته ای فقط پدر و مادر بعنوان زن و شوهر و فرزندان زندگی می کنند که در ارتباط مستقیم با توسعه سرمایه داری، فناوری، توسعه شهرها، تنوع مشاغل خدماتی و اجتماعی بود. دراین ساختار کودکان نقش محوری تری نسبت به والدین داشته و بیشتر مورد توجه قرار می گیرند. به بیان دیگر رابطه سن سالاری، بجای پیر سالاری به خردسن سالاری تغییر نقش می دهد. دراین میان حضور بیش از پیش زنان در بازار کار و ضرورت نگهداری از کودکان توسط نهادهای جایگزین نقش مادری مانند مهد کودک، مدارس، مراکز بازی و تفریحی مقوله کودکی را بیش از پیش در مرکز توجه قرار داد.

۷) همچنین باید به این امر نیز اشاره کرد که کودکان متولد شده در خارج از قاعده ازدواج و وقوع بی سرپرستی سبب ساز اولویت قرار گرفتن مقوله کودکی گردید. اولریخ بک معتقد است با تحولات ناشی از جامعه مدرن و مدرنیته در مرحله دوم آن، فردیت سازی در برابر جهانی سازی چنان روبه گسترش نهاده است که در ساختار خانواده، این کودکان و نه والدین هستند که در انتخاب پدر، مادر، خواهر و برادر خود نیز اختیار عمل دارند بویژه در خانواده های دست دوم که هر یک از والدین کودک از ازدواج های قبلی خود دارای فرزندانی هستند که شبکه جدیدی از خانواده را تشکیل می دهند! (بک، اولریخ، ۱۳۸۵ ).

۸) آینده شناسی و توسعه دانش فرافکنی و پیش بینی علمی تحولات علمی و اجتماعی نیز از دیگر علوم راهبردی است که از سوی بسیاری از نهاد های قدرت و صاحبان ثروت برای تخمین میزان و تضمین نظم، ثبات و تحولات بازار و مناسبات مرتبط با آن بسرعت در چند دهه اخیر روبه رشد نهاد. دراین میان کمک به مسئله شناسی آینده نیز در رشته هایی مانند جامعه شناسی نیز سبب توجه به مقولاتی شد که می توانست در آینده فاکتور تاثیر گذاری محسوب شود. یکی از این مقولات پرداختن به مقوله کودکی و ضعیت کودکان در جوامع کنونی بعنوان موضوع آینده شناختی بود.

محسن بهشتی پور


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.