چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

عاملان دلخسته, عالمان لب بسته


عاملان دلخسته, عالمان لب بسته

آنچه به زعم من, محرک اصلی تحولات سیاسی و اجتماعی به خصوص از خرداد ۷۶ تا امروز بوده, تحول در اندیشه سیاسی نخبگان و فرهنگ سیاسی مردم است

بی شک نقش مردم در خلق تحولات سیاسی عمده انکارناپذیر است. آنچه ملت ایران، در دوم خرداد ۷۶ انجام داد (و به سبب بزرگی اش، نام حماسه گرفت) نشان می دهد که مردم، نیروی سیاسی قدرتمندی در جهت دهی به تاریخ این مرز و بومند. گستردگی و تعدد تغییرات اساسی طی سه دهه پس از پیروزی انقلاب نشان می دهد که اگرچه قدرت برتر در دست گروه فکری خاصی باقی مانده، تحولات سیاسی همواره به دلخواه آنان نبوده و به رغم داشتن ابزار تبلیغی و تنبیهی، در بعضی برهه ها، روند حوادث، خواب را از چشم آنان ربوده است. اما محرک این تحولات سیاسی و اجتماعی چیست؟ آیا نخبگان قدرتمندی را در ایران می بینیم که با امکانات مالی و غیرمالی خود توانسته باشند چنین بر سیر حوادث تاثیرگذار شوند؟ یا گروه ها و نهادهای ریشه داری در این کشور داشته ایم و داریم که صاحب بخشی از اقتدارند و آن را برخلاف جریان حاکم به کار گرفته اند؟ یقیناً در حال حاضر بعضی نخبگان سیاسی شاخص وجود دارند که سردمداران و هادیان نحله اصلاح طلبی شده اند. اما با نگاه به سوابق فکری و سیاسی آنان می بینیم که اصلاح طلبان رادیکال و غیررادیکال امروز همان چهره های اسلامگرا و فوق العاده انقلابی دیروز بوده اند که برخی شان قلم ندامت بر گذشته خود کشیده اند.

آنچه به زعم من، محرک اصلی تحولات سیاسی و اجتماعی به خصوص از خرداد ۷۶ تا امروز بوده، تحول در اندیشه سیاسی نخبگان و فرهنگ سیاسی مردم است. نوع نگاه به جامعه، رابطه میان حاکم و اتباع، حقوق و وظایف مردم و دولت نسبت به یکدیگر و اموری از این دست به مدد بارقه های فکری کم رنگی که پیش از خرداد ۷۶ بر ذهن ایرانیان تابانده شد، محرک سیاسی لازم را برای کسانی فراهم آورد که شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران را در شأن این ملت نمی دیدند، اما محملی برای ابراز نظرات و بیان اعتراضات خود نداشتند. در دنیای امروز که کاربرد خشونت برهنه و آشکار از سوی حکومت و علیه مردم بسیار کم فروغ شده، اقناع و ایدئولوژی نقشی به مراتب استوارتر و متنفذتر از زور در کسب اطاعت و حمایت اتباع بازی می کنند. این همه طمطراق سخن برای اثبات این نکته است که کابین تحولات سیاسی پایدار بر شتر اندیشه سیاسی سوار است؛ تا این شتر نجنبد، این کابین ذره یی پیش نخواهد رفت. اگر اصلاح طلبان با مانعی چون نظارت استصوابی روبه رویند، راه گذشتن از این مانع آن است تا اندیشه یی پربار به موازات آن بپرورند.

پدیده یی مثل نظارت استصوابی را نمی توان طرد کرد، بلکه باید نقد کرد. باید همان طور که بعضی سوالات را پیش می نهیم، به بعضی سوالات هم پاسخ گوییم؛ برای مثال اگر نظارت استصوابی لغو شود، چطور می توان از ورود عناصر ناشایست به مجالس جلوگیری کرد؟ چه نهاد یا سازوکاری باید تعبیه کرد تا این کارکرد را بر عهده گیرد؟ آیا مردم حقیقتاً صاحب آن سطح از شناخت هستند که سره را از ناسره و صالح را از طالح تشخیص دهند؟ (درستی و بجایی این سوالات را تایید نمی کنم، اما سوالاتی هستند که باید به آنان پاسخ داد.) اینها تماماً پرسش هایی هستند که باید به گونه یی نظام مند و در چارچوب یک نظریه سیاسی پخته و پروار پاسخ خود را بیابند. در غیر این صورت تحولی در ذهن نخبگان و مردم ایجاد نخواهد شد؛ تحولی که خود زمینه ساز تحولات عینی و ساختاری است. تشبیه کابین و شتر را از جهتی دیگر نیز هدفمند برگزیده ام. تحول سیاسی پایدار کار امشب و فردا نیست. میان اندیشه لاک و روسو و اعلامیه استقلال امریکا و بیانیه حقوق بشر و شهروندی فرانسه دشتی به پهنای یک قرن فاصله است. ثمره اندیشه اندیشمندان مشروطه را مایی که امروز از نعمت مطبوعات نیمه آزاد بهره مندیم برده ایم، نه خود آنان. مبارزات سیاسی و فکری امروز ما نیز گوارای کام نوادگان و نبیرگان ما خواهد شد. اگر ذره یی به آینده ایشان علاقه مندیم باید دین خود را به آنان ادا کنیم. دین ما آن است اندیشه یی بپروریم تا شتری برای خروج از سکون و دور باطل آیندگان باشد.

آنچه امروز در اردوگاه اصلاح طلبی می بینیم، رهبران عدید و نظریه پردازان معدود است. هیچ هسته فکری منسجمی وجود ندارد تا جهت تحولات را مشخص کند و برنامه یی واحد جهت تجمیع منافع و قوای گروه های مختلف اصلاح طلبی فراهم بیند. همین عدم هماهنگی و بی برنامگی سبب شده به جای جریان اصلاح طلبی، شاهد توده اصلاح طلبان باشیم که از فرط سردرگمی، گاهی سر بر سر یکدیگر می کوبند. دانش سیاسی فعلی نخبگان اصلاح طلب برای پیشبرد دموکراسی، دیگر کافی نیست. ادبیاتی که زاینده خرداد ۷۶ بود، به اندازه خود آبستن توسعه و پیشرفت بوده است. حال که این ادبیات سترون شده و زایندگی خود را از دست داده، باید گفتمانی دیگر که مکمل آن، نه متفاوت با آن باشد، تدارک دید. این وظیفه نه بر دوش عاملان سیاسی که بر ذمه عالمان سیاسی است. این وظیفه اندیشمندان سیاسی و چهره های دانشگاهی است تا به جای پرداختنً صرف به انتزاعات فلسفی و مفاهیم سیاسی مجرد کمی به جامعه خود بیندیشند و پیکان تحقیقات و تبعات خود را به سوی یافتن راهی برای بن بست های فکری نیروهای سیاسی نشانه روند. دانشگاهی که در خود فروخفته و دانش ورزی که سر در گریبان فلسفه فرو برده، هیچ بو و خاصیتی برای مردم خود ندارد.

از استادان دانشگاه انتظار قهرمان بازی و تومار نویسی نمی رود (گرچه این هم در جای خود یک باید اخلاقی است.) اما توقع آن هست که گوش به ناله این مام محتضر فرا دارند، علت درد آن را بفهمند و تجویزی به دست وی دهند. شاید علت سرخوردگی و کناره گیری نخبگان فکری، آن باشد که میان آنچه به عینه می بینند و آنچه صلاح می بینند، فاصله یی عظیم و هول انگیز است. اما مطلب اینجاست که مخاطبان اندیشمندان سیاسی، نه فقط نسل امروز که بیشتر نسل فردایند. اگر در دهه ۳۰ و ۴۰، اندیشمندی به جای یاس ورزی و بهانه جویی، حداقل در خفا، فلسفه یی سیاسی درخور این جامعه می پرورد و مکتوب آن را در پستو برای ما به یادگار می گذارد، امروز چند قدمی از آنچه هستیم جلوتر بودیم. ممیزی امروز به حدت گذشته نیست. اینترنت که حرمت آن را باید همچون نان سفره نگه داشت، فضایی فراهم آورده تا نظریه پردازان بتوانند تراوش های فکری خود را به گوش مستمعین برسانند و ذهن آنان را نسبت به آنچه پیرامون شان می گذرد تیز و حساس کنند. نمی توان مردم را تنها از آنچه هست ناراضی کرد، بلکه باید جهت حرکت را نیز به آنان نشان داد. برای ایجاد تحول باید مردم را به مقایسه برانگیخت؛ مقایسه میان آنچه هست و آنچه می تواند باشد.

اندیشه ورزی عالمان سیاسی علاوه بر آنکه ادبیات نوینی در اختیار عاملان سیاسی می گذارد، از جهتی دیگر نیز حائز اهمیت است و آن اینکه، عاملان را از تندروی های ناصواب و هواداری از تغییرات انقلابی بر حذر می دارد. آنچه اصلاح طلبان با آن روبه رویند، نه نهادها و شخصیت های حکومتی که یک تفکر سیاسی است. اینکه عده یی چنان بی مهار می جنبند که خواهان تغییرات اساسی در قانون اساسی اند، نشان از عدم آگاهی آنان از مباحث جامعه شناختی دارد. شناخت جامعه و بررسی کارکرد و کارایی یک نهاد بحثی است که باید در حلقه های دانشگاهی و گفت وگوهای فکری و با حضور اندیشمندان مخالف و موافق دنبال شود، نه آنکه نقل مقالات مطبوعاتی و ژورنالیستی شود. عدم وجود مباحث و آثار علمی در این حوزه ها، باعث شده عده یی ناآگاهانه نسخه درمان خود را از کشورهای دیگر رونویسی کنند. بنابراین از بعضی جهات جنبه های سلبی و مهارکننده اندیشه سیاسی بسیار مهم تر از جنبه های ایجابی و شتاب دهنده آن است. چکیده آنکه، به رغم بدبینی هایی که امروز گریبانگیر بسیاری از نیروهای سیاسی شده، مثبت اندیشی من از آن است که کاروان بی هدف اصلاحات قدری آرام گرفته و مجالی برای اندیشه ورزی و هم اندیشی پدید آمده است.

حال دیگر نوبت جامعه شناسان و فیلسوفان سیاسی است که به محمل سواران بیاموزند که این کاروان نه به زد و خورد که به داد و ستد می رود؛ بیاموزند که سیاست صحنه جنگ نیست، صفحه شطرنج است. یعنی، آن که پیش رویمان نشسته رقیب مان است نه دشمن مان. شاید رقیب گاهی ناجوانمردی کند اما مجاز نیستیم صفحه را واژگون کنیم. بلکه بهتر است صفحه را حفظ کنیم و از عالمان بخواهیم که به ما بگویند کدام مهره را حرکت دهیم.

مجتبی فاضل میبدی


Fatal error: Allowed memory size of 268435456 bytes exhausted (tried to allocate 10502144 bytes) in /var/www/vista/web/fp.php on line 93