چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

ستاره درخشان آسمان ادب


ستاره درخشان آسمان ادب

حافظ شاعر سده هشتم هجری, یکی از ارکان شعر پارسی و از جمله ستارگان آسمان ادب است که در دوران پرآشوب مغول و تیموری و در روزگار انحطاط های اخلاقی و اجتماعی جامعه ایران ظهور یافته است

حافظ شاعر سده هشتم هجری، یکی از ارکان شعر پارسی و از جمله ستارگان آسمان ادب است که در دوران پرآشوب مغول و تیموری و در روزگار انحطاط‌های اخلاقی و اجتماعی جامعه ایران ظهور یافته است.

درباره زندگی و چند و چون فکری حافظ کتاب‌ها و مقاله‌های پرشماری نگاشته شده و محققان، ادب‌پژوهان و کاوشگران وادی اندیشه هریک از دریچه‌ای خاص به اشعار او نگریسته و مطالب به نسبت افزونی در این باب فراز آورده‌اند.

آنچه آشکار است در مجموعه سروده‌های حافظ جلوه‌هایی چندگانه رخ می‌نماید که بی‌گمان در این مختصر مجال بحث و واکاوی تمام آن موارد فراهم نیست و سودایی چنین نیز به سر نمی‌باشد، اما شاید بتوان گفت اهم آن به شرح ذیل است:

الف: انتقاد از زهد و تصوف ریاکارانه: به باور حافظ ریا و دورویی جزئی از صفات اخلاقی بسیاری از مردمان معاصرش شده بود. به این جهت، او بر صوفیان پشمینه‌پوش دروغین تاخت و نازاهدان زاهدنما را ملامت کرد. درحقیقت، می‌توان گفت حافظ به‌سان صوفیان فرقه ملامتیه از سالوس نفرت داشت و ریا را شرک خفی برمی‌شمرد.

***

دلم از صومعه بگرفت و خرقه سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

***

در میخانه ببستند خدایا مپسند

که در خانه تزویر و ریا بگشایند

ب) ستایش عشق: حافظ عشق را مایه امتیاز انسان می‌دانست و به تعبیر عبدالحسین زرین‌کوب، ادب‌پژوه و تاریخ‌نگار نامدار، بدین روی تمام سیر و سلوک شخصی خویش را بر آن بنیاد نهاده بود. در حقیقت، عرفان حافظ بر عشق مبتنی بود. او پیرو مکتب عشق بود، یعنی همان دیدگاهی که عارفانی نامدار چون مولوی و عطار نیز در تبلیغ و تبیین آن ‌کوشیده بودند:

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

***

دلی که عاشق رویت نباشد

همیشه غرقه در خون جگر باد

پ) تجلی بخشیدن به فرهنگ ایران: حافظ ضمن آن‌که مسلمانی معتقد و متمایل به عرفان است و ملکه ذهنش از نظر فکری و جهان‌بینی به تعبیر محمد غلامرضایی، نویسنده کتاب سبک‌شناسی شعر پارسی، بر بنیان آرای اسلامی ـ ایرانی استوار است، اشعارش تجلیگاه فرهنگ ایران نیز هست.

وی علاوه به رمز و رازهایی چون پیر گلرنگ، پیر مغان، دیر مغان، خرابات و مانند آن که در دیوانش بسیار تکرار شده به نام پهلوانان اسطوره‌ای و یلان حماسی و عاشقان و معشوقان جاودان پارسی نیز جایگاهی خاص بخشیده است. کاربرد نام‌هایی چون شیرین، فرهاد، خسرو، کسری، زردشت و... را می‌توان نشان و نمادی از علاقه او به فرهنگ کهن ایرانی برشمرد.

به می‌سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

***

شیرین‌تر از آنی به شکر خنده که گویم

ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی

ث) تاکید بر ناپایداری دنیا و زوال آدمی: حافظ در این اندیشه نیز همان‌گونه که محمدرضا قنبری، نویسنده کتاب خیام نامه، نگاشته است با خیام اشتراک‌نظر دارد، رند شیراز در بسیاری از اوقات از مرگ سخن گفته و تلاش داشته تا هیبت آن را بنمایاند، در این راه به سان خیام گاه به صراحت تمام حرف زده است و گاه به کنایه‌های شاعرانه‌ای به سبزه و سبو. با این وصف شایسته است یاد شود دنیای حافظ برخلاف دنیای خیام تنها یک بعد حسی و مادی نداشت تا با مرگش تمام شود، بلکه آنجا هم که دنیای حس به پایان می‌رسید دنیای او با ابعاد دیگرش امتداد و مداومت خویش را دنبال می‌کرد.

آخرالامر گل کوزه‌گران خواهی شد

حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی

***

قدح به شرط ادب گیر زانکه ترکیبش

ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد

ج) انتقاد شدید از اوضاع اجتماعی و سیاسی روزگار: از دیدگاه حافظ انسان‌های روزگارش از وظیفه اصلی خویش که دیدن عیب خود و اصلاح وجود خویشتن باشد بازمانده‌ بودند و به جای آن در امور یکدیگر مداخله می‌نمودند و از عیب‌جویی یکدیگر باکی نمی‌داشتند. آنچه هویدا‌ست حافظ به‌کرات، از دست برنگشادن مردم بر یاری یکدیگر اظهار دلتنگی می‌کند، از نامهربانی‌ها شکایت می‌نماید، از به سر آمدن عصر دوستی ناله‌ها سر می‌دهد و بر عیبجویان بی‌پروا می‌تازد:

عیبم بپوش زنهار ای خرقه می‌آلود

کان پاک پاکدامن بهر زیارت آمد

***

یاری اندر کس نمی‌بینم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

***

گر جلوه می‌نمایی و گر طعنه می‌زنی

ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند

امیر نعمتی لیمائی