سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
ای باغبان ای باغبان، آمد خزان آمد خزان
![ای باغبان ای باغبان، آمد خزان آمد خزان](/web/imgs/16/96/8457u1.jpeg)
عارفان نیک سیرت باطن نگر ما، از هر فرصت و موقعیتی که باعث تغییراتی در ظاهر طبیعت و پدیدههای طبیعی میشد بیشترین بهره را میبردند تا سری به نهانخانه وجود خویش زنند و حال و رخسار آن را ببینند و به واکاوی نفس بپردازند. تغییر فصل یکی از آن فرصتهاست. بدین جهت این تغییرات نزد آنها به منزله امتحان و آزمون و وارسی رتبت و مکانت جان مایه به شمار میرفت: امتحانهای زمستان و خزان *تاب تابستان، بهار همچو جان
مولوی در این نقاط عطف طبیعت، صحنهای را ترسیم میکند که در آن شحنه تقدیر، خاک دژم را تحت فشار قرار میدهد که هر چه از لعل و سنگ، از خزانه حق و دریای کرم در جیب خود پنهان داشته و درربوده، برون آورد. او لطف چون شکر و قهر از آتش بتر شحنه را به تصویر میکشد. بهاران همچون جلوهای از لطف و خزان به منزله قهر آن شحنه دیده میشود:
آن بهاران لطف شحنه کبریاست * وان خزان تهدید و تخویف خداست
آن فراز و فرودی که شحنه کبریا بر طبیعت مستولی میسازد جلوهای است از قبض و بسطی که همواره در جان آدمیان جریان دارد؛ و امتحان نیز جز این نیست که در معرکه این قبض و بسط و کشاکش این تلاطم و تحول درونی، نقد جان آدمی چگونه ظاهر میشود: خوف و جوع و نقص اموال و بدن * جمله بهر نقد جان ظاهر شدن
اگر رسم خزان چنان است که از باد جفای او، سبزی و سرزندگی باغ جهان به تاراج میرود و زردی و فسردگی حاکم میشود، باغ جان نیز در معرض این امتحان است: ای باغبان ای باغبان، آمد خزان آمد خزان * بر شاخ و برگ از درد دل، بنگر خزان بنگر خزان
اما آنچه خزان زرد باغ جان را از غم هجر دور میکند، امید در رسیدن بهار است. باد بهاری در خزان، شربتی است که بیمار میخورد و از بیماری میجهد: هر که بیمار خزان شد شربتی خورد از بهار* چون بهار من بخندد برجهد بیمار من
درمان جفای خزان، امید وفای بهاران و احساس تاب تابستان است:
گر چه خزان کرد جفاها بسی * بین که بهاران چه وفا میکند
زرد گشتی از خزان غمگین مشو * در خزان بین تاب تابستان نو
همانگونه که در در اوج تولد و حیات و سبزی بهار، دستور توجه به انتها و مرگ و زردی داده شده و خدای اول و آخر چنان توصیف و تسبیح شده که در اخرج المرعی، غثاء احوی را به ودیعت نهاده؛ در فصل خزان نیز باید در غم هجر بهاران، امید وصل داشت و در پس مردن زرد، زادن سبز را دید و باغ نهان جان را با نظاره بهار امید طراوت بخشید و خنده نمکین خداوند را بر شاخسارهای به انتظار نشسته آن باغ نمایان ساخت: مثل نفس خزان است که در او باغ نهان است * ز درون باغ بخندد چو رسد جان بهاری
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
مسعود پزشکیان حرم شاهچراغ ایران دولت چهاردهم پزشکیان ترور دولت انتخابات رئیس جمهور سعید جلیلی انتخابات ریاست جمهوری مجلس شورای اسلامی
شیراز قاچاق سوخت شهرداری تهران تهران بازنشستگان پشه آئدس تب دنگی هواشناسی شورای شهر تهران وزارت بهداشت قتل پلیس راهور
افغانستان قیمت خودرو ایران خودرو ترافیک خودرو قیمت دلار قیمت طلا دولت سیزدهم حقوق بازنشستگان دلار
کربلا نذری تلویزیون مهران غفوریان دفاع مقدس سینمای ایران مداحی سینما سریال تئاتر
مغز فناوری دانشگاه تهران دانش بنیان
رژیم صهیونیستی دونالد ترامپ فلسطین ترامپ غزه ترور ترامپ آمریکا جنگ غزه روسیه اسرائیل جو بایدن ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال یورو 2024 لیونل مسی رامین رضاییان تیم ملی اسپانیا تیم ملی انگلیس باشگاه پرسپولیس مهدی طارمی نقل و انتقالات لیگ برتر
همستر کامبت هوش مصنوعی دیابت ایلان ماسک ناسا موبایل اینترنت اپل کد مورس
رژیم غذایی گرمازدگی ویتامین دی تغذیه سالم کاهش وزن حافظه