چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آخرین کرگدن تاریخ


آخرین کرگدن تاریخ

نگاهی به نمایشنامه «راک اند رول» نوشته تام استوپارد

«کوهن بندیت» با کت‌ و شلوار، کراوات و موی کوتاه و شانه شده. نه! این دانشجوی شورشی می ‌۱۹۶۸ نیست؛ او که چندین سال پیش در یکی از شبکه‌های تلویزیونی فرانسه ظاهر شده بود، دیگر یونیفرم انقلاب، یعنی پیراهن چهارخانه و موی بلند و ژولیده‌ نداشت. پسر عبوس و عاصی دیروز، پیرمرد خرسند و خندان امروز بود. این دگرگونی نه‌تنها در او، که در سیمای بسیاری از دانشجویان دهه ۶۰ پیداست، چهره‌ای که گویی عن‌قریب از دهان آن می‌شنویم: «همه چیز تمام شد!» این فاتحه شتابزده بر گور کاراکترهای یک واقعه تاریخی، صحه‌ای بر این مدعاست که دیگر نظیر آن جنبش‌ها رخ نخواهد داد؛ با این حال ویژگی‌های درونی و بیرونی چنین کاراکترهایی دستمایه‌ای برای قضاوت‌ها، پرسش‌ها و به خصوص قیاس‌هایی تاریخی هستند که بررسیدن آنها باب رسیدن به نتایج تازه‌ای را به گونه‌ای در متن اکنون می‌گشاید که شاید یکی از کمترین دستاوردهای آن، باز نرفتن به راهی است که دیگران پیمودند. از سوی دیگر مطالعه شخصیت‌های طاغی داستان جنبش‌های دانشجویی که شور و شر گذشته آنها به سکون حال رسیده، برای برخی تنها نشان از بیهوده دمیدن در بادکنک آرمان‌های شباب است.

این نگرش به شکل اجتناب‌ناپذیری، بهترین وضعیت را همان وضعیت موجود می‌داند و سر تغییر ندارد. اما بیراه نیست که بگوییم «ایدئولوژی رمانتیک» آن‌گونه که «میشل لووی» و «رابرت سه‌یر» در «اشکال ضدسرمایه‌داری رمانتیک» از آن نوشتند، در برابر چنین نگرشی قد برافراشته و بر تداوم حضور آنها پای می‌فشارد (فصلنامه ارغنون، شماره دوم، رمانتیسم و تفکر اجتماعی، ترجمه یوسف اباذری). از نگاه آنها فهم آن جنبش‌هایی که برای قطع شریان سرمایه‌داری رخ نمودند، جز با غور در ماهیت ضدسرمایه‌داری جنبش رمانتیسم ممکن نیست. در فرضیه «میشل لووی» و «رابرت سه یر» جنبش رمانتیسم نقطه پایان ندارد، زیرا تا زمانی که سرمایه‌داری هست، ایدئولوژی رمانتیسم هم به حیات خود ادامه خواهد داد، به زعم آنها خصوصیات ماهوی سرمایه‌داری که موجب عصیان اولیه رمانتیک شد، تا امروز دست‌نخورده باقی مانده. پس با معادله ساده‌ای سر و کار داریم: تا سرمایه‌داری هست، نیرویی رمانتیک هم نظیر جنبش‌های دانشجویی در برابر آن مقاومت خواهند کرد، البته نه اینکه آنها بر هر مقاومتی برچسب رمانتیک بزنند.

دانشگاه‌های اروپا در می ‌۱۹۶۸ به روشنی گواه خیزش دوباره ایدئولوژی رمانتیک علیه سرمایه‌داری است، از پس این رخداد اروپایی، تامل و پژوهش در آثار حجیم و سرگیجه‌آور رمانتیک‌ها جانی تازه یافت. آثاری که پیش از این، جز وراجی‌ها و ناله‌های نوستالژیک نبودند، حال منبع الهام جنبش‌هایی شدند که در برابر «هر آنچه سخت و استوار» می‌ایستند. همانطور که رمانتیک‌های متقدم با سرخوردگی از دستاوردهای انقلاب فرانسه طغیان کردند، شورشیان آرمان‌خواه اروپا نیز شاهد زوال بُعد رهایی‌بخش آن نظام‌های فکری بودند که آنها را به یوتوپیایی ابدی وعده می‌داد.

غرض از ذکر این مقدمه پرداختن به نمایشنامه «راک‌ اند رول» نوشته تام استوپارد است؛ اثری که اجرا و انتشار آن در سال ۲۰۰۶ تصویری زنده و متفکرانه از سال‌های ۱۹۶۸ تا ۱۹۹۰ ترسیم می‌کند، دورانی که آغاز آن خیزش ایدئولوژی رمانتیک صحنه سیاسی اروپا را تسخیر کرده بود. استوپارد در این اثر، همانند تریلوژی پیشین خود Coast of Utopia بار دیگر به زندگی کسانی سرک می‌کشد که به شکل خستگی‌ناپذیری یوتوپیای خود را در سپهر سیاست می‌جویند و سرانجام ناکام می‌شوند. این دو نمایشنامه استوپارد هر کدام بازتاب وضعیت نسلی از روشنفکران در دو نقطه از اروپاست.

آغاز نمایشنامه «راک ‌اند رول» سال ۱۹۶۸ در کمبریج است. صحنه اول از پرده اول، شب در باغی آرام است که بالای دیوار آن مردی نشسته و برای دختری ۱۶ ساله‌ فلوت می‌زند. مالک باغ «مکس» استاد دانشگاه کمبریج و کمونیستی دو آتشه‌ است که هنوز از اعتقاد راسخ خود به انقلاب بلشویکی دست نشسته. «جین» دانشجوی چک دانشگاه کمبریج می‌آید و فلوت‌نواز در عمق تاریک صحنه ناپدید می‌شود. دختر ۱۶ ساله «مکس» می‌گوید که پیش از آمدن او «پان»، بالای این دیوار نشسته و برای او فلوت زده و ترانه خوانده؛ ناگفته پیداست که وهم این دختر کوچک را نه «مکس» ماتریالیست باور می‌کند و نه «جین» که برای خداحافظی از استاد خود به باغ آمده است. جین در حالی عزم رفتن به پراگ دارد که تانک‌های ارتش سرخ شهر را در تصرف خود دارند، بدین ترتیب خواننده با دو نمونه از کاراکترهای یک دوران روبه‌رو می‌شود: چپ‌های کمبریج در برابر آزادیخواهان پراگ.

منبع نمایشنامه پیش از اینکه گرته‌برداری شده از تاریخ معاصر اروپا باشد، ریشه‌ای عمیق در زندگی و نگرش شخص استوپارد دارد. او از طفولیت به انگلستان آمده. پدرش در جنگ دوم از دنیا رفته و به قول خودش، تربیتی کاملا انگلیسی دارد، زیرا این خواست مادر او در تربیت فرزندان بوده است. حال استوپارد ۷۰ ساله در وطن دوم خود به زادگاه اصلی خود می‌اندیشد. کاری که «جین» در نمایشنامه می‌کند، یعنی عزم بازگشت به پراگ؛ همان کاری است که استوپارد در زندگی خود انجام نداده است. زمان اجرای این نمایشنامه در رویال کورت لندن، استوپارد به منتقد نشریه آبزرور گفته بود که شخصیت «جین» به نوعی سایه او است، زیرا او همیشه از خود می‌پرسد که اگر من هم آن سال‌ها به پراگ باز می‌گشتم چه می‌کردم و امروز چگونه بودم؟ این پرسشی است که استوپارد برای خود و دیگر هموطنان خود طرح می‌کند، اما به سیاق سایر آثار پاسخی قطعی به آن نداده و سرانجام همه چیز را به قضاوت خواننده یا بیننده نمایشنامه واگذار می‌کند.

هنگامی که «جین» به پراگ می‌آید کلکسیون موسیقی راک خود را شکسته و در هم ریخته می‌بیند، پلیس امنیتی به خانه او آمده و مجموعه محبوب موسیقی‌های او را تفتیش و سپس نابود کرده است. او برای جست‌وجوی آزادی به پراگ می‌آید، اما در بدو ورود درمی‌یابد که گروه راک مورد علاقه او -Plastic People of the Universe- دستگیر شده و در زندان هستند. این حادثه عزم او را برای سیاسی شدن و پیوستن به صف مبارزین چک راسخ می‌کند. ظنز قضیه اینجاست که «مکس» در کمبریج، همچنان از پیروزی انقلاب اکتبر می‌گوید و از آن خشنود است. استوپارد ایمان مکس به ماتریالیسم را هدف می‌گیرد. هنگامی که در اواخر نمایشنامه همسر مکس از سرطان می‌میرد، هنوز هم ماتریالیسم برای مکس زنده است. از پس این تجربه آنچه تا پایان عمر برای مکس اهمیت دارد، حفظ دو چیز است: ۱- مادر ۲- سوسیالیسم. اغراق مکس در ایمان به یک نظام فکری حتی بر خود او هم پوشیده نیست، از آنجا که او خود را «آخرین کرگدن سفید تاریخ» می‌داند.

گرچه در نمایشنامه با چیزی شبیه به عذاب وجدان استوپارد از بازنگشتن به پراگ مواجه نمی‌شویم، اما جای‌جای این اثر از ادای دین او به مظاهر آزادیخواهانه پراگ پر شده، ادای دین‌های مکرری که از گروه راک چک -Plastic People of the Universe- تا «واسلاو هاول» را در بر می‌گیرد.

«برای واسلاو هاول». چنین تقدیمی از یک روشنفکر و نمایشنامه‌نویس چک به یک نمایشنامه‌نویس و روشنفکر و سیاستمدار چک دیگر، چندان دور از انتظار نیست. استوپارد نگارش «راک ‌اند رول» را وامدار مطالعه آثار هاول می‌داند. او پیش از آغاز نمایشنامه می‌نویسد: «نخستین دین من به واسلاو هاول است که مقالات، گزارش‌ها و نامه‌های او از ۱۹۶۵ تا ۱۹۹۰ بیش از اینکه برای نگارش نمایشنامه ضروری باشد، منبع الهام نوشتن آن نیز بودند.» ناگفته پیداست که آنچه استوپارد از مقاومت‌های آزادیخواهانه مردم پراگ می‌نویسد، همه تحت تاثیر نوشته‌های هاول است. اما استوپاردی که مانند شخصیت «جین» در نمایشنامه، شیفته موسیقی راک است، پررنگ‌تر از آن استوپاردی به نظر می‌آید که تحت تاثیر نوشته‌های سیاسی هاول است. به همین دلیل باید گفت که این نمایشنامه بیش از اینکه اثری درباره مبارزان رمانتیک پراگ باشد، نمایشنامه‌ای زاده از روح «راک ‌اند رول» و در ستایش جذبه رهایی‌بخش آن در ذهنیت تام استوپارد است. صحنه‌های این نمایشنامه یکی پس از دیگری با ترانه‌هایی از «رولینگ استون»، «سید بارت»، «ولوت آندر گرند»، «باب دیلن»، «دورز»، «پینک فلوید»، «گریت فول دد»، «یو تو» و... نقطه‌گذاری شدند، اما نه‌فقط برای زیبایی و تحریک حس نوستالژیک تماشاگر، بلکه همانطور که استوپارد می‌گوید بیشتر برای رساندن تماشاگر به فهم امروزی از این ترانه‌های آشنا؛ که البته برای ما مخاطبان ایرانی بیگانه هستند.

استوپارد در چاپ نمایشنامه خود سالشماری از وقایع سیاسی مهم چک و رخدادهای مهم در موسیقی راک اروپا را ضمیمه می‌کند؛ سالشماری که کاملا بر اساس عقاید و سلایق سیاسی و هنری استوپارد تنظیم شده است. اولین بند تاسیس گروه «ولوت آندر گرند» در مارس ۱۹۶۷، و آخرین شصتمین سال تولد سید بارت در ژانویه سال ۲۰۰۶ است. می‌دانیم که پایان این سالشمار جز شوخ‌چشمی استوپارد برای ادای دین به سید بارت نیست، زیرا پیش از شصتمین سالگرد تولد سید بارت، شرح رخداد فوریه سال ۱۹۹۰ آمده: سالی که رئیس‌جمهور واسلاو هاول با میخائیل گورباچف، رهبر شوروی سابق ملاقات کرده و درخواست عقب‌نشینی سریع شوروی از چکسلواکی را مطرح می‌کند. برای استوپارد ۷۰ ساله حدفاصل سال‌های ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۶ که سید بارت ۶۰ ساله می‌شود، دیگر هیچ رخداد مهمی در کار نیست! این شوخی ظریف دلیلی است برای اینکه بگوییم: ظاهرا آقای استوپارد هنوز هم پیراهن چهارخانه می‌پوشد.

سرمایه‌داری و ایدئولوژی رمانتیک دوشادوش هم، چنان دو خط موازی از میان نمایشنامه اخیر استوپارد می‌گذرند، اما استوپارد نه در جست‌وجوی شعار دوبچک، «سوسیالیسم با چهره انسانی» است و نه بر طبل حقانیت کرگردن‌های سفید کمبریج می‌کوبد که تشت رسوایی آنها از بام افتاده. معنای آزادی برای او نه در نظامی فکری که در جذبه «راک ‌اند رول» خلاصه می‌شود.

چارلز اسپنسر نقد این نمایشنامه را در دیلی تلگراف چنین آغاز می‌کند: «نکته شگفت‌انگیز نمایشنامه حس جوانی آن است.» اسپنسر در سطر پیشین این جمله نوشته بود که استوپارد از اینکه او را در ۷۰ سالگی جوان خواندم، از من متشکر خواهد بود. اما در نگاه او مخاطب به سختی توانایی برقراری ارتباط با شوخ و شنگی‌های نمایشنامه را داشته و در نهایت خوش‌ذوقی‌های استوپارد در ستایش «راک ‌اند رول» به زحمت بر دل خواننده و یا بیننده خواهد نشست. بدین ترتیب از نگاه اسپنسر همانطور که تریلوژی یوتوپیای استوپارد بوی عرق‌ریزان و تحقیق سرسختانه در قفسه‌های بوی ناگرفته کتابخانه لندن می‌دهد، این نمایشنامه او نیز بوی موادمخدر و موسیقی راک دارد.

● زمستان پراگ

نامه‌ها و مقالات «واسلاو هاول» که منبع الهام استوپارد برای نگارش نمایشنامه «راک‌اند رول» بوده، به خوبی وضعیت حاکم بر مردم چک و اختناق موجود در آن کشور را منعکس می‌کنند. یکی از مهم‌ترین نوشته‌های هاول، نامه‌ای است که برای هوزاک می‌نویسد. او در آن نامه به زوال اخلاقی مردم چکسلواکی اشاره کرده و به شدت از هوزاک انتقاد می‌کند. این نامه که به سرعت در جامعه تکثیر شده و دست به دست می‌گردد، بهانه‌ای برای دستگیری او می‌شود. آنچه در پی می‌آید بخشی از همان نامه معروف است که علی امینی‌نجفی در مقدمه ترجمه «سه‌گانه وانیک» هاول آورده. ترجمه فارسی این نمایشنامه سال ۱۳۸۴ توسط انتشارات اندیشه‌سازان منتشر شده است.

اصلی‌ترین سوال این است که چرا مردم این‌طور رفتار می‌کنند؟ چرا در مجامع وانمود می‌کنند که یکپارچه و همصدا پشتیبان دولت هستند؟ پاسخ آن روشن است: محرک اصلی آنها ترس است. معلم از ترس اینکه مبادا شغلش را از دست بدهد، در مدرسه به شاگردانش چیزهایی یاد می‌دهد به آنها هیچ اعتقادی ندارد، شاگردان هم از ترس رفوزه‌ شدن آنها را یاد می‌گیرند و تکرار می‌کنند، جوان‌ها از ترس عقب ماندن از موقعیت‌های تحصیل و حرفه‌ای، وارد سازمان‌های حزبی می‌شوند و هر دستوری را اجرا می‌کنند. پدر خانواده از ترس اینکه فرزندانش در این نظام نمره پرستی، نمره کافی نیاورند، «داوطلبانه» به هر خفتی تن می‌دهد. مردم از ترس مجازات در انتخابات شرکت می‌کنند، به نامزدهای معینی رای می‌دهند و وانمود می‌کنند که همه چیز عادی و طبیعی است. مردم از ترس از دست دادن موقعیت‌های شغلی و معیشتی در انواع راهپیمایی‌ها و گردهمایی‌ها و برنامه‌ها شرکت می‌کنند... بسیاری از دانشمندان حرف‌هایی می‌زنند و چیزهایی می‌نویسند که قبول ندارند... ترسی که از آن حرف می‌زنم البته یک احساس معین به معنای رایج روانی آن نیست. ما دور و برمان نمی‌بینیم که مردم مثل بید بلرزند. منظورم از ترس یک فروپاشی اخلاقی است که در ژرفای وجود انسان‌ها لانه کرده، یعنی حس مشارکت کمابیش آگاها‌نه در آگاهی نسبت به یک تهدید و خطر همه‌جانبه. هر کسی به خاطر از دست دادن چیزی نگران است و در وحشت به سر می‌برد. مردم به تدریج عادت کرده‌اند که این تهدید دائمی را بخش ذاتی زندگی عادی بدانند. آنها به انواع و اقسام سازش‌ها تن می‌دهند تا خود را در برابر مخاطرات حفظ کنند... در این روزگار، بر خلاف ادعای تبلیغات رسمی کسانی که با صداقت و صمیمیت از رژیم حمایت می‌کنند، از هر دوره‌ای کمتر‌ند. در عوض فوج ریاکاران را داریم. به تعبیری می‌توان گفت که هر شهروندی مجبور است یک ریاکار باشد.

علی قلی‌پور

راک‌ اند رول

نویسنده: تام استوپارد

انتشارات: فابر‌اند فابر



همچنین مشاهده کنید