پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

زلزله, آوار, غم


زلزله, آوار, غم

پرواز ۵۴۱ هواپیمایی کاسپین ساعت ۶ و ۳۰ دقیقه بامداد در فرودگاه تبریز به زمین می نشیند دلم در بی قراری ثانیه ها بی قراری می کند

پرواز ۵۴۱ هواپیمایی کاسپین ساعت ۶ و ۳۰ دقیقه بامداد در فرودگاه تبریز به زمین می‌نشیند .دلم در بی‌قراری ثانیه‌ها بی‌قراری می‌کند.

قرار است پس از برگزاری یک جلسه عملیاتی در جمعیت هلال احمر تبریز، راهی مناطق زلزله‌زده شویم. دو ساعت بعد راه می‌افتیم. مقصد شهر زلزله‌زده ورزقان ۸۰کیلومتری مرکز استان آذربایجان شرقی است.

راننده کلاف جاده را در دست می‌گیرد و در پیچ و خم جاده پیش می‌رود. چشم به جاده دوخته‌ام. جاده زیر چرخ خودروهای امدادی، کمک‌رسانی و بازسازی قرار دارد.

در سراشیبی تند جاده که قرار می‌گیریم، از دور درختان، مزارع و کشتزارهایی به چشم می‌خورد که نشان و حکایت از شادابی زندگی مردمانی خونگرم و سختکوش در منطقه دارد. تا ورزقان نیمی از مسافت راه باقی مانده است که حرکت خودروها کند و کندتر می شود.

ستونی از خودروها در جاده تشکیل می‌شود. در همین نزدیکی‌ها روستایی وجود دارد که ۱۱ روز پیش در تندباد حادثه، توفانی می‌شود و زندگی در آن رنگی از غم و اندوه به خود می‌گیرد؛ حادثه‌ای که خانه و کاشانه‌ را بر سر اهالی روستا فرو می‌نشاند و طومار زندگی آنان را در هم می‌پیچد و آنها را به کام مرگ می‌کشاند.

اما امید به زندگی همچنان باقی است؛ در کنار هر ویرانه‌ای، چادر سفید رنگ هلال‌احمر، زندگی را حیات و بقا می‌دهد و این چادرها در سراسر این دشت ، کشتزار ، دامنه کوه‌ها و کنار مزرعه‌هااز دور به چشم می‌خورد؛ چادرهایی که زندگی و مال و منال مردم و اهالی هر خانه و کاشانه‌ای در آن خلاصه شده است.

بر در و دیوارهای فروریخته و نیمه ویران ساختمان‌ها، پارچه‌نوشته‌هایی فراق جانسوز جان‌باختگان را تسلیت می‌گوید و ستادهای بازسازی مشغول فعالیت‌اند و برای ساخت و سازی دوباره، کار آواربرداری را بر عهده بولدوزرها گذاشته‌اند.

روستاهای مسیر همه دچار آسیب و خسارت شده‌، اما هیچ‌کس حاضر نیست همین خانه‌های ویران را رها کند و بار و بندیلش را بردارد و در جای دیگری رحل اقامت افکند. در کنار همین ویرانه‌ها، چادرها برپا شده است و قرار است همین خانه‌های ویران دوباره آباد شود.

وارد شهر می‌شویم، میدان بسیج مملو از چادرهای اسکان مردم است، گوشه میدان تصاویر شهدای دوران دفاع مقدس این دیار به هر تازه‌واردی خوشامد می‌گوید و در آن سوی میدان تابلو نوشته‌ای با پیام رهبر معظم انقلاب که حادثه زلزله را به مصیبت‌دیدگان و همه اهالی آذربایجان غیور تسلیت می‌گوید.

مردم شهر هرچند مصیبت‌دیده‌اند، اما صبور و مهمان‌نوازند، حرف‌های زیادی برای گفتن دارند، اما صدحیف و افسوس که آذری‌زبان نیستم و نمی‌توانم با آنان ارتباط برقرار کنم. کنار میدان چشم می‌دوزم به ساختمان بلندی که نیمی از آن فروریخته است. بعد دو پسر جوان در کنارم حاضر می‌شوند.

سلام و علیک می‌کنیم. یکی از آنان می‌گوید: «این منزل ماست. زلزله اول خفیف بود و جزئی. وقتی متوجه آن شدیم، از منزل بیرون آمدیم. درست ۱۱ دقیقه بعد زلزله همه جا را تکان داد و این خانه را هم ویران کرد...»

ساعت ۱۲ ظهر بود که صدای مهیبی حکایت از پس‌لرزه‌ای دیگر می‌کند، اما ستونی از کامیون‌ها کنار دروازه شهر در حال تخلیه مصالح ساختمانی برای بازسازی‌اند. آنها که از روزها پیش به این شهر آمده‌اند، می‌گویند به این صداها عادت کرده‌ایم.

در نگاه نجیب مردم شهر و در زبان بی‌زبانی آن، می‌شود حکایت قدردانی‌ها را تفسیر کرد. اینجا مردمانش از کوچک و بزرگ، زن و مرد، با عزتمندی و عزت نفس زندگی می‌کنند، به کمترین هم قناعت دارند، هرچند دستان سخاوتمندانه مردم این مرز و بوم به یاری آنان شتافته است.

روح همدلی همه نیروهای امدادی را همراهی می‌کند. همه آنان که به یاری مردم مصیبت‌دیده و زلزله‌زده این دیار شتافته‌اند، رنگی از اخلاص را بر کردار خود کشیده‌اند؛ هرچند اینان یا بسیجی هستند یا سپاهی، ارتشی و جهادی ، امدادگران هلال‌احمر یا کادر پزشکی و دیگر نیروهای فنی و خدماتی، اما هیچ آرم و نشانی را نمی‌شناسند ، مگر جلب رضایت خالق و مخلوق.

محمد خامه‌یار