جمعه, ۸ تیر, ۱۴۰۳ / 28 June, 2024
مجله ویستا

جامعه شناسی معرفت ماكس وبر


جامعه شناسی معرفت ماكس وبر

این مقاله كه به بررسی جامعه شناسی معرفت ماكس وبر اختصاص دارد, درصدد پاسخ به چگونگی ارتباط و تأثیر ارزش های مخلوق جامعه بر دانش طبیعی, اجتماعی و تاریخی و نیز تأثیر واقعیات اجتماعی بر دین و سرانجام تأثیر بروكراسی بر نظام آموزش است

جامعه شناسی معرفت از جمله زیرشاخه های علم جامعه شناسی است كه به سرعت رشد و توسعه روزافزون یافته است. این علم، به بررسی نحوه ارتباط «معرفت» بشری با واقعیات اجتمامی می پردازد. این مقاله كه به بررسی جامعه شناسی معرفت ماكس وبر اختصاص دارد، درصدد پاسخ به چگونگی ارتباط و تأثیر ارزش های مخلوق جامعه بر دانش طبیعی، اجتماعی و تاریخی و نیز تأثیر واقعیات اجتماعی بر دین و سرانجام تأثیر بروكراسی بر نظام آموزش است. با هم این مقاله را پی می گیریم.

هر چند در تعریف «جامعه شناسی معرفت» تعابیر متفاوتی وجود دارد، اما در این كه جامعه شناسی معرفت به بررسی «جامعه شناسانه» از معرفت می پردازد، تردیدی نیست. بررسی جامعه شناختی یك پدیده، هنگامی است كه آن پدیده در ارتباط با «واقعیات اجتماعی» لحاظ و تحلیل شود; به این صورت كه نحوه تأثیر واقعیات اجتماعی بر آن پدیده و یا تأثیر و احیاناً علیت این پدیده برای پدیده های اجتماعی دیگر مورد بررسی قرار گیرد. با این نگاه حتی امری كه خود واقعیت اجتماعی نیست، یعنی متقوّم به جمع و جامعه نمی باشد، مثل یك پدیده طبیعی همچون «زلزله» نیز مورد تحلیل جامعه شناختی قرار گیرد. «زلزله» ـ در مثال مذكور ـ اگر چه خود، واقعیت اجتماعی نیست، ولی می توان با نگاه جامعه شناختی، تأثیرات آن حادثه طبیعی را بر جامعه بررسی نمود. از این رو، می توانیم جامعه شناسی «زلزله» و یا جامعه شناسی «حوادث طبیعی»، داشته باشیم. با این توضیحات، جامعه شناسی معرفت عبارت خواهدبودازبررسیو تحلیل نحوه ارتباط «معرفت» با واقعیات و پدیده های اجتماعی; این ارتباط اعم از تأثیرپذیری و معلولیت معرفت برای پدیده های اجتماعیوتأثیرگذاری و علیت آن، برای پدیده ها و امور اجتماعی است.

سؤالی كه این جا مطرح می شود این است كه دایره وسعت معرفت تا كجاست؟ آیا صرفاً شامل باورها، شناخت ها و ادراكات ذهنی نظام مند، روشمند و قابل انتقال می باشد و یا آن چنان عام و گسترده است كه حتی عقاید عامه را نیز در بر می گیرد؟

در پاسخ باید گفت: اگرچه معرفت در معنای عام آن نیز به كار رفته۱ و معنی لغوی آن نیز كاربرد عام آن را نفی نمی كند، اما آنچه كه ما از «معرفت» با نگاه جامعه شناختی وبر استقصا كرده و در این مقام بحث نموده ایم، معنایی خاص از «معرفت» شامل بحث هایی در مورد «علم» و «دین» ـ كه این هر دو، نظام مند، دارای روش و قابل انتقال می باشد ـ است. بحث های وبر در مورد «علم» و نگاه جامعه شناختی به آن، عمدتاً در مباحث روش شناختی او طرح گردیده و نگاه معرفت شناختی اجتماعی او به «دین» در خلال جامعه شناسی دین او و به خصوص در كتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری، قابل دسترسی است. این مقال نیم نگاهی به بحث جامعه شناسی معرفت از نگاه ماكس وبر دارد.

● تأثیر واقعیات اجتماعی بر «علوم»

یكی از مباحث بسیار مهم و اساسی كه می توان به عنوان جامعه شناسی معرفت وبر مطرح كرد، چگونگی ارتباط و تأثیر ارزش های مخلوق جامعه كه وبر از آن به هستی تاریخی آدمیان نیز تعبیر می كند،۲ بر دانش طبیعی و اجتماعی و تاریخی بشر می باشد. همان گونه كه بیان شد، جامعه شناسی معرفت به تحلیل و بررسی نحوه ارتباط واقعیات اجتماعی با معرفت می پردازد (ارتباطی تأثیرگذار، تأثیرپذیر و یا دو سویه.) مقصود از واقعیات اجتماعی، آنچنان كه اشاره شد، اموری است متقوّم به جمع و جامعه، لذا ارزش هایی كه جامعه آن ها را آفریده و متقوّم به مجموعه ای از افراد می باشد،ازهمین مقوله است; ارزش هایی كه به تعبیر وبر از «تراكم انتخاب های آدمیان» خلق و ایجاد گردیده و هستی و وجود تاریخی آدمیان است.۳

ما درصدد تبیین این مطلب هستیم كه چگونه این واقعیت اجتماعی (ارزش های مخلوق جامعه) از نگاه وبر، در هر دوره ای معارف آن دوره را متعین می سازد؟ به دیگر سخن، مقصود از تعیّن معارف توسط واقعیت مذكور چیست؟ آیا نوع مسائل، مباحث، و مطالب مطرح شده در آن، دانش ها را تحت تأثیر قرار می دهد و یا این كه حتی بر صحت و اعتبار آن دانش ها اثر گذارده و آن را تابع خود می سازد، به نحوی كه به «نسبیت معرفت» منجر گردد؟ تشریح و توضیح این مباحث را از طریق مباحث روش شناختی وبر كه بنیان و زیربنای مطلب مذكور است، پی می گیریم:

از نظر وبر كه وفادار به روح معرفت شناختی كانتی و متأثر از شناخت شناسی ریكرت می باشد، شناخت نمی تواند یك باز تولید یا یك رونوشت مساوی با اصل از واقعیت باشد، بلكه واقعیت آن چنان بی كران و بی پایان است كه شناخت كامل از آن ناممكن می باشد; از این رو، ناچار از گزینش و انتخاب جنبه ها و بخش هایی از آن برای مطالعه می باشیم. حتی از نظر وبر، روشی كه در علوم مختلف به كار می رود گزینشی از واقعیت است; به این صورت كه چون در علوم طبیعی جنبه های نوعی پدیده گزینش می شود، از روش تعمیمی استفاده می گردد. و در علوم فرهنگ، واقعیت های كیفی نیز از لحاظ جنبه های ویژه شان مورد گزینش واقع می شوند و لذا روش تفریدی مورد توجه قرار می گیرد. بنابراین، از نظر وبر هر تحقیق، بررسی و شناخت، ناچار از گزینش و انتخاب در واقعیت است، ولی ملاك و مبنای این انتخاب ارتباط با ارزش هاست; و به تعبیری، آن بخش از واقعیت گزینش و مورد مطالعه قرار می گیرد كه اهمیت بیش تر دارد. این اهمیت ناشی از دستگاه ارزشی ای است كه بر جامعه حاكم است.

در واقع، در جهان بی كران، واقعیات بی شماری وجود دارد كه می تواند موضوع تحقیق قرار گیرد، هركدام از این واقعیات جنبه های متفاوتی دارد كه انتخاب هر موضوع و نیز جنبه های خاص آن بر اساس دستگاه ارزشی حاكم بر جامعه صورت می پذیرد. البته این ارزش های آفریده شده اموری شخصی نیستند، بلكه همان گونه كه ریمون آرون در توضیح آرای وبر تصریح می كند «آفرینش ارزش ها، پدیده ای اجتماعی است.»۴ وبر محتوای علوم را مرتبط با مفاهیم آن و ساختن مفاهیم را مبتنی بر «طرح مسأله» می داند و اساس و زیربنای طرح مسأله و سؤال تحقیق را دستگاه ارزشی و محتوای تمدن ها برمی شمارد: «... در علوم مربوط به فرهنگ بشری، ساختن مفاهیم وابسته است به نحوه طرح مسأله، كه آن نیز به نوبه خود همراه با محتوای تمدن ها تغییر می كند.»۵

به طور خلاصه، از نظر وبر شناخت واقعیت در علوم (علوم فرهنگ)، تابع نوع مسأله ای است كه دانشمند در برابر واقعیت طرح می كند. همچنین نوع سؤالی كه محقق طرح می كند، تابع دستگاه ارزشی ای است كه به صورت اجتماعی آفریده شده است. بنابراین، دستگاه ارزشی جامعه و به تعبیر وبر، محتوای تمدن ها كه واقعیتی اجتماعی است، بر شناخت و معرفت تأثیر می گذارد۶، ولی باید دید نحوه این تأثیر چگونه است، آیا بدین گونه است كه دستگاه ارزشی جامعه، و به تعبیری بافت اجتماعی كه معرفت در آن شكل گرفته، مستقلاً و جدای از واقعیت، محتوای آن معرفت را شكل می دهد و در نتیجه صحت و اعتبار آن معرفت بر اساس بافت و زمینه اجتماعی آن تعیین می شود؟ و یا این كه دستگاه ارزشی جامعه صرفاً موجب گزینش واقعیت می شود و بخش و جنبه ای از واقعیت را برای بررسی و مطالعه تعیّن می بخشد، ولی صحت و اعتبار آن معرفت بر اساس شواهدی از واقعیت تأیید می گردد؟

از نگاه وبر مقام قضاوت و داوری، متفاوت از مقام اكتشاف و گزینش واقعیت است; در مقام داوری باید از ملاك و معیارهایی دارای اعتبار عام، عقلانی و قابل اثبات استفاده كرد. از این رو، می توان گفت رأی وبر در مورد تأثیر واقعیات اجتماعی بر معرفت بسیار شبیه به دیدگاه «ماكس شلر» می باشد كه تنها تأثیر را در «شكل» معرفت می داند و نه «محتوای» آن; و معیاری جدا از واقعیات اجتماعی برای «صدق» و «تأیید» معرفت قایل است.۷شاید برای بعضی این توهم پیش آید كه این میزان از تأثیر واقعیات اجتماعی بر معرفت، كه عبارت است از تأثیر واقعیات ارزشی جامعه بر طرح مسائل خاص و گزینش واقعیت، چندان نكته قابل توجه و مهمی نیست كه آن را به عنوان مباحث معرفت شناختی اجتماعی وبر مطرح كنیم، ولی باید توجه داشت كه بر اساس همین تبیین جامعه شناختی از معرفت می توان ظهور و افول انواع و گونه های مختلف علوم در دوره های مختلف، جوامع مختلف، و طبقات و اقشار اجتماعی گوناگون را كه دستگاه ارزشی متفاوتی بر هر كدام حاكم است، تحلیل نمود.

جامعه ای كه در آن ارزش های آخرت محوری، زهد، تقوا و... حاكم باشد، دسته خاصی از علوم رشد و تكوّن می یابد و در جامعه ای كه رفاه طلبی مادی هر چه بیش تر، انسان محوری و... ارزش مسلط اجتماعی باشد، گونه دیگر از علوم و معارف شكوفا می گردد. بنابراین، اگر بخواهیم رواج، رشد و توسعه علوم تجربی در غرب پس از رنسانس را از نگاه وبری تحلیل كنیم، باید ارزش های جامعه در آن دوره را مورد بررسی و دقت نظر قرار دهیم; یا اگر بر مبنای جامعه شناسی معرفت وبر بخواهیم تنزّل حوزه علمیه شیعه از مرتبه دانشگاه جامع همه رشته ها به دانشكده فقه را تحلیل كنیم، و علت یابی كنیم كه چرا حوزه علمیه شیعه در دوره هایی، علوم مختلف دینی و حتی غیردینی، از فلسفه، كلام، تاریخ، تفسیر قرآن، عرفان، طب و... را دربرداشت، ولی در دوره های اخیر ـ خصوصاً تا پیش از دهه های اخیر ـ دچار یك تورم در زمینه فقه و اصول گردیده، رشته های دیگر مورد بی مهری قرار گرفته و عالمانومدرسان آن درانزواقرار گرفتند، باید به ارزش های رایج و حاكم در این دوره ها، رجوع كنیم و بر اساس آن، ظهور و افول آن علم و معارف را تبیین نماییم.

به عنوان مثال و در یك نگاه بدوی، شاید بتوان گفت رواج و محوریت یافتن فقه در حوزه و طرد دیگر معارف، در دوره های اخیر، احتمالاً به دلیل شیوع و سلطه ارزش «مناسك گرایی افراطی»، در این دوره ها بوده است; یعنی آن قدر كه ظواهر و پوسته اعمال و مناسك اهمیت یافت و مورد وسواس قرار گرفت، روح، غرض و غایت عمل لحاظ نگردید. در چنین دوره ای كه «مناسك» ارزش بالایی پیدا كرده و كل دین به مناسك ـ آن هم در حد ظواهر ـ تقلیل یافته است، طبیعتاً علم و معرفت مربوط به مناسك گسترش می یابد; كتاب های فراوان و مباحث موشكافانه بسیار در احكام نجاسات، لباس نمازگزار، شبهه عبانیه و... نوشته می شود و كرسی های تدریس و جلسات علمی متعدد بدان مباحث اختصاص می یابد، ولی تفسیر، كلام، فلسفه، و... در غربت و مهجوریت قرار می گیرد. بنابراین، جامعه شناسی معرفت وبر، در تحلیل این نوع مسائل مفید و رهگشاست.

ثمره دیگری كه می توان بر این نگاه معرفت شناختی اجتماعی وبر بنا نهاد، امكان نقد علوم و معارف، بر اساس ارزش های زیرینی است كه آن علوم و معارف بر اساس آن ها تكوّن و رشد یافته است. معمولاً به هنگام نقد بسیاری از علوم و معارف زاییده غرب، چنین گفته می شود كه چون این ها، علوم تجربی و دارای شواهد صدق از واقعیت هستند، تنها راه نقد آن ها، نقض شواهد و تأییدات تجربی آن است; مدیریت، اقتصاد، روان شناسی و سایر علوم دارای روش علمی و تجربی اند و تنها با همان روش علمی و تجربی می توان در مقام نقد آن ها برآمد; به عنوان مثال، اگر گفته شود «ربا» حرام است و نباید در نظام بانكی كشور اسلامی وجود داشته باشد، پاسخ می گویند كه اقتصاد «علم» است، و ربطی به ایدئولوژی ندارد; لكن اگر نگاه جامعه شناختی معرفت وبر كه تكوّن علوم و معارف را بر اساس ارزش های حاكم بر جامعه می داند، بپذیریم، لازمه آن (اگر چه خود وبر هم قبول نكند)، امكان نقد این علوم بر اساس مبنای ارزشی متكوّن آن است; و اگر ارزش ها را اموری نسبی ندانیم، بلكه قابل نقد و ارزیابی بشماریم، می توان تكوّن یك علم كه حتی برای اثبات قضایای علمی خود، شواهدتجربی فراوان نیز دارد، اساساً مورد نقد قرار داد و بی اساسی آن را ثابت كرد. بر این اساس، شاید بسیاری از علوم و معارف رشد یافته در غرب، كه بنیان آن بر اساس ارزش های غلط و دورافتاده از نور وحی و كتب الهی می باشد، مورد انتقاد واقع شود و به عنوان مسیر بی راهه ای كه بشر را در تاریكی های بیشتر فرو برده و عوارض انسانی، زیست محیطی و... به بار آورده تلقی گردد.

نویسنده:احمد هاشمی

پی نوشت ها

۱ـ ر. ك به: حسین اژدری زاده، «مؤلفه های تعیّن در آرای معرفتی ماركس»، فصلنامه حوزهودانشگاه، ش.۱۱و۱۲،۱۳۷۶،ص ۱۶

۲ ۳ ۴ ۵ـ ر. ك. به: ریمون آرون، مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۷۷، ص ۵۹۲ / ص ۵۹۲ / ص ۵۹۴ / ص ۶۵۳

۶ـ همان، ص ۵۷۰ / لیولیس كوزر، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، چاپ ششم، ۱۳۷۶، انتشارات علمی، ص ۳۲۲ ـ ۳۳۶

۷ـ ریمون آرون، پیشین، ص ۵۷۱

۸ ۹ ۱۰ـ ر. ك. به: هملیتون، جامعه شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، چاپ اول، ۱۳۷۷ / ص ۲۴۴ ـ ۲۴۵ / ص ۲۴۲ ـ ۲۴۳ و ۲۴۴ و ریمون آرون، پیشین، چاپ دوم، ۱۳۷۰، ص ۵۹۰ـ ۵۸۹

۱۱ـ ر. ك. به: ژولین فروند، جامعه شناسی ماكس وبر، ترجمه عبدالحسین نیك گهر، چاپ دوم، نشر ایران، ۱۳۶۸، ص ۲۱۴ ـ ۲۱۶ / ملكم هملیتون، پیشین، ص ۲۴۵

۱۲ و ۱۳ـ ژولین فروند، پیشین، ص ۲۱۴ ـ ۲۲۹ / هملیتون، پیشین، ص ۲۵۵ ـ ۲۶۴ / ریمون آرون، پیشین، ص ۶۰۱ ـ ۶۰۸

۱۴ـ ژولین فروند، پیشین، ص ۲۴۹ / ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهری و...، انتشارات مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴، ص ۳۱۸ ـ ۳۱۹

منبع:ماهنامه معرفت ، شماره ۴۵


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.