پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

روزی که میله های زندان سایه پدر را خط خطی کرد


روزی که میله های زندان سایه پدر را خط خطی کرد

نگاهی به وضعیت خانواده های زندانیان

آن روز که پدر را می بردند; همه همسایه ها به تماشا آمده بودند. دستان پدر که روزی برای مریم کوچولو تکیه گاه بزرگی بودند، حال در میان دستبندهای سربی چقدر ناتوان به نظر میآمد.

آژیر ماشین پلیس که به صدا درآمد همسایه های کوچه بغلی هم به تماشا آمدند.

معلوم نیست آن روز که خانواده مریم برای تهیه پول دیه این در و آن در می زدند، این همسایه ها پشت کدام در پنهان شده بودند.

اما هر چه بود امروز تماشاگران خوبی بودند، حتی دوستان کوچک مریم هم پشت چادر مادرانشان پنهان شده بودند و با نگاه مضطرب خود، پریشانی پدر مریم را می نگریستند.

شاید آن روز، روز ویرانی قلب مریم بود و بدترین روز زندگیش، اما نه! آن روز آغاز بدبختی مریم و مادر بود. روزی که دلخوشی و آبرو دست در دست هم دادند و همراه پدر خانه آنها را ترک کردند.

اگر آن تصادف لعنتی رخ نمی داد. اگر آن مرد جوان زیر چرخ های اتومبیل پدر جان نمی داد. اگر خانواده اش کمی انصاف داشتند، اگر دیه او اینقدر سنگین نبود، اگر درآمد پدر کمی بیشتر بود و اگر...

آن روز پدر در مقابل چشمان تحقیرآمیز همسایه ها به زندان بدرقه نمی شد و خانه آنها با فقر و بیآبرویی ویران نمی شد.

حالا که کیف مدرسه اش پاره شده داخل کفشش آب می رود. حالا که شکمش از شدت گرسنگی قار و قور می کند.

حالا که دوستان صمیمی اش از او روبر می گردانند. هنوز هم خاطره روزهای خوش حضور پدر در خانه آرامش می کند.

هنوز هم وقتی به گونه های خیسش دست می کشد، گرمای بوسه پدر را بر روی آن حس می کند. آرام چشمانش را می بندد و دانه نقره ای اشک روی دفتر مشقش می افتد.

او باز هم در عالم رویاهایش چهره پدر را می بیند که در کنار مادر نشسته و او را صدا می کند.

طنین صدای مردانه و با ابهت پدر در گوشش به صدا درمیآید که «مریم جون، بابایی! چشماتو باز کن. بیدار شو دیگه صبح شده، دیرت می شه ها، مگه قرار نبود امروز من ببرمت مدرسه!؟»

یاد مدرسه که می افتد دلش هری می ریزد. یاد هم کلا سی هایش که در گوشی در مورد پدر او با هم صحبت می کنند و یاد پدر سارا که هر روز به دنبالش میآید تا دخترکش را به خانه ببرد.

اما او نگاه سوزناک مریم را نمی بیند و با عجله می رود. نگاه حسرت باری را که برای دیدن دوباره پدر حاضر است تمام روزهای کودکی اش را فدا کند.

زندان جایی نیست که بتوان به حضور در آن افتخار کرد.

یک پدر زندانی نبودنش برای کودکانش یک درد است و زندانی بودنش هزار درد!

وقتی یک پدر، به هر دلیلی به زندان می افتد، تمام بار زندگی همراه با سنگینی نگاه مردم به دوش خانواده آن زندانی می افتد.

اینجاست که روزگار تمام توانش را جمع می کند تا روی زشتش را به خانواده های زندانیان نشان دهد.

شاید وضعیت معیشتی خانواده های زندانیان آخرین چیزی باشد که به ذهن مردم می رسد و اولین مساله دوری گزیدن از آن خانواده است. چرا که زندان به هر دلیلی در جامعه ما صورت خوشی ندارد و خانواده های زندانیان قربانیان بی گناه حادثه خواهند بود.

می گویند : وقتی بدشانسی در خانه آدم را بزند، از درد دیوار بدبیاری می ریزد.

این مثل بیش از همه شامل حالا خانواده های زندانیان می شود چرا که با زندانی شدن نان آور خانواده اولین چیزی که از خانه می رود، به قول قدیمی ها نان است.

البته کلمه نان تعبیرهای مختلفی دارد.

کلمه نان شامل اجاره خانه، خورد و خوراک، پوشاک، پول آب و برق و گاز و تلفن، هزینه تحصیل بچه ها، هزینه درمان، هزینه رفت وآمد اعضای خانواده و سایر هزینه های جانبی یک زندگی می شود.

آن وقت است که هیچ کس جز خدا پناهگاه خانواده های زندانیان نخواهد بود و درد دوری از سرپرست خانواده اولین و ساده ترین دردی است که خانواده های زندانیان با آن مواجه خواهند بود.

در کشورهای شرقی، مرکز و محور خانواده، عموما مرد است. به طوری که همه تشویق ها و تنبیه ها و تعیین و ترسیم خطوط فرهنگی و سیاسی و اخلا قی خانواده از جانب مرد صورت می گیرد.

همچنین قطب اقتصادی خانواده ایرانی مرد است و اوست که همواره چشم و روح و روان خانواده ها را به جانب خود معطوف می دارد.

بدین ترتیب در هر خانواده، مرد حکم مرکز ثقل و کانون جاذبه را دارد که دیگر افراد و اعضای خانواده پیوسته تحت تاثیر این جاذبه قدرتمند درگرواند.

حال اگر در اثر یک اتفاق غیر منتظره مانند تصادف و یا تخلف بزرگتر مرد خانواده به زندان بیفتد، خانواده به شدت تحت تاثیر غیبت مرکز ثقل خود خواهد بود.

در چنین وضعیتی تنها الگوی موجود برای اعضای خانواده که همان پدر است جای خود را به خلا » مادی و معنوی می دهد و همین غیبت پایه های استوار خانواده را سست می کند.

تاثیر نبود پدر بر فرزندان و به خصوص فرزندان پسر بیشتر مشهود است چرا که فرزندان ذکور در عرصه های تحصیلی و اجتماعی با مطرح کردن توانایی های پدر موقعیت خود را تثبیت می کنند.

● وقتی بحران به سراغ زندگی می آید

در میان بچه هایی که پدرانشان در زندان هستند، ابراهیم را از مدتها پیش می شناختم.

یک تصادف ناگهانی، مرگ یک عابر و راننده ای که باید تاوان حواس پرتی اش را بپردازد.

پدر ابراهیم که به پرداخت دیه محکوم بود به دلیل عدم توانایی مالی چند سالی است که در زندان به سر می برد.

ابراهیم ۱۳ ساله که این روزها نه حوصله بازی با هم کلا سی هایش را دارد و نه هوش و حواس درست و حسابی برای درس خواندن، تمایل زیادی برای صحبت کردن هم ندارد اما کمی که آرامتر می شود با اخم می گوید : از حرف زدن درباره پدرم و زندان و این جور چیزها خوشم نمیآید. از بدبختی، آن را گم نمی کند.

با حرف زدن من نه پدرم به خانه برمی گردد و نه شکم مادر و خواهرم سیر می شود. پدرم یک عمر راننده تاکسی بود و خرج ما را می داد. حالا همان تاکسی که نان خانواده ما را می داد بلا ی جانمان شد و خانه خرابمان کرد.

ابراهیم حق دارد که تلخ حرف بزند. روزگار بازی تلخی با زندگی او کرده است و این بازی نگاه ابراهیم را منفی و گفتارش را تلخ کرده است.

● از داشتن یک پدر زندانی

▪ شرمنده ام

اما فقط پسران از زندانی شدن پدرشان آسیب نمی بینند، دختران هم که در این بین دچار آسیب های جدی می شوند.

مینا که پدرش بر اثر مصرف مواد مخدر در زندان به سر می برد در این باره می گوید: روبه رو شدن با این واقعیت برای من غیرممکن و ناگوار است. من در شرایطی که دارم آینده را مبهم و تاریک می بینم زیرا محرومیت از وجود پدر، یک درد است و علت این محرومیت کشنده تر از هرچیزی است. چرا که هر کس علت زندانی بودن پدر را سوال می کند به اعتیاد او هم پی می برد و دردی بر دردهای من افزوده می شود.

او با اندوه می گوید: حسرت دیدن دخترانی که در سایه پدران مهربان و با مسوولیت خود به تفریح و گردش می روند باعث شده تا در خانه بمانم و هیچ جا نروم.

به عقیده مینا; پدر به عنوان بزرگ خانواده و چراغ زندگی است. وقتی که در خانه نیست این چراغ خاموش و زندگی تیره و تار می شود.

او گفت: همیشه می گویند پدر تاج سر دختر است و مایه فخر و غرورش.

اما من از داشتن یک پدر زندانی احساس شرم می کنم و بارها آرزو کردم که ای کاش در این خانواده به دنیا نمیآمدم.

او که بغض راه گلویش را بسته به سختی می گوید: متاسفانه پدرم با ندانم کاری های خود زندگی ما را نابود کرده است و همه افراد خانواده و به خصوص مادرم دچار افسردگی شده اند.

● هیچ کس حاضر نیست

▪ با دختر یک زندانی ازدواج کند

او پس از کمی تمرکز به خودش مسلط می شود و بغضش را فرو می خورد و می گوید : نمی دانم با این وضعیت آینده ام چه می شود؟ بعضی وقت ها به بن بست زندگی می رسم چون فکر می کنم باید تا آخر عمر همه ما تاوان گناهان پدر را بدهیم و همپای او تاوان اشتباه نکرده را پس دهیم، چرا که تا آخر عمر سایه تیره اعتیاد و زندانی بودن پدر، ما را تعقیب می کند.

مینا در ادامه گفت: آینده ام زندگی فردایم، همه و همه در سایه سیاه گناه پدرم ناپدید شده چون هیچ خانواده با اصالت ایرانی حاضر نیست با دختر یک معتاد که سابقه زندان هم دارد ازدواج کند.او که با تاسف حرف می زد در ادامه گفت: از زمانی که پدرم به زندان افتاده دچار افت شدید تحصیلی شده ام.

رشته اصلی و محکم خانواده ما از هم پاشیده شده و اکنون مدتی است که برادرم هم پرخاشگر شده و دایم با همه دعوا می کند.

این است سرنوشت یک خانواده زندانی!

● آرامش و شادی از زندگی ما رخت بربسته

همچنین خانمی که شوهرش در زندان به سر می برد، گفت: زندگی ما به کلی از هم پاشیده و خانواده ام به شدت مرا تحت فشار قرار داده اند که از شوهرم طلاق بگیرم و چون مقاومت کرده ام، با من قطع رابطه کرده اند.

وی که نخواست نامش ذکر شود در ادامه گفت: مشکلات ما از زمانی که شوهرم به زندان افتاد صدها برابر شده است.

او گفت: بیشتر شب ها خواب ندارم چون شوهرم در خانه نیست و احساس ناامنی و وحشت می کنم.

آرامش و شادی از زندگی ما رفته و چیزی جز غم و اندوه و گریه برای ما باقی نمانده است.

از زمانی که شوهرم به زندان افتاده بچه هایم افسرده تر و پژمرده تر به نظر می رسند و بیشتر وقت ها به جای بازی با هم دعوا می کنند.

او گفت: برای تامین معیشت زندگی نیز با مشکلات عدیده ای مواجه شده ایم حتی در مدت ۶ ماهی که شوهرم به زندان افتاده مجبور شدم برای گذران زندگی چند تکه از وسایل خانه را بفروشم.

این زن جوان در ادامه گفت: درد و غصه نبود شوهرم از یک طرف و درد تحقیر و نگاه های ترحم آمیز و گاهی نفرت انگیز دیگران از سوی دیگر زندگی را برایم زندان کرده است.

او گفت: حس می کنم نبود موقتی شوهر بسیار بدتر از نبودن دایمی اوست. چرا که این چشم انتظاری و پنهان کردن راز دلمان از مردم چنان بلا یی برسرما آورده حس می کنم با هیچ مرهمی مداوا نمی شود.

یک کارشناس اجتماعی در این باره گفت: مطالعات و تحقیقات زیادی درخصوص آثار به جا مانده از نبود پدر و داشتن یک پدر زندانی بر روی فرزندان صورت گرفته است.

مریم نظری افزود: تاخیر حبس پدر از فوت او بر روی خانوار بسیار سخت تر و غیرقابل تحمل تر است.

همچنین نداشتن الگوی مردانه در خانواده برای فرزندان و پشت سر گذاشتن تحولا ت روانی در مورد پسران باعث می شود که بیشتر فرزندان پسر به افرادی خشن تبدیل و دختران نیز گوشه گیر و منزوی شوند.

وی خاطرنشان کرد: مضرات غیبت موقت پدر نسبت به غیبت دائم یا طولا نی تر او می تواند چشم گیرتر باشد و باعث بروز مشکلا ت جدی در وضعیت کودکان خانواده شود.

زنان افراد زندانی بیشتر علا یم افسردگی نسبت به کل خانواده نشان می دهند و زمینه آسیب های روانی را در خانواده به وجود می آورند که این امر باعث بروز مشکلا تی برای فرزندان می شود.

وی ادامه داد: در هر حال تحقیقات نشان می دهد فقدان پدر و آثار ناشی از آن باعث می شود که کودکان محروم از پدر دچار مشکلا ت فراوانی شوند.

وی افت تحصیلی، بزهکاری در سن نوجوانی، بروز بیماری ها و اختلا لا ت روحی و روانی را از جمله این مشکلا ت برشمرد.

دکتر کریمی نیز گفت: عمده ترین مشکل ناسازگاری در مورد فرزندان این گونه خانواده ها نداشتن عزت نفس، نبود احساس ارزشمندی و انگیزش درون ساختار استانداردهای اجتماعی است.

این روانشناس افزود: پدر به منزله الگو برای کیفیات مذکور قلمداد می شود که در مورد همانندسازی در نقش جنسی کودکان که محروم از پدر هستند موقعیت و شرایط اجتماعی آنان را دچار مشکل می کند.

در تحقیقاتی که تاکنون انجام شده حضور پدر در خانواده را مهم تر از مادر دانسته و این امر به خصوص در بازی ها و فعالیت های آنان نقش جنسی قابل توجه خود را نشان می دهد.

وی اظهار داشت: نتایج پژوهش ها حاکی از این امر است که رفتار بزهکارانه افراد با محرومیت از پدر ارتباط نزدیکی دارد.

معنای پدر برای فرزندان در صورت حضور پدر در خانواده در برگیرنده طیف وسیعی از تعامل های واقعی و تخیلا ت غیرواقعی جایگاه اصلی پدر در خانواده و تظاهرات روانی آن در کودکان است.

یکی دیگر از کارشناسان اجتماعی در این باره می گوید: خانواده های سنتی بیش از خانواده های جدید امکانات بالقوه پدر را محدود می سازد در حالی که در خانواده های جدید پدر حتی در تغذیه فرزندان مشارکت دارد و همچون عضوی همپای مادر در خانواده است.

حامد نیارکی افزود: پدر مرکز ثقل و کانون جاذبه خانواده است و بدیهی به نظر می رسد که هر امری از طریق پدر به فرزندان منتقل شود.

آنچنان که نیازهای اولیه آنان مانند غذا، پوشاک و مسکن از طریق پدر تامین می شود.

در امور فرهنگی تربیتی نیز پدر در خانواده از جایگاه مهمی برخوردار است.

وی اظهار داشت: با محبوس شدن پدر، فرزندان منبع تغذیه تربیتی و فرهنگی خود را از دست می دهند و فاجعه دقیقا از این زمان در خانواده این افراد شروع می شود.

جمع قابل توجهی از زندانیانی که فرزندان آنها از برگ گل و از زلا لی چشمه پاکترند به واسطه حبس پدر و ارتکاب جرم باید از سوی پدر تاوان گناه ناکرده را به جامعه پس دهند.

نیارکی گفت: در واقع محبوس شدن پدر یعنی مجروح شدن روح و روان فرزندان و خانواده که در نهایت این فرهنگ و تربیت عقیم مانده و دچار مشکل می شود.

وی افزود: اکنون در کشور ما جوانان و نوجوانان زیادی وجود دارند که محروم از پدر هستند و پدرانشان یا اعدام شده و یا در حبس به سر می برند. بی شک بیشتر این افراد بزهکاران نوپا و قانون شکنان نوآموز می شوند.

از جمله آثار حبس بر روی فرزندان را می توان نبود ارتباط کافی میان فرزندان با والدین، پرخاشگری، خشم نوجوانان، تعارض میان فرزند و مادر، پرورش کودکان مضطرب و گوشه گیر و طرد شدن همسر از جمع خانواده و آشنایان نام برد.

وی مشکلا ت کاریابی فرزندان، دیدگاه منفی مردم به خانواده زندانیان، نبود صمیمیت و روابط کافی و عاطفی بین خانواده زندانیان، نبود نظم و انضباط در خانواده زندانی، مشکلا ت یادگیری رفتار اجتماعی را از دیگر مسائل و پیامدهای تاثیر حبس پدر بر خانواده برشمرد.

ضعیف شدن و تنزل رشد عاطفی همسر، از هم گسیختگی فشارهای قبل و بعد از حبس بر روی کودکان، فشارهای مالی ناشی از کمبودآسایش و راحتی و نبود حمایت های اجتماعی و عاطفی بر روی همسران از عواقب داشتن یک پدر زندانی در خانواده است.

وی تاکید کرد: والدین باید نسبت به کودکان خود توجه ویژه داشته باشند و نباید با ارتکاب برخی جرایم باعث از بین رفتن زندگی و خراب شدن آینده آنان شوند.

تاثیرات یک پدر زندانی به مراتب بیشتر است و زمینه ساز بروز برخی ناهنجاری های اجتماعی می شود.

وی در ادامه گفت: خانواده مهم ترین و حساس ترین نهاد در جامعه است وقتی که دارای ثبات و آرامش نباشد تاثیرات آن در جامعه نمود پیدا می کند.

این کارشناس اظهار داشت: پدر خانواده به عنوان سرپرست و حامی فرزندان محسوب می شود، وقتی که خودش دچار بحران زندان شود بنیان خانواده دچار تزلزل و از هم پاشیدگی می شود.

متاسفانه برخی از مردم بدون در نظر گرفتن سلا مت روحی و روانی کودکان خانواده هایی که پدران آنها در زندان به سر می برند، آنان را طرد می کنند که این مساله باعث خدشه دار شدن روح و روان کودکان می شود.

اگر پدر خانواده مرتکب جرمی شده است نباید جامعه دیگر افراد آن خانواده را که آسیب پذیرترند با بی مهری مجازات کند.

وی خواستار فرهنگ سازی در این زمینه شد و گفت: افراد جامعه باید به خانواده زندانیان به دید ترحم یا نفرت ننگرند چون خود این مساله پیامدهای ناگواری را در جامعه به دنبال دارد.

شاید بتوان حساب پدر خطا کار یاخلاف کار را از خانواده و فرزندان او جدا کرد و به یاد آورد که درد این خانواده زجر کشیده برای خودشان بس است و دیگر لازم نیست جامعه با نگاه منفی و کناره گیری از آنها دردی بزرگتر بر دردهایشان اضافه کند.

باید اندیشید که ما که امروز پاک و مبرا در جامعه راه می رویم و خود را عضو پاکی می دانیم شاید در اثر بازی روزگار گذرمان به پشت میله های سرد بیفتد. یک تصادف، حادثه و اتفاق غیرقابل پیش بینی می تواند تمام درستکاری یک انسان را زیر سوال ببرد و او را راهی زندان کند.

پس می توان لحظه ای خود را جای زندانیان و خانواده های آنان گذاشت. می توان شبی را مانند فرزندان آنها سرگرسنه بر بالین گذاشت و می توان اندیشید که آبروی مردم را نمی توان با قضاوت غیرعادلانه به بازی گرفت.

نویسنده : مرجان حاجی حسنی