چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

توسعه فرهنگی در ایران موانع و دشواریها


توسعه فرهنگی در ایران موانع و دشواریها

یکی از هنرمندی های دولت های توسعه گرا, توانِ تجمیع نیروهای اجتماعی و ایجاد و جلب انگیزه عمومی پیرامون برنامه های توسعه است این به هنرِ دولت برمی گردد که بتواند مشارکت همگان را در ابعاد مختلف توسعه, ساماندهی کند

یکی از هنرمندی‌های‌ دولت‌های‌‌توسعه‌گرا، توانِ تجمیع نیروهای اجتماعی و ایجاد و جلب انگیزه‌ عمومی پیرامون برنامه‌های توسعه است. این به هنرِ دولت برمی‌گردد که بتواند مشارکت همگان را در ابعاد مختلف توسعه، ساماندهی کند.

ما در کشورمان به چند دلیل با دشواری‌هایی برای تسریع در توسعه یافتگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و در یک عبارت "انسانی" مواجه

هستیم. مهمترین این دشواری‌ها به خصوصیاتی برمی‌گردد که ایران به آنها شناخته می‌شود.

پاره‌ای از این دشواری‌ها اقتصادی‌اند و پاره‌ای دیگر ریشه در ساختار سیاسی حکومت و نهادهای مرتبط دارند. برخی از دشواری‌های فراروی دولت های ایرانی هم از سنخ فرهنگ و خلقیات ما ایرانیان و اعتقادات و باورهای عامه هستند. به دلیل موضوعیت این مطلب اهم موارد از سنخ دشواری‌های اخیر را برمی‌شماریم:

۱) ایران جزو کشورهای چند فرهنگی است وجود بیش از یازده قوم اصلی، بیش از چهار زبان، تکلم به بیش از ده گویش و لهجه و حضور پررنگ سنّتها و رسوم محلی در میان مردم و تعصبات دینی و قومی و قبیله ای خاص در اکثر مناطق کشور، در مجموع شرایط را برای پیاده نمودن برنامه های توسعه و ایجاد فهم مشترکی از یک دغدغه ملی مانند"ضرورت ارتقای سطح توسعه یافتگی" سخت می‌کند. جدا از اینکه تکثر فرهنگی، اقتضائات سیاسی و پیچیدگی‌های مدیریت و کشور داری خاصی را به دولت‌های دارای چنین شرایطی تحمیل می‌کند، دفتر توسعه انسانی سازمان ملل راهکارها و تجربه های تدوین شده ای را برای آسانتر طی شدن فرایند توسعه در اختیار این جوامع قرار می‌دهد.

۲) فاصله فرهنگی از حد متعارف خود بیشتر است در هر جامعه تعدّد سلیقه، گوناگونی فکر و نظر و تفاوت‌های بینشی و نگرشی وجود دارد و این یک روند بسیار طبیعی است. اما آنچه در جامعه ما وضع را به یک مسأله تبدیل ساخته، فاصله و تفاوت‌های بیش از حد و در بسیاری موارد رو در روی هم است. بالاخره در هر جامعه در اوج تفاوت‌های فکری و سلیقه‌ای هم که باشیم، می‌توان نقاط مشترکی را یافت که افراد را بتوان به دور آن منسجم نمود. در غیر این‌صورت، انسجام لازمی که باید از درون جامعه پیرامون یک هدف یا برنامه ملی نظیر عمل و احترام به قواعد و ضوابط پیشرفت و توسعه بجوشد، هیچ‌گاه قابل تصور هم نخواهد بود. به وجود آوردن این انسجام نیز در خود ظرافت‌های خاصی دارد. از جمله اینکه به بهانه دستیابی به انسجام نباید اندیشه های متفاوت و تفاوت‌های اندیشگی را محدود ساخت.

۳) ناهمزمانی ذهنی و فکری ما ایرانیان در شرایطی که تصورات عمومی در مختصات تاریخی و زمانی بسیار متفاوتی به وقوع می‌پیوندد، چقدر دستیابی به توسعه و متفق نمودن مردم بر روی یک طرح یا برنامه ملی که به عزم همه نیاز دارد، سخت و دشوار است.

بخشی از ما ایرانیان در گذشته به سر می بریم، بخشی در زمان حال و بخشی هم در آینده‌های دور سیر می‌کنیم. جالب این است که عموماً نه آنان که در گذشته‌های دور به سر‌می‌برند، واقعاً به شناخت در خور و شایسته‌ای از آن دست یافته‌اند؛ نه آنان که در زمان حال هستند، تلاشی برای تحوّل در وضعیت خود می‌کنند، و نه آنها که خود را در آینده‌های دور و دراز می‌بینند، واقعاً آینده‌نگرند. یا به خیال پردازی افتاده‌اند و یا به توهّم دچارند.

اصلاح ذهنیت‌ها و واقع‌‌‌گرا شدن افکار، قضاوت‌ها و تصورات مردم همراه با شناختی پویا از زمان، کار مهم نهادهای فرهنگی و آموزشی دولت است.

● برای توسعه‌یافتگی ایران، شهروند ایرانی باید نمایی از چه مدل شخصیتی باشد؟

سنّت‌ها و حضور پررنگ آن در تاروپود اندیشه و رفتار ما ایرانیان به عنوان یک عامل اصلی از یک سو و تحوّل‌طلبی و نوگرایی در اندیشه و رفتار از سوی دیگر ، ضرورت ترسیم الگویی را اقتضا می‌کند که در برگیرنده عناصر تأثیرگذار در فرهنگ بومی ما باشد. در غیر این صورت یعنی در صورت ارائه الگویی از اندیشه و رفتار توسعه‌گرا که ملازم با ذائقه‌های ایرانی نباشد ، مقاومت‌های محسوس و نامحسوس را در برابر نوگرایی می‌پروراند.

بنابراین یک مطالعه گسترده درشناسایی تمام اجزاء تشکیل دهنده و عمل کننده در هندسه فکری، شخصیتی و رفتاری فردی و اجتماعی ایرانیان ضرورت دارد تا مدل توسعه یافتگی در حداقلی‌ترین دیدگاه اگر کاملاً مطابق با این اجزاء نیست لااقل منافاتی هم نداشته باشد.گذشته از این بحث، هدف اساسی از طرح این موضوع انتخاب مدل تربیتی و آموزشی برای نوع شخصیت مورد نظریست که پوشش دهنده توسعه بومی در ایران باشد.

به طور واضح تر اینکه افراد جامعه ایرانی در آینده پیش‌رو از چه ترکیب شخصیتی باید برخوردار باشند تا هم ایرانیت و بعد درونی و فرهنگی حفظ شود و هم هدف اساسی که توسعه‌یافتگی و پیشرفت است، تحقق یابد‌؟ و به تناسب آن به چه نوع تربیتی نیاز است تا شخصیت ایرانی آماده برای توسعه یافتگی تحقق یابد؟

باید توجه داشت که برای ارتقاءِ شاخص‌های توسعه‌یافتگی که همان افزایش کیفیت زندگی و مطلوبیت آفرینی در سطح زیست فردی و اجتماعی و گسترش دامنه فرصت و انتخاب است، باید نوعی از تعلیم و تربیت را که ملازم با این ارتقاخواهی و توسعه است، برگزینیم. یعنی نمی‌توان در متون درسی و اهداف آموزشی، نظم و قانون را گوشزد کرد و از طرفی رسانه‌های جمعی تبلیغات و تأثیراتی مغایر با این هدف را دنبال کنند.

نمی‌توان تحصیل و تجربه و خلاقیت را راهِ پیشرفت و ترقّی قلمداد کرد ولی دانش‌آموزان در محیط جامعه عملاً راه‌های آسانتر و میان بُر را برای پیشرفت احساس کنند و ببینند.

یکی از پاسخ‌های مهمی که مصداق ضرورت بومی بودن الگو و روش توسعه یافتگی است، فرهنگ است.

فرهنگ در زبان فارسی با مفاهیمی از قبیل علم، حرفه، فن، هنر، آموختن و آموزش ، خرد، ادبیات و آداب معاشرت مترادف شده است. ولی فرهنگ هرچه باشد، همان‌طور که جان لنگ (۱۹۸۸) معتقد است، فرهنگ ها در سراسر جهان منحصر به فرد هستند، زیرا هر فرهنگی، زمینه و بستر تاریخی خاص خود را دارد. در واقع هر فرهنگی نتیجه تبادلات بسیار طولانی بین انسان و محیط است و ناممکن است که بتوان دو جامعه را با تاریخ کاملاً مشابه یافت.(۱) تفاوت در تجربیات تاریخی؛ جهان‌بینی‌های مختلف و فرهنگ‌های گوناگونی آفریده است و اساساً پویایی، سیال بودن، تفاوت و گونه‌گونی، ویژگی هر فرهنگ زنده است.

در باب انطباق الگوهای توسعه با فرهنگ هر کشور و این مسأله که توسعه در درون خود از اصول انسانی و پارادایم های مشترکی بین افراد بشر پیروی می‌کند، اشاره به مضمونی از دبیر کل اسبق سازمان ملل خالی از لطف نیست :

«هر فرهنگی بازتاب تاریخ، آداب و رسوم، نهادها و نگرش‌های یک کشور، جنبش‌ها و ستیزه‌ها و پیکار‌های اجتماعی آن و نیز نشان دهنده تناسب قوای سیاسی موجود در درون و برون مرزهایش است.»(۲)

نقل جالب تر از یک مشاور عالی یونسکو در راستای تنوّع روش های دستیابی به توسعه است: «هر کشور یا گروهی از کشورها آزاد هستند که مفهوم خاص خودشان از توسعه را انتخاب کنند. ما باید به تنوّع دیدگاهها در رویکردها خوش آمد بگوییم. هیچ فردی مقیّد به تقلید از آمریکایی‌ها نیست.»(۳)

● توجه بیش از پیش به آموزش ابتدایی

وقتی درست محاسبه‌ کنیم، دیدگاه‌هایی که از سرمایه‌گذاری در قاعدة هرم (یعنی آموزش ابتدایی) حاصل می‌شوند، معمولاً بیشتر از فایده‌هایی است که از سرمایه‌گذاری در رأس هرم (یعنی دوره‌های دکترا در دانشگاه‌ها) به دست می‌آیند. بنابراین، صَرفِ هزینه در تشکیل سرمایه‌ انسانی می‌توان گفت که راه بسیار کار‌آمدی در پیشبرد توسعه است.

نیروی کار سالم‌ ، باسواد و ماهر شالودة رشد دراز مدت کشور است. رشد ناگهانی و سریع وقتی به دست می‌آید که از منابع طبیعی به سرمایة انسانی برسیم. اگر منابع طبیعی به سرمایه انسانی تبدیل نشود، چنین رشدی احتمالاً پایدار نخواهد برد. تجربة برخی کشورهای صادرکنندة نفت، گواه این موضوع است. همچنان که اقتصاد جهانی به طور روزافزونی یکپارچه می‌شود، مزیت نسبی کشورهای در حال توسعه، به و۶۵۲۶۷;۶۴۳۹۵;ه آن‌هایی که بزرگ‌تر و پرجمعت‌ترند، احتمالاً بر مهارت و آموزش و توان فنی و نیروی کارشان استوار خواهد بود. به علاوه، وجود یک نیروی کار تربیت شده و پر مهارت در انتقال تکنولو۶۴۳۹۴;ی تأثیر خواهد داشت و جذب دانش فنی کشورهای پیشرفته‌تر و مقصد را آسان‌تر می‌کند. حضور یک نیروی کار تعلیم دیده و پرمهارت در کشوری در حال توسعه جلب توجه خارجی برای آن کشور را آسان‌تر می‌کند. از این رو، راهبرد توسعه‌ انسانی از راه‌های چندگانه درهای فرصت‌های جهانی را به روی کشورهای در حال توسعه خواهد گشود. نیروی انسانی دارایی اصلی هر کشور است، و با این حال، فایده‌های سرمایه‌گذاری در نیروی انسانی چیزی فراتر از افزایش بهره‌وری کار و دسترسی به فرصت‌های جهانی است. شهروندان سالم و خوب تربیت شده به انسجام کشور کمک می‌کنند و تحرکی در تمام جنبه‌های فرهنگ و زندگی پدید می‌آورند.(۴)

● باید پیمود، نه درخواب بلکه در بیداری!

«توسعه » برای «هر کشور و جامعه‌ای» یک فرایند «طی کردنی» است. این مسیر را بعد از شناخت و مشخص کردن هدف باید طی کرد، نه در عالم خیال و تصور بلکه در واقعیت! فرض کنید می‌خواهیم از تهران برای تفریح به جنگل‌های شمال و ساحل دریا برویم. سوار اتومبیلی می‌شویم. خیلی ساده و روشن است که تا ماشین را آماده حرکت نکنیم وبر پدال گاز نفشاریم و جاده‌ مورد نظر را طی نکینم، نه از جنگل‌های سرسبز خبری می‌شود و نه از ساحل دریا. پس گام اول؛ شناخت مسیر و طی کردن آن است.

چندین مسیر، نه یک مسیر اما برای رسیدن به مقصد آیا تنها یک «مسیر» پیش‌روی ما قرار دارد یا «مسیرهایی»؟ پاسخ به همین سؤال ساده، ظریف‌ترین و در عین حال جنجال برانگیزترین نکتة اغلب مطالعات و نظریه‌های اندیشمندان توسعه را در خود دارد.

و اما پاسخ ما این است که خیر! نه یک «مسیر» بلکه «مسیرهایی» برای رسیدن به مقصد وجود دارد که به انتخاب و تشخیص هر فرد، گروه یا جامعه‌ای که قصد طی کردن این راه را دارد، بستگی خواهد داشت.پس گام دوم، تنوّع و تعدّد راه‌هاست.

چرا برخی زودتر و برخی دیرتر می‌رسند؟ به تیتر فوق اضافه کنید «...و چرا برخی اصلاً نمی‌رسند؟» و جالب‌تر می‌شود اگر بیفزاییم «… و چرا برخی نه تنها نمی‌رسند که به دور خود می‌چرخند؟»

● پاسخ، ساده‌تر از آن است که فکر می‌کنیم.

اجازه بدهید دوباره به جنگل‌های سرسبز شمال و لب دریای خودمان برگردیم. گفتیم برای آنکه به مقصد برسیم باید وسیله ای انتخاب کنیم، راننده‌ای باشد و نهایتاً در مسیری بیفتیم و جاده‌ها را طی کنیم. فرض کنید تا اینجا آمدیم.

اما پس از یک ساعت از حرکت، یک اتومبیل صد و چهل کیلومتر طی می‌کند، دیگری صد کیلومتر و یکی دیگر پنجاه کیلومتر و شاید اتومبیلی هم به نقص فنی گرفتار شود!

اصلاً فرض کنید همه ماشین‌ها سالم هستند ولی می‌بینید یکی سوار پیکان است، یکی سوار پژو و دیگری سوار بر بنز می‌تازد.

تازه این یک بُعدِ زود رسیدن یا دیر رسیدن به مقصد است. شاید یکی دیر می‌رسد چون با مسیر آشنا نیست. شاید یکی دیر رسیده چون رانندة جاده نبوده و…

مرتضی نظری