شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
مجله ویستا

براهین وجود خدا


براهین وجود خدا

مسائل فلسفه دین

اغراق نیست اگر بگوییم یکی از مهم‌ترین مسائل، یا شاید مهم‌ترین مساله‌ای که جهتگیری زندگی انسان و سرنوشت او را مشخص می‌کند، مساله‌ وجود خداوند است.

اهمیت این مساله از آغاز اندیشه انسانی ناشناخته نبوده و از کهن‌ترین مسائل متافیزیکی که ذهن نخستین متفکران و اندیشه‌ورزان را به خود مشغول ساخته همین مساله‌ وجود خداوند است و در طول تاریخ اکثر متفکران موضع خود را در برابر این مساله‌ بسیار مهم تعیین کرده‌اند.

عده‌ای آن را پذیرفته‌اند و عده‌ای دیگر وجود او را نفی کرده‌اند و کسانی نیز بانگ لاادری‌گری سر داده‌اند و در برابر این مساله سکوت کرده‌اند. در بحث اثبات یا رد وجود خدا مساله‌ای که باید در نظر داشت این است که برداشت، یا تعریف ما از خدا چیست و چه بسا دو متفکر که با یکدیگر به بحث می‌نشینند در باب یک مفهوم واحد سخن نگویند و یکی خدا را به معنایی بپذیرد و دیگر خدا را در معنایی دیگر و با تعریفی دیگر نفی کند.

به همین دلیل است که برتراند راسل و فردریک کاپلستون در مناظره‌ای که در باب وجود خداوند با یکدیگر داشتند ـ راسل از موضع منفی (البته اگر بخواهم دقیق‌تر سخن بگوییم از موضع لاادری) و کاپلستون به عنوان کشیشی مسیحی از موضع مثبت ـ ابتدا بر تعریف واحدی از خدا به توافق رسیدند و بعد به بحث از براهین اثبات وجود خدا پرداختند. آنچه امروزه عموما در متون فلسفی که به بحث از وجود خدا می‌‌پردازند به عنوان تعریف خدا در نظر گرفته می‌شود، تعریفی است که ادیان ابراهیمی از خدا عرضه می‌کنند؛ یعنی موجودی که قادر مطلق، عالم مطلق و خیرخواه محض است.

از کهن‌ترین روزگاری که انسان‌ها اندیشیدن را در این کره‌ خاکی آغاز کردند متفکران مختلف دلایل مختلفی در اثبات وجود خداوند ارائه کرده‌اند و بحث و جدل‌های بسیاری بر سر قابل‌پذیرش یا غیرقابل‌پذیرش بودن این ادله در طول تاریخ بین متفکران مختلف در گرفته است. نکته‌ قابل توجه اینجاست که رد یک یا چند برهان که بر وجود خداوند اقامه شده است به معنای عدم پذیرش وجود خداوند نیست؛ چه، بسیاری از موحدان برخی از ادله‌ای که بر وجود خداوند اقامه شده است را نپذیرند، اما این بدان معنا نیست که آنان از اعتقاد به وجود خداوند دست کشیده‌اند.

به عنوان مثال می‌توان به آیت‌الله جوادی‌ آملی اشاره کرد که در کتاب تبیین براهین اثبات وجود خدا ایرادات مستدلی به برهان وجودی یا برهان نظم وارد می‌سازند و معتقدند که این براهین وجود خداوند را اثبات نمی‌کنند. حتی ممکن است کسانی تمام براهین وجود خدا را غیرقبال پذیرش بدانند یا حتی اقامه‌ دلیل بر وجود خداوند را ناممکن بدانند و باز هم دست از ایمان به خدا نکشند، این مساله از بحث کنونی ما خارج است، اما می‌توان از میان اینان به ایمان‌گرایان اشاره کرد.

در تاریخ اندیشه‌ غربی، ۳ دسته استدلال مهم برای اثبات وجود خداوند اقامه شده است: برهان‌‌های وجودشناختی، برهان‌های جهان‌شناختی و برهان‌های غایت‌شناختی؛ که البته هر کدام از اینان شکل‌ها و صور بسیار متفاوتی از اولین روزهای طرح تاکنون یافته‌اند.

برهان وجودشناختی، یا برهان وجودی، برای اولین بار بیان جامع و دقیق خود را در آثار آنسلم قدیس یا آنسلم کنتربری الهی‌‌دان و فیلسوف مدرس ایتالیایی ‌تبار انگلیسی سده‌های میانه‌ اروپا یافت و پس از او بسیاری از متفکران به بحث در باب آن پرداختند و قرائت‌های مختلفی از آن را ارائه کردند.

از میان کسانی که به صورت‌بندی جدید این برهان پرداختند می‌توان به دکارت، چارلز هارتسورن، نورمن ملکوم، آلوین پلنتینگا و کورت گودل اشاره کرد که هریک به نوعی به بیان قرائتی از برهان که به نظرشان صحیح می‌آمده است پرداخته‌اند، اما برهان وجودی در طول تاریخ مخالفان قدرتمندی نیز داشته است که شاید بتوان مهم‌ترین آنها را امانوئل کانت آلمانی دانست که بسیاری معتقدند پس از او الهیات طبیعی پایان یافت.

کانت در بحث مفصلی که راجع به براهین اثبات وجود خدا مطرح می‌سازد معتقد است همه‌ براهین دیگری که برای اثبات وجود خداوند اقامه شده‌اند در تحلیل نهایی مبتنی بر برهان وجودی هستند و این برهان را نیز نامعتبر می‌داند، اما برهان وجودی چیست؟ این برهان تلاش می‌کند تا تنها از طریق عقل، و نه با استفاده از مسائل دیگر و بدون عطف توجه به جهان خارج وجود خداوند را اثبات کند. در واقع این برهان تلاش می‌کند تا خدا را به صورت پیشین (prioria) اثبات کند.

به طور خلاصه این برهان می‌گوید از آنجا که خداوند را به صورت موجودی که کامل‌تر از آن نتوان تصور کرد می‌شناسیم، این موجود ضرورتا باید دارای وجود خارجی نیز باشد، در غیر این صورت او، موجودی که از آن کامل‌تر نتوان تصور کرد نیست.

براهین جهان‌شناختی و غایت‌شناختی، بر خلاف برهان وجودی، مبتنی بر پیش‌فرض‌های تجربی هستند. در واقع می‌توان گفت این براهین در برابر نقادی کم‌توان‌تر هستند زیرا تنها بر اصول منطقی مبتنی نیستند و سعی می‌کنند تا از جهان خارج به خدا برسند و نه از مفهوم خدا. برهان جهان‌شناختی را به طور خلاصه می‌توان چنین بیان کرد: جهان خارج وجود دارد و این وجود ضروری نیست و می‌توان این‌گونه تصور کرد که ممکن بود جهان وجود نداشته باشد، بنابراین باید موجودی ضروری (وجودی واجب) وجود داشته باشد تا جهان را خلق کرده باشد، و این موجود ضروری همان ذات باری است.

برهان غایت‌شناختی نیز از همان جایی آغاز می‌شود که برهان جهان‌شناختی، یعنی پیش‌فرض‌هایی تجربی. این برهان بیان می‌کند که ما در جهان اطراف خود مجموعه‌ پیچیده‌ای از موجودات مشاهده می‌کنیم که وجود آنها منوط است به وجود موجودی مهربان و رحیم، زیرا بسیار محتمل است که این موجودات بر طبق نظم و برنامه‌ای از پیش تعیین شده به وجود آمده باشند و نه فقط به خاطر شانس و احتمال. در واقع این برهان بیان می‌کند که قابل تصور نیست جهانی با این نظم و پیچیدگی بدون این که موجودی با شعور آن را خلق کرده باشد، تنها در اثر تصادف‌هایی کور به وجود آمده باشد.

براهین بسیار دیگری نیز برای اثبات وجود خداوند اقامه شده است که از میان آنها می‌توان به برهان صدیقین، برهان تجربه‌ دینی، برهان امکان فقری، براهین اخلاقی و برهان فطرت اشاره کرد. تنوع نگرش‌‌های حاکم بر این براهین، گویای تفاوت نگرش فلسفی و دینی صاحبان این براهین و تفاوت برداشت و فهم آنها از مفهوم خداست.

مهدی رعنایی