سه شنبه, ۱۲ تیر, ۱۴۰۳ / 2 July, 2024
مجله ویستا

یک نمایش کامل


یک نمایش کامل

نگاهی به نمایش ”به روایت خسرو پسر معین البکإ” نوشته فرهاد ارشاد و کارگردانی بیتا عبائیان

تعزیه شکلی از نمایش آیینی سنتی در ایران است که بر اساس نگرش‌های مذهبی شکل گرفته و بنا به همبستگی نزدیک عامه مردم با مذهب و مسائل مذهبی از زمان‌های دور به عنوان یکی از راه‌های عزاداری که البته جذابیت نمایشی نیز برای مخاطب داشته ، مورد توجه بوده است.

تعزیه با عبور از دوران تاریخی سیری را طی کرد که به تکامل آن در دوره قاجار انجامید. حمایت‌های مردم از تعزیه در این دوران به اوج خود می‌رسد و اثرات آن تا سال‌ها بعد که دوران درخشش آن رو به زوال می‌رود، همچنان در بین هواداران این هنر باقی می‌ماند. در دوره قاجار دربار و اشراف حمایت‌های فراوانی از تعزیه می‌کنند و در نتیجه این حمایت‌ها تعزیه به عنوان شکلی از نمایش مذهبی که برای مردم جنبه شرکت در فریضه عمومی را داشت، بسیار مورد استقبال و حمایت قرار گرفت. شکل‌گیری تعزیه و تکامل آن مدیون حمایت مادی و معنوی بی‌دریغ مردم از آن و علاقه‌شان به این شکل نمایش بود.

در درجه نخست، تعزیه بخش عمده‌ای از آیین‌های سوگواری مردم در دو دهه اول محرم و آخر صفر را شکل می‌داد. بسیاری بازرگانان و تجار و درباریان و خود ناصرالدین شاه ( و به تبع او همه اقشار اجتماع) به حمایت از تعزیه پرداختند. و دوم آنکه خاستگاه تعزیه نوشته‌های مذهبی مثل روضه الشهدا، فرهنگ عامه، شنیده‌ها و حکایت‌های افسانه‌ای – تاریخی ، باورهای مردم و اعتقادات عامه مردم بود که همگی از میان توده مردم برخاسته بود و نشانگر پیوند عمیق و ناگسستنی آن با مردم بود.

آنچه در وهله نخست در نمایش "به روایت خسرو پسر معین البکإ" جلب توجه می‌کند، تمرکز یک گروه نمایشی بر موضوعی است که خود به عنوان شکلی نمایشی در میان ایرانیان شناخته می‌شود و این موضوع چیزی نیست جز تعزیه.

در حقیقت می‌توان این نمایش را نمایشی درباره نمایشی دیگر دانست. با این تفاوت که این نمایش نمایشی عادی نیست و آنچه به عنوان موضوع انتخاب شده و در این نمایش محل بحث و آفریننده انگیزه اعمال کاراکترهاست، نمایشی از جنس مذهبی و مردمی است که جایگاه ویژه آن در میان اقشار مختلف مردم به آن حساسیتی ویژه می‌بخشد. حساسیتی که اجازه می‌دهد تا این موضوع هر بار از دریچه‌ای دیگر و با زاویه دیدی متفاوت در نمایش امروزین به معرض بحث و بررسی گذاشته شود.

بنیان داستان نمایش بر ارتباط کاراکترها با تعزیه گذاشته شده است. احترام و علاقمندی و نیز تقدسی که کاراکترها برای تعزیه قائلند ( که نماینده آنان لیلاست) در برابر ایده خسرو که به مبارزه با شیوه‌های سنتی برخاسته، قد علم می‌کند. خسرو خود پسر میرزا یحیی یحیوی معین البکإ است که ده سال از ایران دور بوده و در این مدت توانسته به مهندسی تمام عیار در زمینه معماری ساختمان تبدیل شود. خسرو که خود در کودکی همراه پدر به آموزش تعزیه‌خوانی و خواندن نقش رقیه می‌پرداخته اکنون که تکیه موسوم به پدرش به او ارث رسیده به جای برپا داشتن مراسم تعزیه و ادامه راه پدر، قصد در هم کوبیدن ساختمان تکیه و بازسازی و تبدیل آن به یک مجتمع فرهنگی تجاری را دارد. در این میان لیلا نامزد او و دختر میرزا احمد که شمرخوان است به عنوان نماینده مخالفان این طرح در برابر او ظاهر شده و اصرار دارد که خسرو در تصمیم خود تجدید نظر کند؛ اما خسرو بر تصمیم خود پافشاری کرده و حتی یاد خاطرات قدیم نیز نمی‌تواند خللی در تصمیم او وارد کند.

هنگامی که لیلا ناامید و سرخورده او را ترک می‌کند غریبه‌ای مرموز به نزد خسرو می‌آید که با طرح سؤالاتی درباره انگیزه شمر برای کشتن امام حسین (ع) خسرو را گیج می‌کند. او که اشتلم‌خوانی را بر اولیإ خوانی ترجیح می‌دهد به رفتار مرموز خود ادامه داده و سرانجام از خسرو آب طلب می‌کند که دست آخر نیز نمی‌تواند به آن دست یابد. در صحنه‌های بعد خسرو بعد از حمله‌ای عصبی در بیمارستان بستری شده و میرزا احمد که آرزو دارد یک سال به جای شمرخوان، اولیإخوان شود به همراه لیلا دخترش که نامزد خسروست، در بیمارستان با زاری از خداوند شفای او را می‌خواهد.

گره‌گشایی داستان در خوابی اتفاق می‌افتد که در آن خسرو پدرش را ملاقات می‌کند. در اینجا هویت غریبه‌ای که به دیدن خسرو آمده معلوم می‌شود و پدر خسرو از او می‌خواهد که تکیه را به همان شکل نگه داشته، خود نقش شمر را بخواند و به میرزا احمد نیز اجازه دهد تا به آرزوی دیرینش رسیده و اولیإ خوان باشد.

با وجود این‌که نمایش "به روایت خسرو پسر معین البکإ" یک نمایش با داستانی کامل و اوج و فرود است اما آن چیزی که به چرخش نمایشنامه و تغییر طرز فکر کاراکتر خسرو می‌انجامد ( خواب دیدن) تمهیدی است که در بسیاری از نمایش‌های اینگونه شاهد آن بوده‌ایم و بیشتر به عنوان راه‌حل کلیشه‌ای کاربرد دارد، در صورتی که شاید اگر با پایانی محکم‌تر و دلایلی دراماتیک‌تر برای تغییر طرز فکر شخصیت‌ها مواجه می‌شدیم، نمایش از پایان‌بندی قویتری برخوردار می‌شد.

در اجرای این نمایش تلاش شده تا از عناصر تعزیه نیز استفاده شود. سکویی در میانه صحنه که یادآور سکوی تعزیه است و نیز استفاده از لباس و ابزار تعزیه‌خوانی به عنوان آکساسوار. علاوه بر این خواندن و بازی بخش‌هایی از نقش‌های مختلف در تعزیه‌های گوناگون در این نمایش به چشم می‌خورد که خود به عنوان عنصری فضاساز کاربرد دارد.

نقطه قوت کارگردانی این نمایش را می‌توان در صحنه روبرو شدن خسرو با لیلا دانست. مشخصه این صحنه میزانسن‌های شسته رفته و رعایت اصول چینش در صحنه است. بازی‌ها در این نمایش روان و یکدست هستند و تا قبل از بستری شدن خسرو در بیمارستان، داستان نمایش به خوبی پیش رفته و گره‌افکنی در نمایشنامه با توجه و دقت صورت می‌گیرد؛ اما گره‌گشایی این نمایش همان‌طور که گفته شد با ساده کردن موضوع از طریق خواب دیدن کاراکتر مخالف با بقیه صورت می‌گیرد و این موضوع به کلیت نمایشنامه آسیب می‌زند.

دکور نمایش کاملاً رئالیستی و پرحجم است که در برخی موارد اندکی از فضا پیشی گرفته و همه جزییات آن مانند درها و پنجره‌های متعدد مورد استفاده قرار نمی‌گیرند. در عین حال دکور با فضای کلی نمایش که دارای حال و هوایی رئالیستی است همسو است و تلاش شده تا تک تک جزییات رئالیستی همچون آجری بودن دیوارها و چوبی بودن درها و مشبک بودن پنجره‌ها با شیشه‌های رنگی در آن رعایت شود. اختلاف سطح موجود در دور تا دور دکور و نیز ایجاد فضاهایی در سطوح مختلف با استفاده از پله‌ها علاوه بر افزایش کیفیت بصری نمایش، به کارگردان نیز برای ارائه میزانسن‌های متنوع یاری رسانده است.

افسانه نوری