سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

عشق، اکسیر زندگی


عشق، اکسیر زندگی

زندگی بی عشق، مانند تن بی جان است. برخی بر این باورند که پیوستگی اجزای هستی، بی عشق، شدنی نیست و اگر ذرات وجود به هم پیوسته اند، به جادوی کیمیای عشق است.
از این رو هرکسی از هر قوم …

زندگی بی عشق، مانند تن بی جان است. برخی بر این باورند که پیوستگی اجزای هستی، بی عشق، شدنی نیست و اگر ذرات وجود به هم پیوسته اند، به جادوی کیمیای عشق است.

از این رو هرکسی از هر قوم و قبیله و قشر و طائفه ای اگر بخواهد سخنی پرمعنا بگوید و یا از حقیقت چیزی پرده بردارد، از عشق سخن می گوید. این گونه است که عشق تنها واژه محبوب همگانی است که حتی کودکان نیز آن را بر زبان جاری می کنند و همگان بی استثنا با تک تک حروف واژگانی آن، خود را سیراب می سازند.

کتاب های شاعران و اهل دل و ایمان، سرشار از این واژه زیباست. واژه ای که اگر برمرده قراردهند جان می گیرد و اگر بر زخمی بپاشند درمان می کند. از این رو آن را اکسیر زندگی گفته اند و براین باورند که هستی به عشق، ساخته و پرداخته شده و جان مایه هر چیزی است. با این همه درکتاب الهی هیچ از این واژه عربی استفاده نشده و حتی حکم اکسیری دور از دسترس را در روایات پیدا کرده است.

با آن که خداوند بارها و بارها از واژه «حب» استفاده کرده و در روایات نیز فراوان از این واژه، سود جسته شده و حتی ایمان را جز حب ندانسته اند، ولی کم تر جایی است که از واژه عشق بهره گرفته شده باشد.

به نظر می رسد که این اکسیر گران بها و نادره دوران با همه وجود و حضورش، درهستی، از نظر خدا و معصوم (ع) در چنان جایگاه رفیع و بلندی نشسته است که نمی بایست هرگز به زیر آید و درمیان کوی و برزن درخاک وخون غلتد و نامش بر زبان ها جاری شود.

این همه جانشین، با آن که بر زبان کودکان کوی و برزن جاری می شود و در هر ذره ای از ذرات هستی حضور قوی و بی مانند خود را حفظ می کند، ولی درچنان بلندایی نشسته است که دور از دسترس همگانی است. نام و آوازه اش هرکوی و برزنی را پر کرده و شهره اش جایی را فرو ننهاده است؛ چنان که حضورش نیز چنین است ولی به گواهی قرآن و روایت، کمال جمالش دور از دسترس است. از این رو می توان عشق را همانند خداوند، مصداقی از هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن دانست که درعین نزدیکی، دور است و درعین ظهور، نهان می باشد.

برخی براین باورند که عشق مانند داروی کمیابی است که تنها در دسترس حکیم ماهر و برای دردهای خاصی است و لذا دارای حرمت و حریم مخصوصی است و برهمین اساس، قرآن و روایت کم تر بدان توسل و عنایت ظاهری داشته است.

عشق، یعنی خدا

اما به نظر می رسد که حضور آن چون کلمه وجود و واژه خداست که همه جاست و نیازی به تکرار خود نمی بیند، زیرا همان گونه که درعرفان، وجود را نام دیگر خدا گرفته اند، در فرهنگ عمومی مردم، نام دیگر خداوند همان عشق است که درهمه جا، ساری و جاری است.

دراین وادی عشق، تنها کسانی نرد عشق باختند که چون حسین(ع) و یارانش، خود را با خدا معامله کردند. از این رو امیرمومنان علی (ع) درهنگام حضور درکربلا می فرماید: و اهاًلک ایتها التربه ههنا مناخ رکاب و مصارع عشاق شهداء؛ ای خاک! خوشا به تو. اینجا بارانداز سواران و قتلگاه عاشقان شهید است. (بحارالانوار، ج۹، ص ۵۸۰ و نیز نفس المهموم، ص۲۰۶)

عشق، حالتی از مقام حب و محبت است. هنگامی که محبت برفکر و عقل چیره شود و زمام شخص را در دست گیرد آن زمان را عشق گویند؛ چون دیگر عقل و هوشی نیست تا فکر واندیشه وحساب وکتابی باشد:

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار

دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود

مسعود فراستی