سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
غلبه ماهیت ادبی بر جوهر تئاتری
ادبیات، چه در قالب شعر و چه در چهارچوب داستان همواره محملها و بسترهای مناسبی را در اختیار پرداخت و تولید درام قرار میدهد. کما این که حتی شعر به عنوان نخستین خاستگاه ادبیات دراماتیک همواره یکی از مهمترین ابزارها را در اختیار هنر نمایش قرار داده است.
بررسی جایگاه شعر در درام از دوران کلاسیک و پیش از آن در آثار مهمترین درامنویسان یونانی و بعدها در میان مهمترین درامنویسان نئوکلاسیک مثل شکسپیر نشاندهنده ارزش و اعتبار ساختار کلامی شعر در ادبیات دراماتیک است.
در واقع میتوان این طور گفت که شعر به عنوان یک رویکرد زبانی همواره در ساختار درام مطرح بوده و حتی در حوزه ادبیات دراماتیکی معاصر نیز در آثار نمایشنامهنویسانی چون لورکا، الیوت، جویس و... که شاعران نمایشنامهنویس هستند نیز وجود داشته است. اما نکته مهمتر در مورد ایندست آثار آنست که ساختار زبانی شعر در آنها به مثابه ریختار کلامی و لحن روایی تحت تأثیر چارچوب و قالب دراماتیک مطرح میشود و اهمیت پیدا میکند و آنچه در آثار دراماتیک شعری همواره ارجحیت دارد برجستگی و غلبه جنبههای دراماتیک بر عناصر و ساختمایههای شعری است.
اما در نمایش "در جمعیت گم شد" این رویکرد برخلاف آثار شاخص نمایشی دیگر بیشتر تحت تأثیر ساختار ادبیات شاعرانه است. جلال تجنگی نمایشنامه "در جمعیت گم شد" را بر اساس دو شعر "قارئهالفنجان" (فالگیر) و "معالجریده" (با روزنامه) از نزار قبانی نوشته است. نزار قبانی از مشهورترین شاعران و روشنفکران معاصر عرب است که به واسطه فعالیت در مشاغل سیاسی و همچنین پرداختن به مضامین عاشقانه در اشعارش همواره دو حوزه متفاوت تعارضات انسانی و عواطف انسانی را در آثارش در هم آمیخته دارد. اشعار قبانی به ویژه آنها که پس از شکست ۱۹۶۷ مصر نوشته شدهاند و در نمایشنامه تجنگی هم مورد تأکید قرار میگیرند، این دو جنبه متفاوت را به صورت برجسته در کنار هم قرار دادهاند و شاید از همین منظر است که به نظر میرسد پتانسیلهای لازم برای تبدیل شدن به درام را دارا باشند.
اما نکته اساسیتر در مورد تبدیل اشعار به نمایشنامه قرار دادن مضمون آنها در قالب یک ساختار داستانی است که قواعد، قراردادها و عناصر موردنیاز را هم در خود داشته باشد.
نزار قبانی در قطعه شعر فالگیر، مردی را در مقابل یک پیرزن فالگیر قرار میدهد و پیرزن با خواندن فال او خبر از عشق زنی بینام و نشان میدهد که سرزمین و وطنی ندارد و عشق به زن غمی همیشگی و سنگین را برای او به دنبال میآورد. در این قطعه شعر عشق به عنوان تم اصلی مفاهیم ژرف ساختیای را به همراه دارد که سرشکستگی و ناامیدی جامعه و فردیت پس از جنگ مهمترین زمینههای آن هستند.
شعر دوم (با روزنامه) هم به دنیای زنی مربوط میشود که در پی جلب توجه و به دست آوردن عشق مردی است که هیچ توجهی به او ندارد. در هر دو این قطعات شعری تنهایی آدمها مهمترین زمینه داستانی است که بدون شک تأثیرات ناامیدی شکست و خسارت روانی جنگ را در خود دارد.
دو لحظهای گذشت، بیآنکه ببیندم
بیآنکه شورم را دریابد
از جلوی رویم بارانی را برداشت
و در جمعیت ناپدید شد...
جلال تجنگی با توجه به شباهت مضمونی و اشتراک رویکردهای ژرف ساختی این دو قطعه شعر، تنها با قرار دادن یک پیرنگ ضعیف داستانی توانسته، به ایجاد ارتباط میان دنیای بیرونی شخصیتها بپردازد و از این منظر با تنهایی درونی و تمایلات فردی بیسرانجام اشخاص داستانش جذابیت ایجاد کند. اما این که این ساختار ارتباط میان آدمها چقدر مبتنی بر قواعد درام است و جذابیت شاعرانه درون شخصیتها تا چه اندازه ارزش دراماتیک پیدا میکند، مبحث دیگری است.
تجنگی، قهوهخانه را به عنوان محل ایجاد ارتباط میان دنیای تنهایی آدمهایش، رویدادگاه اصلی قرار داده و چون ساختار داستانی مناسبی را برای روایت مضمون و ماجراهای نمایشنامهاش انتخاب نکرده به ناچار نقل مستقیم درونیات اشخاص را به عنوان ابزار پیشبرد وقایع نمایش مورد استفاده قرار داده است.
بدین ترتیب مخاطب در طول مدت اجرای نمایش شاهد هیچگونه اتفاق و عمل و درگیریای نیست. تماشاگر تنها خواستهها و انگیزشهای بالقوه درونی شخصیتها را از زبان خود آنها میشنود و تنها در بخشهایی از کار تحلیل و ارتباط آنها با هم را از جانب یک شخصیت سوم (مرد قهوهچی) جویا میشود.
این ویژگی مهمترین ضعف کار تجنگی و هاشمیپور است که به طور کاملاً محسوسی ضعف وجود عناصر درام و غلبه عناصر شعری و ادبی را بر کلیت کار نشان میدهد. شعر به عنوان ابزار توصیف و روایت درونیات شخصیتها تنها ابزاری است که ارتباط مخاطب با نمایش را باعث میشود. به جز این ساختار روایی که کاملاً وابسته به کلام است، "در جمعیت گم شد" هیچ عنصر و ابزاری برای ارتباط با مخاطب در خود ندارد. به همین خاطر در کل مدت زمان اجرای نمایش هیچ اتفاقی بر روی صحنه نمیافتد و ما فقط شاهد حضور شخصیتها به روی صحنه و نقل شعری دنیای آنها از زبان خودشان هستیم.
مرد و زن پیش از مواجهه با هم در کافه مدام از یک رویارویی و مواجهه در آینده صحبت میکنند که پیرزن فالگیر خبر وقوع آن را داده است. تقریباً نیمی از زمان نمایش صرف بازگویی و مقدمهچینی برای این رویارویی میشود و درست در میانه نمایش و پس پرگویی و تعاریف و توصیف بسیار، زن و مرد همدیگر را در کافه میبینند.
اما این مواجهه هم هیچ اکت و عمل تئاتری را در خود ندارد. بنابراین نمایش تا اواسط کار تمام انرژی و قدرتاش را صرف مقدمهچینی و زمینهسازی برای به وقوع پیوستن اتفاقی کرده که، هیچگاه روی روی نمیدهد و تنها در ذهنیت تنهای آدمهایش به مرور آنها میپردازد. تازه از این به بعد هم شخصیتها در مقابل هم هیچ عملی انجام نمیدهند و تا پایان نمایش مدام به مرور ذهنیتهای ناتوانشان میپردازند که بر قرعه فال پیرزن فالگیر تمرکز دارد.
"در جمعیت گم شد" با این توضیحات، با غلبه حضور ساختاری و ژرف ساختی شعر، تنها به بازگویی آشنایی زدایانه تئوریهای شکست فردی و ناامیدیهای جامعه پس از جنگ میپردازد و روایتی توصیفی و تلخ را از تنهایی آدمهایش در مقابل تماشاگر قرار میدهد. نمایش بیشتر از آن که در قید و بند بکارگیری جنبههای دیداری در اجرا باشد متکی بر گفتار و سخنوری است و سعی دارد تا دست ذهنیت و تصور مخاطبانش را با بکارگیری فضاسازی گفتاری به تحرک وادارد. اما تعریف بدون حرکت و روایتگری کلامی صرف با تکثیر در ذهنیت شخصیتها، نمیتواند به چنین هدفی دست پیدا کند و در همان گستره شنیداری باقی میماند و از آن فراتر نمیرود.
در این میان تنها تقاطع کلام و رشته بازگویی گفتار که مدام مابین سه شخصیت نمایش در حال تغییر است به عنوان عامل هماهنگی و ایجاد لطافت شعری کلام در نمایش مطرح میشود و همین تعویض جایگاه روایت گفتاری هم به عامل ایجاد ریتم و حرکت در نمایش مبدل میگردد و البته شکل روایی مطلوبی هم دارد.
هاشمیپور و تجنگی تنها با بکارگیری عوامل مذکور قصد دارند تا کارشان را در معرض ارتباط با تماشاگر قرار دهند، اما نتیجه کار دستیابی به چنین هدفی را مقدور و میسر نساخته است.
صحنه ثابت و متعادل و دکور واقعی و مناقص با کارکرد ذهنیتساز، میزانسنهای کاملاً ثابت و نورپردازی کم تأثیر، عدم وجود عمل و اکت دراماتیک، تکیه صرف بر کلام شعری و غلبه ماهیت ادبی بر ساختار و جوهر تئاتری، همه و همه عواملی هستند که ضعفهای زیادی را متوجه نمایش جلال تجنگی و سعید هاشمیپور کردهاند و علیرغم تمایل شعر به هیچ وجه مسحورکننده و موفق به نظر نمیرسند؛ هر چند که شخصیتهای نمایش بارها و بارها بخواهند مسحورشدگیشان را از صحنه به تماشاگر منتقل سازند.
- زن: من مسحور شدهام!
در این میان تنها ویژگی برجسته و غیرقابل چشمپوشی "در جمعیت گم شد" حضور تأثیرگذار و خوب مژگان خالقی در نقش زن است. خالقی در میان اجرای ایستا و تخت نمایش، هیچگاه ثابت نمیماند و در هنگام بازی خودش تمامی امکانات را مورد استفاده قرار میدهد و حتی در میان میزانسنهای ثابت نمایش و در حالی که جایگاه توجه باید بر حضور قهوهچی یا مرد متمرکز باشد با بازی ظریف و نامحسوس و حتی با ایجاد تحرکی پنهان در نگاه و ترکیب ثابت شده حرکات بدن، توجه تماشاگر را به شخصیت جادو شده و مرموز زن جلب میکند.
مهدی نصیری
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور سقوط بالگرد رئیسی سیدابراهیم رئیسی شهادت ایران سقوط بالگرد بالگرد حسین امیرعبداللهیان دولت سیزدهم شهادت رئیسی شهادت سید ابراهیم رئیسی
امتحانات تعطیلی مدارس هواشناسی تهران پلیس هلال احمر سیل قوه قضاییه شهرداری تهران مشهد سیل مشهد بارش باران
شهادت رئیس جمهور یارانه چین بورس قیمت خودرو قیمت دلار خودرو دلار بازار خودرو قیمت طلا حقوق بازنشستگان ایران خودرو
شهید رئیسی لیلا حاتمی ابراهیم حاتمی کیا تلویزیون سینما هنرمندان سینمای ایران شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی زری خوشکام نمایشگاه کتاب رسانه ملی
قرآن تجهیزات پزشکی
رژیم صهیونیستی ترکیه آمریکا روسیه اسرائیل لبنان غزه فلسطین جنگ غزه حماس اوکراین ولادیمیر پوتین
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر لیگ برتر ایران باشگاه پرسپولیس لیگ برتر انگلیس فدراسیون فوتبال منچسترسیتی تراکتور بازی بارسلونا
هوش مصنوعی سامسونگ تبلیغات اپل موبایل نمایشگاه ایران هلث هواپیما اینترنت
سلامت رژیم غذایی مغز مردان خواب آلزایمر زیبایی استرس کاهش وزن افسردگی