یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
یک تراژدی روسی
تاریخ سرزمین روسیه پر از اسامی رهبران و سیاستمدارانی است که هریک سبکی خاص برای دوران حکومت خود ابداع کردند. تزارها حکومتی سرکوبگر و طبقاتی حاکم کردند و بعد از آنها انقلابیون سرخ نیز که به قصد از بین بردن طبقات بر روسیه حاکم شده بودند، همان راه را رفتند و سرکوب را جلوهای تازه بخشیدند. با اینهمه از نسل همین انقلابیون خروشچف گونهای دیگر حکومت کرد و گورباچف هم سودای اصلاحات برداشت و این اما بوریس یلتسین بود که ۷۰ سال پس از انقلاب سرخ، سخن از دموکراسی گفت و رهاورد خود برای مردم روس را (اصلاحات و آزادی) بیان کرد. بوریس یلتسین همان شخصی بود که گورباچف در ۱۹۸۷ او را به اتهام تندروی و قدرتطلبی از دفتر سیاسی حزب کمونیست اخراج کرده بود، دیری نگذشت که از طریق مکانیسم انتخاباتی به عنوان نفر اول مسکو انتخاب شد و از آنجا که تعیین روسای جمهوریها از جمله وظایف پارلمان بود، یلتسین به عنوان رئیسجمهور جمهوری روسیه انتخاب شد که قدرت انتخابی او درمقابل قدرت انتصابی گورباچف امتیاز بزرگی به او میبخشید. یلتسین که دیگر در دهه ۹۰ هیچ علاقه و تعهدی به کمونیسم نداشت میدانست که بهترین راه برای به قدرت رسیدن او، انحلال اتحاد جماهیر شوروی است چراکه در این صورت کرسی قدرت گورباچف میشکست و یلتسین به عنوان رئیسجمهور روسیه تنها حکمران کرملین میشد. پس یلتسین و گروهش بودند که با تمام توان برای تجزیه اتحاد جماهیر شوروی تلاش کردند.
یلتسین نخستین رئیسجمهور روسیه بود که چند روزی پیش از مرگ، بزرگترین دستاورد زندگی خود را انجام اصلاحات، پایان حکومت کمونیستی و غیرقابل بازگشت شدن وضع کشور میدانست. عدهای یلتسین را که شخصیت وی عمدتا در دوران حاکمیت بیچون و چرای کمونیستها شکل گرفت رهبری شجاع و مبارز برای آزادی بیان و استقرار دموکراسی در روسیه میشناسند و شمار دیگری اما درمقابل او را به خیانت به کمونیسم و منافع ملی متهم میکنند. اما چه شد که بوریس یلتسین از یک کمونیست وفادار به چهرهای اصلاحطلب تبدیل شد؟ داستان از این قرار بود که در ۱۹۸۷ گورباچف، یلتسین را در پی اغتشاشاتی که شامل انتقاد مستقیم از همسر وی بود از کار برکنار کرد و این برکناری در شرایطی روی داد که فضای باز در حال شکوفا شدن در کشور بود، فضای بازی که آن زمان یک تابو محسوب میشد.
یلتسین تا ۱۹۹۰ که به عنوان رئیس فدراسیون روسیه در صحنه قدرت حضور موثر یافت تنها یک سایه بود اما از زمانی که جمهوریهای بالتیک حرکت خود را با حمایت بیشائبه یلتسین به سمت آزادی و دموکراسی آغاز کردند، اوضاع تغییر کرد. در آن زمان این سوال دهان به دهان میچرخید که آیا فدراسیون روسیه هم میتواند روزی به یک کشور مستقل تبدیل شود؟ فدراسیون روسیه خیلی زود به این سوال پاسخ مثبت داد. وقتی افراطیون در ۱۹۹۱ کمونیست کودتایی را علیه میخائیل گوباچف و اصلاحاتش ترتیب دادند، یلتسین با نشستن بر یک تانک به نشانه مقاومت دموکراتیک، کودتاگران نافرجام را به باد انتقاد گرفت و محکوم کرد. کودتایی که قرار نبود یک کودتای نظامی محض باشد بلکه یک جابهجایی قانونی قدرت در بالاترین ردههای قدرت بود جابهجایی گورباچف از مسند قدرت کسی که دیگر رفته رفته حوصله همه را سربرده بود. یلتسین اما به روی تانک رفت تا کودتاچیان را با حقیقت بیفرجام بودن کودتایشان آشنا کند، روایت یلتسین از حضورش بر روی تانک اما به زبان خودش چنین است: «. . . محافظانم به خیابان دویدند و سپس مصمم به میان مردم رفتم. به زحمت روی یک تانک رفتم و روبه روی مردم ایستادم. شاید در آن لحظه احساس میکردم که ما برنده شدهایم. هشیاری عجیبی داشتم و با مردمی که مرا احاطه کرده بودند، یکی شده بودم. جمعیت زیادی جمع شده بود و بعضی فریاد میکشیدند و یا سوت میزدند. خبرنگاران، گزارشگران تلویزیونی و عکاسها همه جا دیده میشدند. برگهای که بیانیه من روی آن نوشته شده بود را بیرون آوردم. داد و فریادها کم کم فرونشست و من خواندن متن بیانیه خطاب به ملت روسیه را با صدای بلند آغاز کردم. بعد با فرمانده تانکی که روی آن ایستاده بودم خوش و بش کردم. از سیمایشان، از فروغ دوستانه چشمانشان دریافتم که به سوی ما شلیک نخواهند کرد. از روی تانک به پایین پریدم و ظرف چند دقیقه خود را به دفترم رساندم. اما در آن لحظه من کاملا شخص دیگری بودم. این ابتکار عمل رفتن روی تانک به هیچ عنوان یک نیرنگ تبلیغاتی نبود. پس از جداشدن از مردم موجی از انرژی در رگهایم احساس میکردم.» کودتا نشان داد که چگونه منافع دو گروه صاحب منصب بزرگ و رقیب که سالها بر شوروی حاکم بودند اکنون با یکدیگر برخورد میکنند و شاخبهشاخ روبهروی هم میایستند. اما یلتسین از همان زمان ناکام گذاشتن کودتاچیان بود که بر اسب مراد سوار شد و چنین شد که وقتی بعد از فرونشاندن کودتا گورباچف از استراحتگاه ساحلی خود به مسکو بازگشت، یلتسین را در صدر امور دید. رئیسجمهور روسیه به رئیس سابق خود به گونهای تحقیرآمیز حکم داد تا فرامین او را اطاعت کند. مردم هم به خوبی درک کرده بودند که کودتاچیان گورباچف را از سکه انداخته بودند. مردم از اصلاحات شکست خورده گورباچف و سخنرانیهای طولانی بیثمر او خسته شده بودند. فقط معدودی که از بیثباتی و ابهام ناشی از ظهور دموکراسی در روسیه ناخشنود بودند از سیاست مشت آهنین حمایت میکردند.
بعد از کودتای اوت علیه گورباچف و اصلاحات او تمام جمهوریهای شوروی بیدرنگ واکنش نشان دادند و اعلام استقلال کردند. مقدمات برگزاری انتخابات ریاستجمهوری بلافاصله برنامه ریزی شد، بیانیههایی تدوین شد و مطالب مطبوعات منتشر شده به ویژه در گرجستان و مولداوی نشان میداد که اکنون هیچکدام از آنها حاضر نیستند پیمان امضا کنند. اکثر تشکیلات دولتی اتحاد شوروی معلق شده بودند و آشکارا مشخص بود که قدرت واقعی در دست جمهوریها و بیش از همه جمهوری روسیه است. یلتسین دیگر متقاعد شده بود که روسیه باید گامی نیرومندتر، از نظر سیاسی دشوارتر و حتی موثرتر از دیگر جمهوریها بر میداشت تا اهمیت و اقتدار خود را از دست ندهد و نیز به اصلاحاتی اساسی که آغاز کرده بود لطمهای نخورد اینچنین بود که بوریس یلتسین تنها یک راه حل را درمقابل خود میدید؛ تدوین و امضای یک قرارداد چندجانبه با همراهی روسای جمهور چند جمهوری. به این ترتیب کشور مشترکالمنافعی با ۱۱ کشور تازه استقلال یافته تشکیل میشد چراکه او معتقد بود: «طی ۷۰ سال ما از تقسیم کردن مردم به دو گروه پاک و ناپاک خسته شده بودیم. افزون بر این پیوستگی و استمراری بین جامعه دوره خروشچف و برژنف و روسیه نوین میدیدم. البته لگدمال و نابودکردن همه چیز به روش بلشویکی به هیچ وجه در برنامه من نبود. »
فروپاشی انجام شد و گورباچف به سرنوشت تن داد تا آخرین رئیسجمهور اتحادشوروی نام گیرد و از صحنه قدرت کنار رود و بازی را به آنانی که خواهان دموکراسی و اصلاحات بودند بسپارد. مدت زمانی بعدتر وقتی ۱۴ جمهوری دیگر شوروی هم اعلام استقلال کردند، یلتسین یک دولت موقت از اصلاحطلبان جوان را برگزید که اصلاحات اقتصادی را در کشوری فروپاشیده اعمال کردند. با اینهمه اما اصلاحات اقتصادی یلتسین در روسیه هم نتوانست راهگشای زندگی مردم روسیه باشد و آزادسازی منجر به تورم در روسیه شد. مشکلات یلتسین یکی از پی دیگری رخ نمود و گلوله باران پارلمان روسیه در ۱۹۹۳ به دستور یلتسین که به قصد از میان بردن اعضای افراطی حزب کمونیست و سایر مهرههای تندرویی بود که کنترل پارلمان را به دست گرفته بودند، یادآور ویروس خشونتی بود که حیات سیاسی روسیه همواره به آن مبتلا بوده است.
با اینهمه یلتسین در دوران حکومت خود بر روسیه به آزادی بیان و آزادی مطبوعات اعتقاد داشت. او درتلاش بود که روسیه با دنیای غرب ارتباط دوستانه داشته باشد. او با حزب کمونیست و همه وابستگان آن به خصوص K.G.B درتقابل بود. اینکه او نتوانست در دوره حکمرانی خود بر روسیه اندیشه کمونیستی افراطی را در شرایطی که شانس آن را داشت از بین ببرد، بیشتر به یک تراژدی در زندگی سیاسی او شبیه بود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست